لوقا برای همه

فصل بیست و یکم

فصل بیست و دوم

لوقا ۲۲: ۳۹ ـ ۵۳توقیف عیسی

عیسی بیرون آمد و مثل همیشه رهسپار کوه زیتون شد و شاگردانش همراه او بودند. وقتی به آن محل رسید به آنها فرمود: «دعا کنید که از آزمایش ها دور بمانید.» عیسی به اندازۀ پرتاب یک سنگ از آنها فاصله گرفت، زانو زد و چنین دعا کرد: «ای پدر، اگر ارادۀ توست، این پیاله را از من دور کن. اما نه ارادۀ من بلکه ارادۀ تو به انجام برسد.» فرشته ای از آسمان به او ظاهر شد و او را تقویت کرد. عیسی در شدت اضطراب و با حرارت بیشتری دعا کرد و عرق او مثل قطره های خون بر زمین می چکید. وقتی از دعا برخاست و پیش شاگردان آمد آنها را دید که در اثر غم و اندوه به خواب رفته بودند. به ایشان فرمود: «خواب هستید؟ برخیزید و دعا کنید تا از آزمایش  ها دور بمانید.» عیسی هنوز صحبت می کرد که جمعیتی دیده شد و یهودا، یکی از آن دوازده حواری، پیشاپیش آنها بود. یهودا پیش عیسی آمد تا او را ببوسد. اما عیسی به او فرمود: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می کنی؟» وقتی پیروان او آنچه را که در جریان بود دیدند گفتند: «خداوندا، شمشیرهای خود را به کار ببریم؟» و یکی از آنها به غلام کاهن اعظم زد و گوش راستش را برید. اما عیسی جواب داد: «دست نگهدارید.» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد. سپس عیسی به سران کاهنان و صاحب منصبانی که مسئول نگهبانی از عبادتگاه بودند و بزرگانی که برای گرفتن او آمده بودند فرمود: «مگر من یاغی هستم که با شمشیر و چوب برای دستگیری من آمده اید؟ من هر روز در عبادتگاه با شما بودم و شما دست به طرف من دراز نکردید. اما این ساعت که تاریکی حکمفرما است، ساعت شما است.»
لوقا ۲۲: ۳۹-۵۳

یک تغیر برجسته که در طول ۳۰ سال در زندگی من (نویسنده) بوجود آمده است برعلاوهٔ طاس شدن زیاد تر سر برخورد من در برابر ورزشی است که در جوانی آن را زیاد دوست داشتم و انجام می‌‌دادم. وقتیکه من شاگرد مکتب بودم کوه نوردی و یا روی سخره‌ها بالا شدن را یاد گرفتم. با وجودیکه آنرا به شکل حرفهٔ یاد نگرفته بودم اما در طول تقریباً ده سال با یافتن وقت همیشه به آن می‌‌پرداختم. اما از آن زمان که حالا چندین سال گذشته است به سنی رسیده ام که اکثراً به گردش و راه رفتن در تپه زار‌ها علاقه گرفته ام. حالا دوست ندارم که انگشت‌ها و کری‌های پا هایم بر روی بر آمده گی‌های سخره‌ها زیر فشار قرار گیرند و به عوض آن می‌‌خواهم بر زمین هموار راه بروم و از هوای آزاد لذت ببرم.

برعلاوهٔ همهٔ این چیز‌ها در کوه پیمایی‌ها بعضی اوقات در نتیجهٔ حوادث، خطراتی خاص و غم انگیز نیز با خود دارند. مهمتر از همه ریسمانی که کوهنوردان را برای محافظت با هم می‌‌بندد، بعضی اوقات باعث کشته شدن آنها می‌‌گردد. کوهنوردان با وجود رعایت کردن احتیاط لازم بعضی اوقات وقتیکه یک کوهنورد سقوط می‌‌کند می‌‌تواند کوهنوردان دیگر را نیز با خود به پایین کش کرده سقوط دهد. یعنی سقوط کردن یک عضو تیم به پایین، می‌‌تواند باعث سقوط دادن اعضای دیگر تیم گردد.

