پادشاه ریچارد اول، از سال ۱۱۸۹ میلادی تا سال ۱۱۹۹ میلادی بر انگلستان حکومت کرد. در طول نیمهٔ اول پادشاهی خود او اکثراً در خارج از انگلستان به جنگهای صلیبی مصروف بود. وقتیکه او فرصت یافت و خواست دوباره به کشور بر گردد اما در مسیر راه اسیر شده زندانی گردید. در دوران نبودن او برادرش در مقابل او بغاوت کرد و به کمک یکتعداد رهبران قدرت مند و به خصوص یک بشپ مشهور ادعای پادشاهی کرد. وقتیکه بالاخره پادشاه ریچارد اول در سال ۱۱۹۴ میلادی دوباره به کشور رسید، او این بشپ مشهور را به خاطر نافرمانیش صرف به یک شرط بخشید. شرط این بود که باید کاتدریال (ساختمان کلیسای بزرگ) خود را دوباره اعمار کند. ساختن دوبارهٔ ساختمان بزرگ کلیسا و یا کاتدریال که تا هنوز با شکوه پابر جاست، جزای پادشاه به پشپ باغی بود که کسی فکر نمی کرد دوباره برگردد.
قصهٔ عیسی در مورد پادشاه برگشته و کسانیکه نمی خاستن این پادشاه بر آنها حکمروایی کند وحشتناکتر است، زیرا هیچ نشانهٔ از عفو در آن وجود ندارد. ما نمی توانیم با ماست مالی کردن جهتهای تند و تیز این قصه را نرم تر بسازیم، چون لوقا میخواهد این مفهوم را در فصلهای بعدی نیز حفظ کند. اشک ریختن عیسی برای شهر و حرکت سختگیرانهٔ عیسی در معبد نشان میدهد که لازم است قسمت آخر این ضرب المثل جدی گرفته شود.
پس آیا در این قصه پادشاه کی است؟ آیا غلامان کیها هستند؟ آیا این قضاوت چه زمانی صورت خواهد گرفت؟
در اکثر قسمتهای تاریخ کلیسا این قضاوت به حیث قضاوت آخرین و قضاوت در آخر الزمان تعبیر شده است، یعنی وقتیکه عیسی در آخر الزمان به حیث پادشاه دوباره بر میگردد و پیروان وفادارش را پاداش و بی وفاها را جزا میدهد. اما، ما تا حدی به یقین گفته میتوانیم که لوقا به این قسم فکر نمی کرد. البته که این حقیقت است که لوقا به بازگشت ثانی عیسی باور داشت (اعمال ۱: ۱۱ دیده شود)، اما او ما را به این وادار نساخته است که این قصه را به حیث ریفرنس به این موضوع بکار بریم. این ضرب المثل اکثراً به واقعات آن زمان که هر روز به دور و بر عیسی بوقوع میپیوستند ارتباط میگیرد.
عیسی قصهٔ پادشاهی را بیان میکند که او بر میگردد تا ببیند که خادمان او مصروف چه کارهای هستند. عیسی به عین دلیلی که اکثر ضرب المثلهای خود را بیان کرده است این ضرب المثل را نیز به همان دلیل بیان کرده است. یعنی توضیح دادن اینکه او به چه منظور آمده است و چه کار میکند و کارهای او چه معنی دارند. او بعد از سفر طولانی به هدف خود که اورشلیم بود میآمد. او خواست که شنوندگانش بفهمند و ببینند که این جریان به معنی بعد از انتظار زیاد بازگشتن دوبارهٔ خدای اسرائیل، خدای یگانهٔ قادر مطلق، پادشاه حقدار و حقیقی است. این مفهومی است که در تمام طول سفر عیسی نهفته بود. چنانکه بالاخره خدای حقیقی دوباره به صهیون بر میگشت.
انبیا در گذشتهها در مورد این روز گپ زده بودند. از برگشت دوباره به اورشلیم، بعد از تبعید جغرافیایی طولانی. ملاکی نبی در مورد این گپ میزند که «خداوند که شما آنرا جستجو میکنید» دفعتاً به معبد بر میگردد و عدالت عادلانه را آغاز میکند. زکریای نبی نیز بالاخره از بازگشت دوبارهٔ خداوند گپ میزند که همه مقدسین (فرشتهها؟) با او همراه خواهند بود. یهودیان در آن وقت فکر میکردند که این برگشت وقتی خواهد بود که معبد دوباره ساخته شود ( در زمان عیسی معبد توسط هیرود نه تنها بسیار زیبا ساخته شده بود، بلکه وسعت هم داده شده بود.) اما خدای زنده تا هنوز بر نگشته بود که در آن سکونت اختیار کند. در حالیکه عیسی میگفت بالاخره این چیز همین اکنون واقع میشود. اما آیا کی میتوانست در برابر او ایستاده شود؟
در دنیای یهودیت در قرن اول میلادی، مثلیکه در گذشته دیدیم، داستانهای پادشاه و نوکرانش را معمولاً به خدا و اسرائیل تعبیر میکردند. اما آیا موضوع ترک کردن خدا اسرائیل را در وقت تبعید و باز گشت دوبارهٔ او را چه قسم باید تفسیر کرد؟ جواب این سوال را لازم است که در این ضرب المثل جستجو کنیم. در دورانیکه خدا اسرائیل را ترک کرده بود برای آنها وقت داده شده بود تا خود را اصلاح کنند چون خدا در وقت بازگشت آنها را مورد بازپرس قرار میداد. عیسی در طول ۱۰ فصل گذشته به تکرار اخطار داد که آنها اگر به دعوت جواب مثبت ندهند، تمام قوم، شهر و حتی معبد مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. اکنون خدا خودش برگشته بود و خادمانی که پولهای او را در دستمال پیچیده مخفی کرده بودن آنها را پیدا میکرد.
در این قصه کسانیکه به تاریک ترین سرنوشت گرفتار میشوند کسانی هستند که نمی خواستند که این شخص پادشاه آنها باشد. این قصه انعکاسی از داستان حقیقی پادشاه «آرکلاوس» برادر بزرگ «هیرود انتیپاس» است. بعد از فوت پدر آنها «هیرودیس کبیر» در سال ۴ قبل از میلاد، آرکلاوس به روم رفت تا او را به حیث پادشاه تعین کنند، به تعقیب او یک هیات از یهودیان نیز روم رفت که آنها نمی خواستند او پادشاه آنها باشد. بعد از جنجالهای زیاد ۱۰ سال بعد باز آرکلاوس به روم رفت تا به حیث پادشاه تعین شود. این بار نیز یک هیات یهودیان و سامریان به مخالفت او به روم رفتند، اما این بار آرکلاوس موفقانه برگشت. عیسی در این قصه در مورد پادشاهی گپ میزند که نمی خواستند او پادشاه آنها باشد، اما او با تمام قدرت برگشته است. البته نه مثل پادشاه پست و دست ناشنده بنام هیرود بلکه پادشاه حقیقی، پادشاهی که با پیام فیض و سلامتی آمده بود. پادشاهی که به خاطری رد شده بود، چون مردم میخواستند پادشاهی را برای خود حفظ کنند.
این داستان سه چیز را به شنوندگان عیسی بیان میکرد. اول به کسانیکه آنها فکر میکردند پادشاهی خدا دفعتاً و در یک پلک زدن برقرار میشود. عیسی به آنها خاطر نشان کرد که در حقیقت پادشاهی و یا ملکوت همین اکنون آمده است، اما این پادشاهی با قضاوت و همچنان با رحم همراه میباشد. دوم، عیسی بیان کرد وقتیکه او قبلاً به اورشلیم رسید، شهر پیام او را رد کرد، به این دلیل نازل شدن قضاوت خدا بر شهر از قبل آماده شده بود. اگر آنها این بار نیز اعلان پادشاهی او را نمی پذیرفتند، در مورد قضاوتی که قبلاً پلان آن آماده شده بود کار دیگر صورت گرفته نمی توانست. سوم، عیسی خواست که به آنها بفهماند این سفر او به اورشلیم با برگشتن خدا یکی است و به این ترتیب او تا حدی زیاد رازهای پوشیدهٔ انجیل را آشکار ساخت. عیسی صرف در مود خدا، ملکوت خدا، برگشتن دوبارهٔ خدا به صهیون بسیار گپ نزد، بلکه او همهٔ این چیزها را در وجود خود تجسم کرد. او این چیزها را در درون ماموریت شاهانهٔ مسیحایی و وفادارنهٔ خود پنهان کرده بود. او خودش خدای اسرائیل در جسم انسان بود، که بالاخره به شهر و معبد بر میگشت تا چیزهای که خراب شده بودند دوباره درست کرده در جای درست قرار دهد. ما کسانیکه همین اکنون در این عصر زندگی میکنیم و منتظر برگشت دوبارهٔعیسی به این دنیا هستیم، لازم است برگشت دوبارهٔ او را مثل برگشتن او به اورشلیم در نظر داشته باشیم.
