شما یک مربی تیم فوت بال را در نظر بگیرید که تیم خود را برای یک مسابقهٔ مهم زندگی شان آماده میسازد. آنها با تیمی مسابقه میدهند که قهرمانیهای مختلف را تجربه کرده کپهای پیروزی زیادی را بدست آورده اند. مربی ضرورت دارد به اهداف مهمی که پیش روی دارد به اندازهٔ کافی دقت کند. او به شاگردان خود ستراتیژی فشرده و مختصری را بیان میکند که اگر بازی کنان از آن پیروی کنند میتوانند چانس کامیابی داشته باشند. مربی به آنها اخطار داده میگوید که حریفان شان بسیار حیله گر هستند که میتوانند از کوچکترین اشتباه شان هم به نفع خود بهره برداری کنند.
اما یک لحظه از صحبت کردن مربی نگذشته بود که آنها به جر و بحث در بین خود آغاز کردند که کی در بین شان بهترین بازی کن است. بعضی شان به خود بالیده ادعا میکردند که چند گول زده اند و بین خود مناقشه میکردند که کدام یک شان در مسابقات بهترین بازی را انجام داده اند. آنها بین خود روی این در جنجال بودند که کدام یک آنها در کدام موقعیت بازی کند. حتی آنها روی این هم در مناقشه بودند که در صورت بردن مسابقه کدام یک آنها اولتر از همه جام قهرمانی را در حضور کمرههای تلویزیون و عکاسان بلند خواهد کرد. تیمی که مسابقهٔ مهم را پیش روی خود دارد و هدایات لازم مربی خود را هم چند لحظه پیش شنیده بودند، تصور نمی شود که بین خود در این حالت که پیشتر ذکر شد قرار داشته باشد.
اما باز هم مربی کوشش کرد که آنها را بفهماند. به آنها توضیح داد که شما با هم سفر طولانی را طی کردید و من در جریان این سفر کوشش کردم که شما با هم کاملاً متحد شوید و از این جا به طرف هدفی که پیش روی است با اتحاد کامل به پیش بروید. او کپتان تیم را بصورت خاص اخطار داد که او مسابقهٔ سخت را پیش روی خود دارد، اما به او اطمینان داد که تشویش نداشته باشد در آخر همه چیز خوب خواهد شد. کیپتان در حالیکه از توصیههای مربی به خودش ناراحت است به مربی اعتراض کرد که او با تمام جان میخواهد بهترین بازی را انجام دهد. اما مربی باز هم به او گفت که پیش از به آخر رسیدن قسمت ۴۵ دقیقهٔ اول مسابقه، برای اینکه به خودش صدمه نرسد سه پنالتی را ضایع خواهد کرد.
به تعقیب آن مربی از رویهٔ دیگر استفاده کرده به آنها خاطر نشان کرد که این مسابقه بسیار مشکل خواهد بود. او خودش با آنها در میدان مسابقه نخواهد بود. لازم است که آنها خودشان فکر کنند که چه قسم مسابقه کنند. او گفت این در حقیقت یک مسابقهٔ عادی نیست بلکه یک جنگ سخت است. یکی از بازی کنان گفت، من خوب میدانم که این یک جنگ واقعی است و من هیچ چانس را که در اولین فرصت با مشت به دهن آنها بکوبم از دست نخواهم نداد. در این وقت مربی تیم عصبانی شده به آنها گفت، کفایت میکند، بس است ما در آن وقت تقاضای وقفه خواهیم کرد.
یکی از مربیان مشهور فوت بال این موضوع را رد کرد که گویا فوت بال مسابقهٔ مرگ و زندگی است. او گفت مسابقه فوت بال از این هم مهمتر است. اگر عیسی راست بوده باشد و لوقا هم راست بوده باشد، به موضوعی که رسولان عیسی در آن شب مهمانی سبت به آن روبرو بودند، مهمترین واقعه در طول تمام زمانهها بود. این واقعه در حقیقت نقطهٔ چرخش تاریخ بود، اما متاسفانه که شاگردان برای آن آماده نبودند. آنها بین خود روی موضوع بزرگی مصروف مناقشه بودند که کدام یک آنها سزاوار بزرگی و احترام و عزت زیاد تر است. اما مفهوم بزرگی که رسولان در ذهن خود داشتند، عیسی آن را به فرق استاده کرده معکوس ساخت. وقتیکه عیسی فرمود که پطرس در بین آنها نقش رهبری را دارد به آنها واضح ساخت که او خودش پیش از پیش در برابر روبرو شدن او به وسوسهها محافظت میکند، اگر این کار را نکند به وسوسههای که او در آینده روبرو میگردد برایش کشنده خواهند بود. بیان این موضوع ثابت میسازد که حتی در آن وقت نیز عیسی میدانست که پطرس در آن شب او را انکار میکند.
اما شدید ترین اخطار عیسی در قسمت اخیر قرار دارد. اکنون میدان امتحان عملی فرارسیده بود و آن محافظت و قدرتی را که عیسی وقتیکه آنها را پیش روی خود (۹: ۱ ـ ۶ ، ۱۰: ۱ ـ ۲۰ ) فرستاد و به آنها داد بعد از این در اختیار نداشتند. در آن مراحل ابتدایی جنگ با قدرتهای شیطانی عیسی قسماً برنده شده بود. اما اکنون او با بزرگترین جنگ و سخت ترین جنگ همه جنگها روبرو بود. در این جنگ او خودش به حیث یاغی و نافرمان به شریعت، شکار آنها میشد. اگر عیسی خودش بدون محافظت با آخرین دشمن روبرو میشد، پیروان او نیز باید در مورد خود شان فکر میکردند. رسولان فکر میکردند که عیسی با آنها به زبان تصویری صحبت میکند، آنها متوجه نبودند که به جنگ واقعی روبرو هستند. وقتیکه عیسی فرمود:« «کافی است.» او نگفت که این دو شمشیر برای جنگی که پیش روی آنها قرار داشت کافی است، (در غیر آن آیا چه مفهوم میتواند داشته باشد؟) بلکه در حقیقت او در این وقت به تمام صحبت خود نقطهٔ پایان گذاشت، در غیر آن رسولان در مورد او برداشت اشتباه آمیز میکردند.
در همهٔ این صحبتها هم در شام عید فصح که بسیار اشتیاق برگزاری آن را داشت، هم در وقت انتظار کشیدن به خیانت شدن به خودش، زندانی شدن و تمام واقعاتی که به تعقیب آن میآید، تنهایی خالص عیسی را به تصویر میکشد. همه کسانیکه کار مسیحی میکنند وقت دارند تا در مورد این چیزها و روبرو شدن به این حالات فکر کنند. وقتیکه یک شخص روئیایی را دریافت میکند که کاملاً به آن باورمند است و یا احساس میکند که حقیقتاً ماموریتی به او داده شده است و یا خدمتی دیگری به او الهام شده است، آن مرد و یا زن با وجودیکه با مخالفت، شک و انکار دیگران و حتی نزدیکتر دوستان و همکاران خود هم اگر روبرو گردد، لازم است آن را ادامه داده به پیش ببرد. کسانیکه میخواهند وارثین وعدهها باشند، لازم است برای روبرو شدن به این معماها آماده باشند. ماموریتی که خود عیسی داشت، باید بار سنگین گناه و شرم اسرائیل و تمام دنیا را بدوش میکشید و آن را به تنهایی انجام میداد. کلمهٔ «به تنهایی» در این قسمت معنی عمیق و خاص پیدا میکند.
از همهٔ این چیزها سه اصل و سه وعده میدرخشند که میتوانند شعلههای غم انگیز را فرو بنشاند. اصل اولی موضوع بزرگی است. عیسی در بین پیروانش به حیث خادم به دور دستر خوان انتظار میکشید. این موضوع مفهوم مرکزی بزرگی دنیایی را نه تنها در بین خادمان مسیحی و خدمات مسیحی، بلکه در تمام دنیا به فرق ایستاده کرده سرچپه میسازد. بزرگی حقیقی کلیدی ترین چیزی بود که عیسی خواست در این قسمت تعلیم دهد. موضوع بزرگی به اصل دوم نیز ارتباط دارد. اصل دوم، نبوتها در عهد قدیم کتاب مقدس بود. عیسی میدانست که نبوتهای عهد قدیم کتاب مقدس در مورد «خادم» این تصویر عجیب از مسیح موعود را در وجود خودش جامهٔ عمل میپوشاند. ما این نبوتها را در اشعیا فصل ۴۰ تا ۵۵ و به شکل خاص در قسمتهای از اشعیا از فصل ۵۲: ۱۳ تا فصل۵۳: ۱۲ میبینیم. بطور نمونه که میفرماید: «او در جملهٔ قانون شکنان محسوب خواهد شد.» در لحظههای بعدی عیسی دقیقاً چیزهای را که عهد قدیم کتاب مقدس نبوت کرده بودند تکمیل میکرد.
در بین این دو، یعنی خادم بودن حقیقی و عملی شدن پیشگوییهای عهد قدیم کتاب مقدس، وعدهٔ ملکوت خدا قرار داشت که بالاخره میآمد. این قسمت که طوری به نظر میرسد شاید از یوحنا باشد، عیسی به پیروان خود اطمینان میدهد ملکوتی را که پدر به او وقف کرد او آن را به آنها وقف میکند. در آن وقت آنها نفهمیدند که این ملکوت چه است و به چه ترتیب میآید. اما درک نکردن آنها این وعده را بی اعتبار نساخت. قسمتی از فیض خالص خدا که در انجیل بیان شده این است که با وجود شکستهای انسان کار خدا به پیش برده میشود. این که چرا خدا با این وسعت و بزرگی از فیض خود در برابر انسان شکست خورده و ناکام کار میگیرد، موضوعی است که هم در قرن یک میلادی و هم در قرن بیست و یک به شدت مورد مناقشه بوده است.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی