زمانی که شخصی یک کار و بار و یا تجارتی را آغاز میکند، او آرزو دارد کارش موفقانه به پیش برود. وقتیکه او در کارش موفق شد، به اشخاص دیگر نیز ضرورت میافتد تا با او کار کنند و همکار او شوند. اشخاصیکه با او همکار میشوند صرف کارهای جزئی که مالک وقت انجام آن را ندارد انجام نمی دهند بلکه در پلان گذاریها و بدوش کشیدن مسئولیتهای دیگر نیز سهم خود را ادا میکنند. اما شریک کردن اشخاص دیگر در مسئولیتها اکثراً برای موسس آن نه تنها مشکل بلکه رنج آور نیز میباشد. اما هرچه است این یک ضرورت است که باید صورت گیرد. زیرا اول یک شخص نمی تواند همه ای کارها را انجام دهد، ثانیاً یک شخص نمی تواند برای ابد باشد.
چقدر زیاد حیاتی بود که عیسی زندگی و کار خود را با پیروان نزدیکش شریک سازد. او میدانست وقت بودنش با شاگردانش کم است، باید آنها این کارها را در موجودیت او انجام میدادند. عیسی این را نیز میدانست که به زودی به سرنوشت وحشتناکی روبرو میشود. در اخیر فصل نهم انجیل لوقا، عیسی توضیح دادن این موضوع را به شاگردانش آغاز میکند، که آنها هیچ کلمهٔ آنرا نه درک کردند و نه هم باور کردند. اما اکنون عیسی به توضیح دادن ماموریت خود به شاگردانش شروع کرده است. شاگردان ضرورت داشتند یاد بگیرند، کارهای را که عیسی انجام میداد، انجام دهند و به شکلیکه او به خدا اعتماد میکرد، آنها نیز اعتماد کنند. البته وقتیکه آنها در مورد ملکوت خدا به مردم صحبت میکردند، در مورد عیسی صحبت میکردند نه در مورد خود شان. اما عیسی با ماموریت دادن به آنها، شاگردان را در کار خود شریک ساخت.
دادن این ماموریت به ذات خود به شاگردان یک موقعیت خاص (سفیران) داد. اما این ماموریت عجیب به نظر میرسید، زیرا آنها در ابتدا طوری به نطر میرسیدند که برعکس مقام سفیران یک پادشاه هستند. چون آنها باید در فقر و تنگدستی کامل به سفر برای انجام دادن ماموریت شان میرفتند. برای انجام دادن این ماموریت که عیسی به آنها داده بود تا مژدهٔ انجیل را به مردم برسانند و کسانیکه به شفا ضرورت داشتند شفا دهند لازم بود به چیزهایکه مردم به آنها میدادند باید اتکا میکردند. با احترام به بعضی فیلسوفان سرگردان که در شرق میانه وقتاً فوقتاً ظهور کرده اند، عیسی مسیح شاگردان خود را منع کرد که مثل بعضی معلمین مسافر که برای خود به گدایی پول جمع میکردند، از مردم چیزی تقاضا نکنند. انجام دادن این خدمت از آغاز تا انجام باید به اساس ایمان صورت میگرفت.
این سفر تعلیمی و شفا هر دو هم میتواند و هم نمی تواند بعد واقعهٔ پنطیکاست برای زندگی کلیسا نمونه باشد. در هیچ جای نشنیده ایم که کلیسای اولیه این قسم عمل کرده باشد. آنها به مسائیلی که روبرو بودند به ایمان قوی ضرورت بود که در مقابل آن عمل کرده اند. مثلاً مشارکت ایمان داران اورشلیم ملکیتهای شان را فروخته پول آن را جمع کردند و خود را کاملاً برای ملکوت خدا وقف کردند.عیناً مثلیکه دوازده شاگرد خود را برای ماموریتی که عیسی به آنها داده بود وقف کرده بودند. اما وقتیکه لوقا این موضوع را در کتاب اعمال رسولان بیان میکند، او آن را بدون ربط دادن به کدام هدف خاص که در آینده از آن پیروی شود ذکر میکند. طوری به نظر میرسد که انجام دادن آن قسم ماموریت توسط شاگردان، جزءٔ از ماموریت عاجل و منحصر به فرد عیسی بود.
در این جا عیسی با دعوت کردن شاگردان به شرکت کردن در ماموریتش، از آنها خواست که به مردم چیزی بدهند تا آنها بخورند. با شنیدن این هدایت، یک چیزی طبیعی بود که شگفت زده شدند و در دل خود گفتند، مقصدش چیست؟ اگر خود شان نان بخرند آیا چطور میتوانند به این تعداد زیاد مردم آنقدر نان بدهند که همهٔ آنها سیر شوند؟ کاریکه عیسی بعداً انجام میداد، دقیقاً آن کاری بود که او در جریان سفر هایش با اعتماد کردن به اینکه خدا فراهم کننده است انجام داده بود. اما این بار آن را به یک مرحلهٔ قاطع تر دیگر به پیش برد. او با فرا خوانی قدرت خدا که توسط او تمام چیزهای مادی در دنیا خلق شده اند و به زندگی پایداری و دوام بخشیده است، به آرامی از خدا برای مهیا کردن هر چیز تشکر کرده غذا را برکت داد و آن را پاره کرده به شاگردان داد. عیسی این بار نیز شاگردان شگفت زدهٔ خود را در کارش شریک ساخت. اما شگفت زده گی آنها این بار، با شگفت زده گی مردمی که در بین آنها نان تقسیم میکردند یک برابر بود.
مردم غالباً این قصه را غیر قابل باور کردن تصور میکنند. یک نظر این است که آنها میگویند، شاید وقتیکه عیسی همه را بنشستن دعوت کرد و به آنها به مقدار بسیار کم کم غذا داد، آنها تحریک شدند تا غذایی که با خود داشتند آن را بیرون بکشند. نظرات دیگر نیز در این مورد وجود دارد که اکثر آنها بیان این موضوع در هر چهار انجیل فرق دارد. البته اگر شاگردان میدانستند که حتی بعضی از مردم هم با خود دارند، در اصل هیچ مشکلی وجود نداشت. در این مورد خوانندهٔ عصر حاضر را برای رفتن به سفری مثلیکه شاگردان در شروع فصل رفتند، به جای نا معلوم که در آن جان هیچ چیز عادی نیست صرف به اعتماد کردن کامل به خدا بروند. به فکر و عقل ما در دنیایی حاضر این هم مثل دعوت کردن ما به سفر رفتن بدون چوب دست، خورجین، غذا و پول است. حتی به ما اجازه داده نشده است که به تکرار در موقعیت گذشته قرار بگیریم، با وجودیکه خوب به نظر میرسند اما مانع واقع شدن اصل موضوع میشوند(معجزات حقیقی در قلبهای مردم رُخ میدهند). به ما اجازه نمی دهند تا معجزات واقعی را در زندگی خود ببینیم. مسیحیان کسانی هستند که قصد دارند قصههای انجیل را از ابتدا تا آخر آن را قصههای ایمان و زندگی بسازند.
البته هرگز نه به حیث یک ایمان کور. ما دعوت نشده ایم که به این ایمان داشته باشیم، کارهای که عیسی کرد هنر خود او بود. او جادو گر نبود. اما کارهای که او در بعضی جاها انجام داد، او در حقیقت اجازه داد که قدرت خلقت خدا به شکل خاص از طریق او به شکل صرف در شفا دادن و بعضی کارهای دیگر جریان یافته به ظهور برسد. با کلماتی که نویسندگان انجیل این واقعه را نوشته کرده اند، این کلمات برای کلیسا آشنا بودند، خصوصاً از وقتیکه آنها شام خداوند را تجلیل میکردند. (او نان را گرفت، برکت داد، توته کرد و به آنها داد) ما مسیحیان نیز فرا خوانده شده ایم تا به قدرت خلاق خدا که در کار و زندگی روحانی ما به جریان میافتد بعضی شفاهای که عیسی انجام میداد انجام دهیم.
در عین حال، ابرهای طوفانی بر افق پدیدار شدند. تا این وقت عیسی از سر راه هیرود دور مانده بود، اما با فرستادن شاگردان به ماموریت وسیع تر به این معنی بود که «تیتراخ» بدخو برای عمل کردن مجبور شده است. وقتیکه او سوال کرد: «عیسی کیست؟» این سوال یک مفتش بی غرض نبود. اگر عیسی در جمله لیست اشخاصی مثل یحیی تعمید دهنده یا الیاس بود، پس هیچ پادشاه ثروتمند و ستمگر یهود از او در امان نمی ماند، مگر اینکه او اول دست به کار میشد.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی