آیا در بین این مردم هیچ کس ایمان نداشت؟ خادم صاحب منصب به خاطر ایمان صاحبش شفا یافت، اما در بین این مردم (چون همه یهود بودند) یگانه کسی که ایمان نداشت، شخص مرده بود که عیسی خودش او را از مرگ زنده کرد. این کاملاً حقیقت است که عیسی دیدن نشانههای ایمان را بسیار زیاد دوست داشت، اما باز هم همیشه به آن محدود باقی نمی ماند. در این موضوع او از شفقت و مهربانی خالص خود کار گرفت و کاری را انجام داد که هیچ کس فکر آن را نمی کرد که انجام میدهد و یا انجام داده میتواند.
لوقا واقعاً علاقمند است که ما این صحنه و صحنهٔ قسمتهای آخر داستان را با هم ارتباط دهیم. یعنی آن صحنهٔ که عیسی خودش، یگانه پسر مادر بیوه خود را، بدوش میکشد و به بیرون اروشلیم برای دفن کردن میبرد. در صحنهٔ موجود البته که مرد جوان دوباره به زندگی عادی برگشت که بعداً یک روز دوباره میمرد. لوقا در نهایت به ما در مورد زندگی جدید عیسی خواهد گفت که در آن مرگ به خوبی پشت سر گذاشته میشود و زندگی ادامه مییابد.
بیایید که به عمق این قصه داخل شویم و اجازه دهیم که آن حالت ما را در بر گیرد. احساس کنید که یک روز گرم «جلیل» است و از تابوت که بر شانههای مردم حمل میشود کمی به عقب بروید. وقتیکه به عقب میروید میبینید که نور آفتاب بر اشکهای که بر رخسارهای همه جاری است میدرخشد. ما تا حدی میدانیم که مرگ یک چیز عام و طبیعی است و هر کس میداند که با آن روبرو میشود. با وجود آن هم نوحه گران حرفهٔ که در بین جمعیت وجود دارند به اندازه کافی سر و صدا به راه انداخته اند. دوستان و خویشاوندان متوفا و بصورت خاص مادر بیچارهٔ او، از دل و بدون احساس شرم و یا خجالتی زار زار میگرید و سوگواری را به اوج خود رسانده است.(در مرده داری آن وقت نسبت به دنیایی عصری و رسمی در غرب چقدر مهربانی وجود داشت.) مردم برای مرده داری میآمدند و با مواد خشبوی که با خود میآوردند، آن را بر جسد و کفن میمالیدن تا از بوی خراب شدن جلوگیری کند. آنها آبه همکاری هم جنازه را برای دفن آماده میکردند. جنازه را از خانهٔ فامیلی متوفا کشیده با عبور از بین کوچهها به دروارهٔ عمومی شهر میرساندند. وفاتِ یک شخص در جامعه ای کوچک شرق میانه به همه اعضای آن جامعه ارتباط پیدا میکرد. قبرسان خانوادگی که شاید به شکل غار در کنار تپه بود، کمی دور تر در بیرون شهر قرار داشت. در قبرستان خانوادگی چند وقت پیش شوهر و یا پدر دفن شده بود که اکنون صرف استخوانهای آنها باقی مانده بودند. قبل از دفن مردهٔ جدید، این استخوانها را جمع کرده با احتیاط و احترام لازم در صندوق استخوانها که در گوشه گذاشته شده بود میگذاشتند، تا جای برای دفن شخص دیگرآماده شود. مرده داری در آن وقت به این ترتیب جریان مییافت.
در حالیکه جمعیت مردم جنازه را برای دفن میبردند، دفعتاً یکتعداد مردم ناشناس رسیدند. این گروه مردم پیروان یک استاد بودند که خودش در پیشاپیش آنها قرار داشت و آنها را رهبری میکرد. استاد آنها از لحاظ ظاهری آشنا به نظر میرسید و طوری معلوم میشد که شاید از منطقه جلیل بالا باشد، یا هم در دهات اطراف آن بزرگ شده باشد. (ناین تقریبا پنج میل (هشت کیلومتر) به طرف شرق ناصره موقعیت داشت.) وقتیکه استاد آنها به جمعیت مرده دار نزدیک شد، وضع او متغیر شد مثلی که چیزی در او به حرکت آمده باشد. او در بین جمعیت به طرف مادر بیوه دید که بدون شک با فوت شدن یگانه پسرش همه چیز از دستش رفته بود. این استاد نا آشنا به طرف متوفی نزدیک شد و چیزی به او گفت، بعد از آن تابوت متوفی را لمس کرد که همه عزا داران در تعجب شدند. (چون اشخاص مسئول تابوت را حمل میکردند بصورت عادی هیچ کس دیگر نباید آن را لمس میکرد. لمس کردن جسد، تابوت و حتی کسانیکه جسد را حمله میکردند شخص را ناپاک میساخت.) فوراً بعد از لمس کردن او، واقعهٔ حیرت آور دیگر به وقوع پیوست. او به جسد گفت برخیز. . . . . و او فوراً برخاست. همه مردم موجود در مراسم مرده داری غرق حیرت، تعجب و حتی بی ایمانی شدند. مردم حیران شده بودند که به کدام طرف ببینند. به طرف جوانی که اکنون مرده نبود یا به طرف مادر پریشان او و یا هم به طرف استاد نا آشنا. کاریکه انبیای قدیم مثل الیاس و الیشع صدها سال پیش انجام داده بودند، بار دیگر انجام شد. (لوقا این داستان را با انعکاس دادن ۱پادشاهان فصل ۱۷ و ۲پادشاهان فصل ۴ بیان کرده است.) این انبیا گفته بودند که خدا مردم خود را ملاقات کرد و یا خدا به ملاقات مردم خود آمد. اگر به صحنهٔ وسیع تر در عهد قدیم کتاب مقدس دقت کنیم به واقعات ملاقت خدا به قوم اسرایل در وقت خروج و واقعات بزرگ دیگر اشاره شده است. جملهٔ که «خدا آمده است» مقصد این است که خدا به آنها نزدیک شده است تا آنها را محافظت کرده نجات بخشد. یعنی وقتی که آنها به آمدن او انتظار میکشیدند.
بیایید اکنون صحنهٔ مثل صحنهٔ گذشته را در ذهن خود مجسم کنیم. اما این بار در صحنهٔ خاکسپاری در یک ده کوچک جلیل در قرن اول میلادی قرار نداریم، بلکه در صحنهٔ وحشت و ترسی قرار داریم که اکنون و یا هفته آینده و یا هم سال آینده به آن روبرو خواهیم شد. آنها شاید موضوعات رنج آوری باشند که شما میفهمید در زندگی تان رخ خواهند داد. مثل ترک کردن خانواده و فامیل، از دست دادن شغل و کار و وغیره. یا شاید هم موضوعاتی باشند که شما همیشه از روبرو شدن با آن ترس دارید. مثل کدام حادثه ناخوش آیند غیر مترقبه، مریضی یا کدام حادثه غم انگیز و یا جنجال دیگر. وقتیکه شما خود را در این قسم حالات احساس میکنید، بهتر است دعا کنید و درد و رنج و قهر و غضب خود را به زبان خود بیان کنید. شما خواهید دید که عیسی در بین این همه درد و غم شما حضور پیدا میکند. در دعا به او موقع دهید که به شما نزدیک شود، با شما گپ بزند، شما را لمس کند و شما را رهنمایی کند. ممکن است او صد در صد آن کاری را نکند که شما در آرزویش هستید. اما باور داشته باشید وقتیکه او حضور پیدا کند، با حضوری او بسیار ضروریات شما بر آورده خواهند شد. وقتیکه عیسی دربین همه ای غمها، دردها، تشویشها و ترسهای شما حضور پیدا میکند، شما میتوانید از بین همهٔ آنها موفقانه بیرون برآیید.
این دو داستان یعنی داستان خادم صاحب منصب و پسر بیوه زن، دو موضوع مهمی هستند که لوقا موضوعات بعدی خود را بر روی آنها انکشاف میدهد. لوقا از فرمانهای بزرگ در موعظهٔ بزرگ در فصل شش یاد کرد. همچنان او از زندگی در روی زمین که چه قسم است، ظاهر شدن محبت خدا به شکل نو و بالاتر از توقع یاد کرد که با شفای سخاوتمندانه ادامه یافت. به این ترتیب لوقا ما را برای روبرو شدن با موضوعات اساسی و مرکزی داستان عیسی آماده میسازد. موضوعاتی که آیا عیسی در مورد خود چه فکر میکرد که آیا او کی است؟ آیا همهٔ این کارها در مورد نقش و ماموریت او چه چیز را بیان میکردند؟
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی