لوقا برای همه

فصل ۸

لوقا ٨: ١٦ ـ ٢٥ چراغ و طوفان

هیچ کس چراغ را روشن نمی کند تا آن را با تشت بپوشاند یا زیر تخت بگذارد. برعکس، آن را روی چراغ دان می گذارد تا هرکه وارد شود نور آن را ببیند، زیرا هر چه پنهان باشد آشکار می شود و هرچه زیر سرپوش باشد نمایان می گردد و پرده از رویش برداشته می شود. پس متوجه باشید که چطور می شنوید زیرا به کسی که دارد بیشتر داده خواهد شد، اما آن کس که ندارد حتی آنچه را که به گمان خود دارد از دست خواهد داد.» مادر و برادران عیسی برای دیدن او آمدند، اما به سبب زیادی جمعیت نتوانستند به او برسند. به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده اند و می خواهند تو را ببینند.» عیسی جواب داد: «مادر من و برادران من آنانی هستند که کلام خدا را می شنوند و آن را بجا می آورند.» در یکی از آن روزها عیسی با شاگردان خود سوار کشتی شد و به آنها فرمود: «به طرف دیگر بحیره برویم.» آن ها به راه افتادند و وقتی کشتی در حرکت بود عیسی به خواب رفت. در این وقت طوفان سختی در بحیره پدید آمد. آب، کشتی را پُر می ساخت و آنها در خطر بزرگی افتاده بودند. پیش او رفتند و بیدارش کرده گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده که ما از بین برویم.» او از خواب برخاست و با تندی به باد و آب های طوفانی فرمان سکوت داد. طوفان فرو نشست و همه جا آرام شد. از آنها پرسید: «ایمان تان کجاست؟» آنها با حالت ترس و تعجب به یکدیگر می گفتند: «این مرد کیست که به باد و آب فرمان می دهد و آن ها از او اطاعت می کنند؟»
لوقا ۸: ۱۶-۲۵

ریس بورد رهبری یک شرکت به چهار طرف اطاق که جلسه بورد در آن جریان داشت دید و گفت:‌‍«آیا می‌توانیم به این پلان مهم همه ما هر چه زود تر به توافق برسیم؟» او ادامه داد:‌«ما ضرورت داریم که اکنون و فوراً در این مورد تصمیم بگیریم.» با بیان شدن این سخن رئیس، بیست چهرهٔ جدی به طرف او دور خورده دیدند چون هر کدام آنها در مورد تصمیم گیری به این موضوع مهم نظر خاص خود را و ترس‌ها و امید‌های خود را داشتند.

وقتیکه مصروف این تصمیم گیری مهم بودند، سکرتر ریس داخل اطاق شد و به ریس گفت:‌«ببخشید جناب رئیس،‌ شما به من فرموده بودید که هر وقت تیلفون آمد هرچه زود تر به شما اطلاع بدهم. برای شما تیلفون است.»

رئیس فوراً مجلس را ترک کرد تا به تیلفون جواب بدهد. بیست جوره چشم او را با این سوال تا دروازه بدرقه کردند که آیا چه چیز مهم نسبت به این تصمیم گیری وجود دارد که رئیس آن را به تاخیر انداخت؟ پنج دقیقه انتظار خسته کن به پایان رسید.

رئیس وقتیکه پس آمد با خوشی اظهار داشت:‌ »دخترم بود، او در مکتب خود در تیم آب بازی پایانتر از ۹ ساله هاست. امروز مسابقه داشتند او برنده شد، واقعاً برایم روز بزرگ است.‍« بعد از چند لحظه خاموشی دوباره به مجلس ادامه داد.

آیا این موضوع واقعاً تکاندهنده به نظر می‌رسد؟ آیا امکان دارد که یک تعجب خوش آیند باشد؟ اما از لحاظ کار و بار تجارت که در عصر حاضر و در دوران صد سال اخیر خصوصاً در غرب پیش برده می‌شود، به تاخیر انداختن یک تصمیم گیری مهم از طرف رئیس یک شرکت بزرگ آن هم بخاطر برنده شدن طفلش در مسابقه آب بازی، واقعاً هیجان انگیز است. چون این قسم کار برخلاف توقعات عادی است.

فقط ما وقتی می‌توانیم فشار این قسم واقعات را احساس کنیم که عیسی با امواج تکان دهندهٔ که از طرف شاگردانش و تمام جامعه به آن روبرو بود در مقابل تقاضای غیر مترقبه فامیلش برای توجه کردن به آنها از خود نشان داد، قدر دانی کنیم. اگر ما به عمق این موضوع دقت کنیم، متوجه می‌شویم که اهمیت خانواده‌های ما بعضی اوقات نسبت به اوقات دیگر برای ما فرق می‌کند. ما باید یقین داشته باشیم که برای عیسی وحدت خانواده جهانی او، و هم آهنگی آن برایش نسبت به هرچیز دیگر زیاد تر مهم بود. اما این صرف مختصری از تکان‌های زمینی بودند که او در مقابل مادرش مریم و برادرش یعقوب که برای دیدنش آمده بودند از خود نشان داد.

مرقس در یک قسمت(۳: ۲۱) به ما می‌گوید، آنها ترسیدند و فکر کردند که عیسی دیوانه شده است. یوحنا (۷: ۵) آن را به شکل دیگر توضیح داده می‌گوید که آنها به کار‌های که عیسی انجام می‌داد ایمان نداشتند. لوقا در مورد این موضوعات هیچ توضیحات نمی دهد. تا جایکه ما می‌دانیم این یک ملاقات عادی فامیلی بود که با سیلی محکمی بر روی شان از طرف عیسی مواجه شدند. «مادر، برادر؟» (دو رابطه بسیار مهم و ترس آور در تمام روابط، آن هم برای یک یهودی.) «مادر و برادرانت بیرون ایستاده اند.» مادر و برادران به چهار طرف خود مردم پاک و ناپاک را می‌دیدند که هجوم آورده بودند. آنها کلام خدا را می‌شنیدند و به آن عمل می‌کردند.

 ما نباید که انعکاس ضرب المثل تخم پاشیدن دهقان را در قسمت قبلی فراموش کنیم. کسانیکه به دور عیسی اکنون نشسته بودند کسانی بودند که می‌خواستند در زمین خوب تخم کشت کنند، آنها کلام خدا را شنیده بودند و ثمر آورده بودند. از این رو این ملکوت چقدر مهم بود، حتی مهمتر از ادعای فامیل بودن که در مناسبات عادی مهمترین ادعای است که شخص می‌تواند ادعا کد. عیسی مثل آن تاجر بی پروا نبود که به خانواده خود نسبت به گرفتن یک تصمیم مهم زیاد تر اهمیت قایل شد. عیسی خودش یک شخص بسیار فامیلی بود، تا اندازه که ما نمی توانیم تصور کنیم. با این اوصاف، او خوب می‌دانست که شنیدن و انجام دادن کلام خدا برایش زیاد تر مهم است. ممکن است که این یک بهانه برای واعظان، کشیشان و عالمان الاهیات باشد که می‌گویند چون به خدمت خدا مصروف هستند نمی توانند به خانواده خود برسند. بسیاری اوقات این یک معذرت خشک و خالی برای شخصیت سازی و خود خواهی خود شان است که می‌خواهند توجه دیگران را به «کار من» جلب کنند. در حالیکه آنرا به حیث منبع هویت سازی و حفظ مقام و حیثیت برای خود  شان استفاده می‌کنند. این موضوع خطرناک هم ست که امکان دارد کاریکه کلام خدا در زندگی آنها کرده است آنرا نیز با خود شسته از بین ببرد. عیسی دانست که فامیل او عکس العمل او را درک نکردند(امید وجود داشت که آنها در وقت زمانش آن را درک خواهند کرد. (اعمال ۱:‌ ۱۴ دیده شود)) که نتوانست به آنها اجازه دهد که به کار‌های مهم و عاجلی که پیش روی خود داشت به آن‌ها ستکتگی وارد کنند.

این تنش تکاندهنده بین روابط فامیلی دنیای قدیم و دنیای جدید عصر انجیل، در زیر لایه اخطار‌ها در شروع این قسمت قرار داشت. خدا چیز‌های نو را انجام می‌داد، که نباید پنهان گذاشته می‌شدند و یا در راز باقی می‌ماندند. حتی شما اگر برای آن تلاش هم بنماید، باز هم کارگر نمی افتند، چون وقت آن رسیده است که راز‌ها آشکار خواهند شد، تاریکی به روشنی تبدیل می‌شود و ملکوت خدا با تمام جلالش به ظهور می‌رسد. چیز‌های که اکنون پنهان بودند به همه آشکار خواهند شد. از نظر لوقا، واقعهٔ صلیب و رستاخیز عیسی، تحفه ای روح القدس، وظیفه و کار کلیسا و سقوط اورشلیم همهٔ این‌ها به ظهور می‌رسیدند که در آغاز ماموریت عیسی پنهان بودند. این همه کار‌های بودند که خدا انجام می‌داد و این‌ها همه حقیقت بودند. اما، آیا کسانی بودند که آنرا بشنوند و از آن پیروی کنند؟ جواب این سوال نیز به زودی آشکار می‌شد.

 پیام عیسی به شاگردانش در جریان سفر در بحیره به ساده گی بیان شد. اما پیام او برای ما که در این زمان زندگی می‌کنیم چه است؟ وقتیکه ما می‌بینیم که همه منابع و امکانات ما به آخر رسیده است، آیا خود را به رحم و لطف عیسی حواله می‌کنیم؟ خصوصاً وقتیکه ببینیم که به غیر او هیچ چیز برای کمک کردن به ما وجود ندارد. انتخاب ایمان و با ایمان تقاضا کردن قطعی است. فرق نمی کند که به او اعتماد می‌کنیم و یا در طوفان خود را به رحم او می‌سپاریم. لوقا از قسمت آخر این داستان توسط یک سوال برای قدم گذاشتن به موضوع دیگریکه به تعقیب آن می‌آید استفاده می‌کند. «این مرد کیست؟» او جواب اساسی این سوال را در فصل بعدی به ما می‌دهد. اما این داستان به سوالات در مورد ایمان نیز پرداخته است. ما وقتی می‌توانیم جواب صحیح این سوال که «عیسی کیست» را بدهیم، که ما فرموده‌های او را درک کنیم، به آن کاملا اعتماد کرده از آن اطاعت کنیم.

              

 


Book Table of Contents

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 فصل ۱

 لوقا ۱ : ۱-۴ - پیشگفتار

 لوقا ۱ : ۵-۲۵ - خبر تولد یحیی

 لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی

 لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم

 لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا

 فصل دوم

 لوقا ٢: ١ - ٢٠ - تولد عیسی

 لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه

 لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه

 فصل ۳

 لوقا ۳: ۱-۹ یحیی تعمید دهنده

 لوقا ۳: ۱۰-۲۰ - پیام یحیی

 لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی

 فصل ۴

 لوقا ٤: ١-١٣ - وسوسه شدن عیسی

 فصل ۵

 لوقا ٥: ١ ـ ١١ باز هم معجزه

 لوقا ٥: ١٢ ـ ١٦ شفای جزامی

 لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد

 لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه

 لوقا ٦

 لوقا ٦: ١ ـ ١١ روز سبت

 لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان

 لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان

 لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟

 فصل ۷

 لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور

 لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن

 لوقا ٧: ۱۸ ـ ۳۵ شخص موعود

 لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم

 فصل ۸

 لوقا ٨: ١ ـ ١٥ پاشیدن تخم.

 لوقا ٨: ١٦ ـ ٢٥ چراغ و طوفان

 لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه

 لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد

 فصل نهم

 لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر

 لوقا ۹: ۱۸ ـ ۲۷ مسیح خدا

 لوقا ۹: ۲۸ ـ ۴۵ شهادت از ابر

 لوقا ۹: ٤۶ ـ ۶۲ سفر

 فصل دهم

 لوقا ۱۰ : ۱ - ۱۶ هفتاد سفیر

 لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت

 لوقا ۱۰: ۲۵ ـ ۳۷ سامری نیکو

 لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲

 فصل یازدهم

 لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟

 لوقا ۱۱: ۱۴ ـ ۲۸رئیس شیاطین

 لوقا ۱۱: ۲۹ ـ۴۱ تقاضای معجزه

 لوقا ۱۱: ٤۲ ـ۵۴ شریعت پرستان

 فصل دوازدهم

 لوقا ۱۲: ۱ ـ ۱۲ ریا کاری

 لوقا ۱۲: ۱۳ ـ۳۴ توانگر نادان

 لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته

 لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان

 فصل سیزدهم

 لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر

 لوقا ۱۳: ۱۰ ـ۲۱ زن بیچاره

 لوقا ۱۳: ۲۲ ـ ۳۰ دروازهٔ تنگ

 لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم

 فصل چهادرهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۴: ۱ ـ ۱۱ فریسی

 لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا

 لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح

 فصل پانزدهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان

 لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان

 فصل شانزدهم

 لوقا ۱۶: ۱ ـ ۹ناظر زرنگ

 لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب

 لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند

 فصل هفدهم

 لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت

 لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی

 لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا

 فصل هژدهم

 لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن

 لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت می‌دهد

 لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا

 فصل نزدهم

 لوقا ۱۹: ۱ ـ۱۰ زکی جزیه گیر

 لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول

 لوقا ۱۹: ۲۸ ـ ۴۰داخلهٔ شاهانه

 لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه

 فصل بیستم

 لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی

 لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان

 لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر

 لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز

 فصل بیست و یکم

 لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان

 لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم

 لوقا ۲۱: ۳۴ ـ ۳۸بیداری

 فصل بیست و دوم

 لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 لوقا ۲۲: ۳۹ ـ ۵۳توقیف عیسی

 لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی

 فصل بیست و سوم

 لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس

 لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس

 لوقا ۲۳: ۲۷ ـ۴۳ مصلوب شدن

 لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی

 فصل بیست و چهارم

 لوقا ۲۴: ۱ ـ ۱۲ رستاخیز

 لوقا ۲۴: ۱۳ ـ ۲۷ در راه عموآس

 لوقا ۲۴: ۲۸ ـ ۳۵ظاهر شدن عیسی مسیح در عموآس

 لوقا ۲۴: ۳۶ ـ ۵۳ وعده‌ها و صعود عیسی