تفسیر:
وقتیکه طفل ۱۲ و یا ۱۳ ساله بودم به مردم منطقهٔ ما خبر رسید که سیل وحشتانکی در راه امدن است. مردم وحشت زده شده بودند، بعضی برای نجات با اطفال خود به طرف تپهها فرار میکردند. بعضی با عجله پیش از فرار وسایل خانههای شان را بر سر بامها میگذاشتند تا از صدمهٔ سیل در امان باشند. در آن وقت از آمدن سیل مردم در منطقهٔ ما به خاطر باخبر شدند که در اسر لغزش یک تپهٔ خاکی به داخل دریایی که در منطقهٔ ما عبور میکرد باعث بند شدن جریان آب دریا شده و در پشت آن کاسهٔ بزرگ آب را تشکیل داده بود. هر لحظه امکان آن میرفت که شدت آب، این بند خاکی تصادفی را از بین برده به شکل سیل وحشتناک بر تمام منطقه اطراف سرازیر شود. این کار به حقیقت پیوست و بیاد دارم وقتیکه بعد از سیل به خانه برگشتیم خانهها و کوچههای ما پر از آب و لوش بود، اما خوش بختانه صدمات جانی وارد نکرد.
اکنون که از آن سالهای زیاد میگذرد، اگر در شرایط موجود سرازیر شدن سیلاب شدید پیشگویی شود، مسٸولین حکومت کوشش میکنند که مردم را از آمدن سیل هرچه زود تر باخبر بسازند. آنها به مردم اخطار میدهند که خانههای خود را هرچه زود ترک کنند تا در وقت سرازیر شدن سیل در خانههای شان بند نمانند. آنها در کوچهها و بازراها برآمده به مردم اخطار میدهند که فوراً خانههای خود را ترک کنند که خطر آمدن سیل بسیار نزدیک است. از وسایل اطلاعات جمعی مثل رادیوهای محلی، تلویزیونها، انترنیت و فیسبوک کار گرفته به مردم اعلان میکنند، برای علاج واقعه قبل از وقوع به سرعت و بدون تلف شدن وقت کاری انجام دهند تا در امان بمانند.
یحیی تعمید دهنده در زمان خودش عین این کار را انجام داد. باور نمی کنم که واعظین امروزی به شدتی که یحیی از واقع شدن خطر حتمی و علاج واقعه قبل از وقوع به این شدت به مردم اخطار بدهند و آنها را باخبر بسازند. سیاست مداران نیز اکثراً به ما راست نمی گویند که مشکلات واقعاً بسیار جدی هستند و به علاج عاجل ضرورت دراند.
یگان وقت خود ما نیز در این مورد ملامت هستیم، زیرا اگر واعظان و سیاستمداران به ما اخطار هم بدهند ما گپهای آنها را باور نمی کنیم و به آن اهمیت نمی دهیم. اما مردم به گپهای یحیی تعمید دهنده باور کردند و به خاطر غرق نشدن در سیلابی عظیمی که در حال آمدن بود، پیش او آمدند و با زیر آب شدن در دریایی اُردن تعمید گرفتند.
سوال پیدا میشود که آیا این ضرورت عاجل چه بود و چطور یک شخص با زیر آب شدن یعنی تعمید در دریایی اُردن، میتوانست از خطر بالقوه ای که زندگی او را تهدید میکرد محافظت شود؟
لوقا مقدمۀ را که در مورد یحیی تعمید دهنده نوشته کرده است، با ذکر کردن نامهای اشخاص مطرح در آن زمانه، خواسته است به ما نشان بدهد که این موضوع در چه مقطع از تاریخ بوقوع پیوسته است. برعلاوۀ نشان دادن زمان تاریخی واقع شدن این واقعه، مقدمۀ لوقا در مورد یحیی تعمید دهنده چیزهای زیاد دیگر را نیز به ما بیان میکند. لوقا کوشش کرده است که در عقب لست نامهای اشخاص و جاها، قصۀ درد، رنج و فشار را بر مردمی که تحمل و حوصلۀ شان به نقطۀ انفجار رسیده بود، نیز بیان کند.
روم از صد سال پیش تا آن زمان بر سرزمین فلسطین حکومت میکرد که یحیی تعمید دهنده مردم را از خطر آینده باخبر میساخت و آنها را تعمید میداد. یعنی مردم فلسطین از صد سال پیش تا آن زمان زیر استعمار روم زندگی میکردند. اما صرف از شش سال پیش از میلاد بود که یک والی رومی خودش بالفعل در شهر قیصریه که در ساحل مدیترانه قرار داشت سکونت اختیار کرد. برعلاوه رومیها یک قرار گاه نظامی در خود اورشلیم یعنی شهر مقدس برای یهودیان نیز داشتند. این قرار گاه نظامی در شهر اورشلیم کاملاً متصل به معبد بزرگ یهودیان و یا خانۀ خدا واقع شده بود که حتا توسط زینه به داخل معبد وصل شده بود. مردم یهود در زمان یحیی تعمید دهنده در طول صد سال استعمار روم را تجربه کرده بودند و روز به روز استعمار خارجی روی سینههای آنها سنگین تر شده میرفت. اولین امپراطور روم اوغسطس که فرزند خواندۀ ژول سزار کبیر بود و خود را فرزند خدا و پدر خواندۀ خود را خدا میدانست در سال ١٤ قبل از میلاد فوت کرد. بعد از فوت اوغسطس جای او را طبیریوس گرفت. طبریوس امپراطور، شخص بسیار بی رحم و ظالم بود، او نیز در قسمتهای شرقی امپراطوری روم مثل سلفش به حیث خدا پرستش میشد.
دو پسر هیرودیس کبیر نیز به حیث دست نشاندههای رومیها بر بعضی قسمتها در شمال کشور فلسطین حکومت میکردند. اما رومیها مناطق جنوب را به شمول اروشلیم برای خود جدا کرده زیر کنترول مستقیم خود شان اداره میکردند. اکثر یهودیها، پسران هیرودیس کبیر را که دست نشاندۀ رومیها بودند به حیث فرمانرویان حقیقی به رسمیت نمی شناختند و به آنها احترام هم قایل نبودند. اما پسران هیرودیس خود را پادشاه میدانستند و برای خود قصرهای شاهی ساخته بودن و با ترس و لرز هم از یهودیها و هم از رومیها در آنها زندگی میکردند. کاهن اعظم یهودیان نیز موقعیت بهتری نسبت به پسران هیرودیس در بین مردم نداشت و او را نیز دست نشاندۀ رومیهای میدانستند. به خاطر این مشکلات بود که نارضایتی مردم به شکل جنبشهای خود جوش مقاومت و آزادی خواهی وقتاً فوقتاً سر بالا میکردند و توسط حکومت روم و هم حکومتهای دست نشاندۀ آنها سرکوب شده از بین میرفتند. در نتیجۀ شکستهای متواتر این جنبشهای خود جوش، عام مردم به این باور رسیده بودند تا یک کار فوق العاده از طرف خدا صورت نگیرد، از دست انسانها چیزی پوره نیست. آنها کاملاً دلشکسته و مایوس شده بودند. اما برای همۀ مردم این سوال مهم مطرح بود که آیا این کار فوق العادۀ خدا چه و به چه قسم خواهد بود؟
یهودیان متدین و دیندار در انتظار رسیدن کلام جدید و هدایت جدید از طرف خدا بودند. بعضیها به این باور بودند، نبوتی که از سه و یا چهار صد سال به این سو خاموش شده است، دوباره با ظهور نبی جدیدی زنده خواهد شد. بسیار یهودیان گمان میکردند که خدا با آنها عهد جدیدی خواهد بست و جنبش جدیدی را برای رهایی اسراٸیل از اسارت و رساندن آنها را به آزادی آغاز خواهد کرد. انبیای قدیم نیز در مورد وقت و زمان تجدید عهد از طرف خدا پیشگوییهای کرده بودند که برای این عهد جدید خدا خودش در بین آنها حضور خواهد یافت. یهودیانی که این نبوتهای انبیا را در تورات و صحایف انبیا میخواندند، فقط سایههای خفیف آن را میتوانستند ببینند. آنها فکرهای مغشوش و سطحی در مورد به حقیقت پیوستن آنها داشتند و نمی فهمیدند که این موضوع چه قسم واقع خواهد شد. در این وقت بود که یک پیغمبر جوان یعنی یحیی تعمید دهنده در کنار دریای اُوردن و در بیابان ظهور کرد که به دهات اطراف میرفت و به مردم موعظه میکرد که آن زمان معین که انبیا در موردش پیشگویی کرده بودند رسیده است. وقتیکه این خبر از زبان او به مردم رسید، آنها برای شنیدن این پیام کاملاً آماده بودن و برای شنیدن آن انتظار میکشیدند.
با زیر آب رفتن در دریایی اردن یعنی تعمید، برای بسیاری یک نشانۀ قوی برای دوباره نو شدن و آزاد شدن بود. یهودیان آن زمانه، قصۀ بیرون شدن اجداد شان را یعنی قوم اسراٸیل را از مصر به اصطلاح خوب از بر یاد داشتند. چون همیشه در اعیاد و جشنهای شان آن را به تکرار میشنیدن و میخواندند. آنها خوب میفهمیدند که اجداد شان چطور با عبور از دریایی سرخ از مرگ به دست عساکر فرعون نجات یافتند. آنها خوب میفهمیدند که اجداد شان با عبور از بحیرۀ سرخ و دشتهای سوزان صحرای سینا به سرزمین وعده شده برای اجداد شان که اکنون در آن زندگی میکردند رسیده بودند. اجداد آنها نیز در مصر در یک کشور بیگانه زندگی غلامی را سپری میکردند، اما اکنون آنها نه در کدام مملکت بیگانه بلکه در کشور خود شان غلام شده بودند. آنها اکنون به یک خروج جدید مثل خارج شدن از مصر ضرورت داشتند، تا با عبور از آب به آزادی جدیدی که در آنتظار آنها بود برسند. انبیایی پیشین در مورد این غلامی که اکنون در آن قرار داشتند پیشگویی کرده بودند، که این غلامی آنها در وطن خود شان در نتیجۀ گناه خود اسراٸیل است نه کدام کشور بیگانه. گناه آنها پرستش کردند بتها به عوض خدای حقیقی اجداد شان بود. آنها برای رهایی از این گناه به یک خروج جدید ضرورت داشتند که بتواند به آنها نجات حقیقی نصیب کند. خروجی جدیدی را که انبیای قدیم پیشگویی کرده بودند به معنی خارج شدن از کدام مملکت نبود. این خروج بازگشت از راه گناه آلود گذشته و با دل و جان روان شدن در راه جدید خدا بود. این خروج و بازگشت با توبه و تعمید یعنی با در آمدن در آب آغاز و عملی میگردید. توبه به معنی تعهد جدید برای وفاداری و پیروی از خدا و تعمید در آب به معنی نشانۀ ظاهری آن.
یکی از آخرین انبیای قدیم بنام ملاکی که تقریباً چهار صد سال پیش از وقت یحیی تعمید دهنده زندگی میکرد از زبان خدا گفته بود: «به سوی من بازگشت نمایید و من به سوی شما بازگشت خواهم کرد.» (ملاکی ٣: ٧ ترجمۀ قدیم)
یحیای تعمید دهنده عین آن کاری را انجام میداد که اشعیای نبی صدها سال پیش از او پیشگویی کرده بود. یعنی آماده ساختن راه خداوند که خودش در بین مردم خود بازگشت کند. زمان مناسبی که پیشگویی شده بود واقعاً فرا رسیده بود. نجات کاملاً نزدیک و در دسترس همه و در پشت درهای همه قرار داشت.