Luke 22: 1 – 23 the Last Supper
Luke 1:5-25 - the Birth of John the Baptist Foretold
Luke 1:26-38 - the Birth of Jesus Foretold
Luke 1:39-56 - Mary Visits Elizabeth and Mary's Song
Luke 1:57-80 - the Birth of John the Baptist and Zechariah’s Song
Luke 2:1-20 - the Birth of Jesus
Luke 2:21-40 - Jesus Presented in the Temple
Luke 2:41-52 - the Boy Jesus at the Temple
Luke 3:10-20 - John the Baptist Prepares the Way
Luke 3:21-38- the Baptism and Genealogy of Jesus
Luke 4:1-13 - Temptation in the Wilderness
Luke 5: 1 – 11 the Miraculous Catch of Fish
Luke 5: 12 – 16 Healing of the Leper
Luke 5 17-26 the Healing of the Paralytic Lowered Through the Roof
Luke 5: 27 – 39 Finance Officer Invitation
Luke 6: 12 – 26 Choosing Disciples
Luke 6: 27 – 38 Loving Your Enemies
Luke 6: 39 – 49 Judging Others and True Obedience
Luke 7: 1-10 the Healing of the Centurion’s Servant
Luke 7: 11 – 17 Raising of the Widow’s Son
Luke 7: 18-38 the Promised Person
Luke 7: 36 – 50 to Be Forgiven High and Low Debt
Luke 8: 1 – 15 Sprinkle the Seeds
Luke 8: 26 – 39 the Healing of Demoniac
Luke 8: 40 – 56 the Healing of Women and Resurrection of a Girl
Luke 9: 1 – 17 Ambassadors Without Travel Equipment
Luke 9: 18 – 27 the Anointed of God
Luke 9: 28 – 45Testimony From the Cloud
Luke 10: 1 – 16 Seventy Ambassadors
Luke 10: 17 – 24 Return From Mission
Luke 10: 25 – 37 Good Samaritan
Luke 10: 38 – 42 Competition of Two Sisters
Chapter 11:1-13 How Should We Pray?
Luke 11: 14 – 28 Chief of Devils
Luke 11: 29 – 41Demand a Miracle
Luke 11: 42-54 Sharia Teachers
Luke 12: 13 – 34 the Fool Rich
Luke 12: 35 – 48 Dressed and Ready Servant
Luke 12: 49 – 59 Reading the Signs 0f the Times
Luke 13: 1 – 9 the Parable of Fig Tree
Luke 13: 10 – 21Jesus Heals a Crippled Women on the Sabbath
Luke 13: 22 – 30 Entering Through the Narrow Door
Luke 13: 31 – 35 Jesus Grieves Over Jerusalem
Luke 15: 1 – 10 Lost Sheep and Lost Coin
Luke 14: 12 – 24The Parable of the Great Banquet
Luke 14: 25 – 35 the Cost of Discipleship
Luke 15: 1 – 10Lost Sheep and Lost Coin
Luke 15: 11 – 24The Father and Younger Son
Luke 15: 25 – 32The Father and the Older Son
Luke 16: 1 – 9The Parable of the Shrewd Manager
Luke 16: 10 – 18 Teaching on Stewardship
Luke 16: 19 – 31Rich Man and Poor Lazarus
Luke 17: 1 – 10 Forgiveness, Faith and Obedience
Luke 17: 11 – 19 Ten Lepers Healed
Luke 17: 20 – 37The Coming of the Kingdom
Luke 18: 1 – 14The Persistent Widow and Unfear Judge
Luke 18: 15 – 30 Jesus Blesses Children
Luke 18: 31 – 43Heal a Blind Beggar
Luke 19: 1 – 10 the Calling of Zacchaeus
Luke 19: 11 – 27The King, the Servants and the Money
Luke 19: 28 – 40The Triumphal Entry
Luke 19: 41 – 48Jesus Cleanses the Temple
Luke 20: 1 – 8 the Question About Jesus Authority
Luke 20: 9 – 19 the Parable of Tenants
Luke 20:20 – 26 on Paying Taxes to Caesar
Luke 20: 27 – 40 Marriage and the Resurrection
Luke 21: 20 – 33The Distress of Jerusalem Predicted
Luke 21: 34 – 38Watching for the Son of Man
Luke 22: 24 – 38 Prediction of Peter’s Denial
Luke 22: 1 – 23The Last Supper
Luke 22: 39 – 53Jesus Is Arrested
Luke 22: 54 – 70Peter Denies Jesus
Luke 23: 1 – 12Jesus Before Pilate and Herod
Luke 23: 13 – 26 Pilate Pressured by the Crowds
Luke 23: 27 – 43The Crucifixion
Luke 23: 44 – 56 the Death and Burial of Jesus
Luke 24: 1 – 12 the Resurrection
Luke 24: 13 – 27 on the Road to Emmaus