برای جلوگیری کردن از واقع شدن این قسم یک حادثه، عیسی از دقت لازم کار گرفته است. اگرچه شاگردان آنرا نمی فهمیدند که عیسی چه می‌‌گوید و چه می‌‌کند، اما ما و شما می‌‌توانیم آن را به روشنی ببینیم. عیسی نه تنها می‌‌دانست که او را گرفتار کرده شکنجه می‌‌کنند و می‌‌کشند، او این را هم می‌‌دانست که برای انجام دادن ماموریت الاهی که به دوش دارد ضروری است که این موضوع رنج آور واقع شود. برعلاوه عیسی این را هم می‌‌دانست که او باید در ساعت آخر روبرو شدن به نیروی‌های تاریکی به تنهایی با آن‌ها روبرو گردد. معمولاً وقتیکه رهبران باغیان محاصره شده گرفتار می‌‌شوند، اکثراً همکاران آن‌ها را نیز گرفتار کرده، شکنجه می‌‌کنند و یا با او یکجا کشته آنها را می‌‌کشند. بسیار مهم بود که چنین چیز در مورد پطرس و دیگران واقع نگردد. عیسی مثل یک کوهنورد سقوط می‌‌کرد، اما او نباید اعضای تیم خود را نیز با خود یکجا سقوط می‌‌داد. ماموریتی او این بود که جان خود را به گوسفندان خود بدهد تا به آنها زندگی ببخشد، نه اینکه زندگی آن‌ها را از آنها بگیرد و آنها را به کشتن روبرو سازد. ضروری بود که  آنها باید ماموریت او را در روز‌های آینده ادامه داده به پیش می‌‌بردند. برای ادامه دادن این ماموریت باید آنها از واقعهٔ که به زودی عیسی را می‌‌بلعید دور باشند، به این خاطر عیسی برای آنها و بصورت خاص برای پطرس (۲۲: ۳۲) دعا کرد.

بیمورد نبود که عیسی به آنها فرمود دعا کنند تا از روبرو شدن با وسوسه‌ها در امان بمانند. سوال پیدا می‌‌شود که آیا مقصد عیسی از چه قسم وسوسه‌ها بود؟ از یک لحاظ می‌‌توانیم بگویم این وسوسه‌های بودند که شاگردان بعد از گرفتار شدن عیسی در انتظار آنها بودند. اما این وسوسه‌ها، وسوسه‌های ابتدایی و انسانی بودند که وسوسهٔ بزرگتر بر عیسی، اسرائیل و تمام دنیا به تعقیب آن می‌‌آمد. عیسی به گروهی که برای گرفتاری او آمده بودند فرمود:‌«این ساعت که تاریکی حکمفرما است، ساعت شما است» مقصدش این چیز بود. مثل اکثر یهودیان آن دوران، عیسی نیز به این باور بود که تاریخ اسرائیل و با آن تاریخ تمام دنیا به دوران دهشت بزرگ و تاریکی، رنج و درد و ماتم روبرو خواهد شد که بعد از آن به دوران نجات و ملکوتی که به تعقیب آن می‌‌آید عبور می‌‌کند. عبور به دوران جدید، تمام دنیا را با تمام دار و ندارش از یک رو به روی دیگر سر چپه می‌‌کرد. این دوران عبور دوران وسوسه‌های بزرگ، دوران امتحان و همچنان صعود و سقوط عظیم بود. برخلاف رهبران آن دوران، عیسی باور کامل داشت که برای انجام دادن کار مهم و رسیدن به یک هدف بزرگ تعین شده است. برای انجام این کار مهم و رسیدن به این هدف مهم لازم است او به تنهایی با قدرت‌های تاریکی و خشونت روبرو گردد و بار آن را تنها خودش به دوش بکشد. با موفقانه به انجام رساندن این ماموریت او می‌‌توانست سرنوشت اسرائیل و تمام دنیا را به جهت دیگر و یا به روی دیگر از مرگ به زندگی تغیر دهد. لازم بود او در هردو جهت وسوسه‌ها را به تنهایی روبرو می‌‌شد.

صرف این موضوع می‌‌تواند تا حدی پریشانی عیسی را در باغ توضیح دهد. دیگران (سقراط، هزاران شهدای مشهور مسیحی و غیر مسیحی بدون فرق کردن بین آنها کشته شدند) نیز به خاطر افکار و عقاید شان به مرگ و حتی مرگ رنج آور و درد آور روبرو شدند، اما مرگ آنها در کمال بی تفاوتی آشکارواقع شد. این صرف عیسی بود که نه تنها مرگ خود را با مهمانی شب تجلیل کرد و از مرگی که به آن روبرو بود خبر داد، بلکه از نتیجهٔ آن نیز خبر داد که مرگ او برای چه و به چه معنی است. سوال ایجاد می‌‌شود که چرا عیسی در این وقت خود را این قدر خورد ساخت و به مرگ تن داد؟

 بهترین جواب این خواهد بود که او می‌‌دانست مرگش با وجودیکه وحشت و ستم گری بی انتها دنیا را افشا کرده به نمایش می‌‌گذاشت، در حقیقت آن را برای انجام یافتن نقشهٔ خدا می‌‌داد. او به جای می‌‌رفت که در آن جا نیروی‌های شیطانی دنیا خراب ترین کار را که از هر جهت می‌‌توانستند انجام دهند، آن را انجام می‌‌دادند. با طرح شدن سوالات منطقی ذهنی، بخشی از شکنجه‌ها دقیقاً آزار‌های روانی برای عیسی بودند. مثلاً، او می‌‌خواست اشاره‌های از طرف خدا دریافت کند که آیا راهی دیگر بغیر از این وجود ندارد. ابراهیم نیز در وقت قربانی کردن اسحاق در عین حالت قرار گرفت و با این سوالات ذهنی و منطقی روبروشد. به چیزی که عیسی روبرو است، خدا ممکن است که کدام راه نو را در پیش گیرد و توسط آن به سرنوشتی که او روبرو است، روبرو نگردد.

علاوه کردن جزئیات طبی توسط لوقا در مورد ریختن قطرات عرق به شکل خون را تحقیقات جدید نیز تصدیق کرده اند. در حالت تجربه کردن پریشانی شدید و وحشت زیاد این چیز امکان دارد واقع شود. اما در بین همهٔ این چیز‌ها، شاگردان عیسی هنوز در مورد ملکوت او و پیام صلح او که چه است نمی فهمیدند. صدای شرنگ شمشیر‌ها با صدای کوبیدن پاهای دستهٔ گارد و تلاش شاگردان برای دفاع و محافظت از عیسی ذهن شاگردان را از درک کردن نکتهٔ اصلی یعنی صلح که عیسی به تکرار به آن‌ها تعلیم داده بود منحرف ساخت. عیسی هرگز جنگجوی انقلابی و یا مسیحای نظامی نبود. اما متاسفانه که زمان توضیح این موضوعات گذشته بود. ساعت تاریک فرا رسیده بود، تا سپری شدن سه روز دیگر، هیچ کس نمی توانست به درستی ببیند.


Book Table of Contents

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 فصل ۱

 لوقا ۱ : ۱-۴ - پیشگفتار

 لوقا ۱ : ۵-۲۵ - خبر تولد یحیی

 لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی

 لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم

 لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا

 فصل دوم

 لوقا ٢: ١ - ٢٠ - تولد عیسی

 لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه

 لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه

 فصل ۳

 لوقا ۳: ۱-۹ یحیی تعمید دهنده

 لوقا ۳: ۱۰-۲۰ - پیام یحیی

 لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی

 فصل ۴

 لوقا ٤: ١-١٣ - وسوسه شدن عیسی

 فصل ۵

 لوقا ٥: ١ ـ ١١ باز هم معجزه

 لوقا ٥: ١٢ ـ ١٦ شفای جزامی

 لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد

 لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه

 لوقا ٦

 لوقا ٦: ١ ـ ١١ روز سبت

 لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان

 لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان

 لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟

 فصل ۷

 لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور

 لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن

 لوقا ٧: ۱۸ ـ ۳۵ شخص موعود

 لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم

 فصل ۸

 لوقا ٨: ١ ـ ١٥ پاشیدن تخم.

 لوقا ٨: ١٦ ـ ٢٥ چراغ و طوفان

 لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه

 لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد

 فصل نهم

 لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر

 لوقا ۹: ۱۸ ـ ۲۷ مسیح خدا

 لوقا ۹: ۲۸ ـ ۴۵ شهادت از ابر

 لوقا ۹: ٤۶ ـ ۶۲ سفر

 فصل دهم

 لوقا ۱۰ : ۱ - ۱۶ هفتاد سفیر

 لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت

 لوقا ۱۰: ۲۵ ـ ۳۷ سامری نیکو

 لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲

 فصل یازدهم

 لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟

 لوقا ۱۱: ۱۴ ـ ۲۸رئیس شیاطین

 لوقا ۱۱: ۲۹ ـ۴۱ تقاضای معجزه

 لوقا ۱۱: ٤۲ ـ۵۴ شریعت پرستان

 فصل دوازدهم

 لوقا ۱۲: ۱ ـ ۱۲ ریا کاری

 لوقا ۱۲: ۱۳ ـ۳۴ توانگر نادان

 لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته

 لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان

 فصل سیزدهم

 لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر

 لوقا ۱۳: ۱۰ ـ۲۱ زن بیچاره

 لوقا ۱۳: ۲۲ ـ ۳۰ دروازهٔ تنگ

 لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم

 فصل چهادرهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۴: ۱ ـ ۱۱ فریسی

 لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا

 لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح

 فصل پانزدهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان

 لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان

 فصل شانزدهم

 لوقا ۱۶: ۱ ـ ۹ناظر زرنگ

 لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب

 لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند

 فصل هفدهم

 لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت

 لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی

 لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا

 فصل هژدهم

 لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن

 لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت می‌دهد

 لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا

 فصل نزدهم

 لوقا ۱۹: ۱ ـ۱۰ زکی جزیه گیر

 لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول

 لوقا ۱۹: ۲۸ ـ ۴۰داخلهٔ شاهانه

 لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه

 فصل بیستم

 لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی

 لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان

 لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر

 لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز

 فصل بیست و یکم

 لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان

 لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم

 لوقا ۲۱: ۳۴ ـ ۳۸بیداری

 فصل بیست و دوم

 لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 لوقا ۲۲: ۳۹ ـ ۵۳توقیف عیسی