اما افسوس و صد افسوس که بسیار مردم خواب بودند و به اخطارهای یحیی تعمید دهنده آنقدر توجه لازم نمی کردند. معمولاً تعمید مراسمی خاصی بود که برای پیوستن غیر یهودیان به دین یهودیت انجام میشد، اما یحیی تعمید دهنده خود یهودیان را که نسل در نسل یهود بودند آنها را نیز به توبه و تعمید دعوت کرد. چون خود قوم یهود به حیث قوم و بصورت کُل گناه کرده بود و به خاطر گناه شان بصورت قوم و مملکت در مشکلات قرار گرفته بودند. یحیی همه را تعمید میداد. هرکس برای نجات شخص خودش توبه میکرد و تعمید میگرفت. اما یحیی تعمید دهنده با توبه و رسم ظاهری تعمید فرورفتن در آب قانع نبود. زیرا امکان داشت مردم حقیقتاً و از دل توبه نکرده غلامی خود را حفظ کنند. بعنی گناهی که در درون دل شان است آن را پوشانده حفظ کنند و واقعاً قسمیکه لازم است با تمام دل مطیع خدا نشوند. در این صورت به شکل ظاهری به جنبش جدیدی که شروع شده بود بپیوندند.
یحیی تعمید دهنده خوب میدانست که خدا وقتیکه بار دیگر در بین آنها حضور پیدا میکند به یهودیان نخواهد گفت، چون شما اولادۀ ابراهیم هستید، هرچه کردید خیر است، بعد از این همه چیز خوب خواهد شد. دلیلی که خدا در بین انسان ظهور میکرد این بود، که او رهایی و نجات حقیقی را با خود میآورد. چون او خودش خدای قدوس و قابل اعتماد است، رحم و عدالت را نیز با خود میآورد. او همیشه به این وعدههای خود وفادار بوده است. عدالت یعنی از دل توبه کردن و ایمان آوردن به نجات دهنده، بخشیده شدن و مطابق به توبه ثمر آوردن است. لازم است باور کامل داشته باشیم که خدای حقیقی در برابر همه چیز بی احساس و بی تفاوت نیست. خدای حقیقی مثل پدران بی پروا و بی تفاوت در برابر آولاد هایشان نیست. خدا عادل با احساس، محبت و غیور است.
این تصویری بود که یحییای تعمید دهنده که هم عصر عیسی بود از دوران خود ترسیم کرد و عیسی آن را انکشاف داده به پختگی و کاملیت رساند. عیسی فرمود: «هرگز درخت خوب میوۀ بد و یا درخت بد میوۀ خوب ببار نیاورده است.» (لوقا ٦: ٤٣ ـ ٤٥)
میوه نشان میدهد که توبه حقیقی است. یک آواز از قدیم یعنی از زمان یحیی تعمید دهنده و عیسی به گوش ما میرسد و امروز نیز از طریق کلام خدا آن را میشنویم. این آواز بصورت خاص در وقت تعمید گرفتن برای بازگشت و سپردن خود به عیسی به حیث نجات دهنده واضح تر به گوش ما میرسد. لازم است که در وقت تعمید گرفتن به این آواز به دقت گوش بگیریم و آن را بشنویم. این آواز به ما میگوید که یک شخص هرگز نمی تواند صرف با تعمید گرفتن و شرکت در یک مراسم ظاهری نجات یافته فرزند خدا شود. شما تا وقتیکه مطابق به توبه و تعمید تان ثمر بار نیاورید هرگز خوشی نجات را به شکل حقیقی آن تجربه نخواهید کرد. البته پیروان عیسی توبه را مثل یک حکم شرعی و یا تعهد نامه پیش روی خود قرار داده مطابق به آن زندگی نمی کنند، بلکه بالاتر از توبه، تعهد و وفاداری و مطیع بودن به خدای نجات دهندۀ شان زندگی میکنند، نه کمتر از معیار توبه. باید بدانیم که پیشرفت حقیقی روحانی ما هم بعد از توبه و تعمید وقتی آغاز میگردد که ما همه موانعی را که در زندگی شخصی و اجتماعی ما در راه اطاعت کامل ما از خدا وجود دارد از سر راه خود دور کنیم.
خوب اگر شخصی مثل یحیی تعمید دهنده با لودسپیکر به کوچه شما بیاید و بگوید که نقص در درون خود شما است، اول از گناهان درون دل تان توبه کرده به خدای حقیقی بازگشت کنید تا نجات پیدا نمایید. شما به آواز و تقاضای او چه عکس العمل نشان میدهید؟
پایان.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۱-۹ یحیی تعمید دهنده
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی