تفسیر:
من در دورانی مکتب خوانده ام که مردم علاقه نداشتند که اولادهای شان را به مکتب بفرستند. مکتبها هم بسیار کم بود و در ولسوالی ما صرف یک مکتب ابتدایه تا صنف ششم و صرف چند مکتب دهاتی یعنی تا صنف سوم وجود داشتند. در حالیکه نفوس ولسوالی ما در آن وقت تقریباً به پنجاه هزار نفر میرسید که اکنون به سه ولسوالی تقسیم شده است. در مرکز ولایت ما صرف یک مکتب متوسطه یعنی تا صنف نهم موجود بود و هیچ مکتب لیسه در تمام ولایت ما وجود نداشت. اما خدا را شکر اکنون صرف در ولسوالی ما برعلاوهٔ مکاتب دیگر ۴ مکتب لیسه و یک دارالمعلمین وجود دارند.
وقتیکه طفل مکتب رو بودم هر روز صبح تقریباً یک و نیم کیلومتر فاصله را تا مکتب با برادر بزرگترم به پای طی میکردم. ظهرها در وقت رخصتی مکتب و باز گشت به خانه این فاصله را بار دیگر طی کرده به خانه میرسیدم. وقتیکه مکتب ابتدایه را تمام کردم پدرم مرا در مکتب متوسطه که در مرکز ولایت ما قرار داشت و از خانهٔ ما تقریباً صد کیلومتر دور بود شامل کرد. در وقت رخصتی زمستان و رخصتیهای چند روزه با موترهای لینی به خانه رفت آمد میکردم. در آن وقت که من ۱۴ ساله بودم نه خودم و نه هم والدینم در وقت رفت آمدم به مکتب احساس بی امنیتی و خطر میکردیم.
اما اکنون نه تنها در جاهای دور افتاده کشور ما افغانستان، حتا در شهرهای بزرگ ما به شمول کابل هم امنیت وجود ندارد و والدین بخاطر اولادهای شان وقتیکه آنها را به مکتب میفرستند پریشان میباشند. بعضیها که امکانات دارند فرزندان شان را به موترهای شخصی خود شان به مکتب میرسانند. انواع گوناگون خطرات که اکنون برای اطفال وجود دارد واقعاً والدین را به خاطر امنیت فرزندان شان پریشان ساخته است.
در داستانی که در آغاز خواندیم شاید نقطهٔ مهمی که به نظر میرسد این باشد که مریم و یوسف با یک گروپ کلان مردم جلیل، از اورشلیم به مقصد خانه حرکت کردند. آنها خوش بودند که پس به طرف خانه میروند و دقت نکردند که آیا عیسی نو نهال هم با آنها است یا نه. این موضوع بسیار چیزها را در مورد اینکه آنها در چه قسم دنیایی زندگی میکردند به ما بیان میکند.
در آن زمان اکثر خانوادهها، خانوادههای وسعت یافته بودند و برعلاوه خویشاوندان و دوستان با داشتن اعتماد متقابل به یکدیگر بسیار نزدیک به هم زندگی میکردند. اما با داشتن این قسم زندگی وقتیکه مریم و یوسف بدون همراهان شان دوباره برای یافتن عیسی به شهر اورشلیم برگشتند، شهر را بسیار بزرگ تر از آنکه قبلاً دیده بودند، یافتند. به جاهای که بالقوه خطرناک بود متوجه شدند. کوچههای باریک و تاریک، پُر از مردم بیگانه و نا آشنا، عساکر و تاجران، این قسم محیط جایی نبود که کسی با خوشی پسر خود را حتی برای چند روز در آن تنها بگذارد.
اظهار ترس یوسف و مریم، با روبرو شدن به عکس العمل و جواب آرام عیسی که بعد از سه روز جستجو کردن او را یافته بودند در تضاد قرار دارد. مریم با اعتراض و ملامت کردن، با یک جا کردن گناه و آرامش که اکثر والدین آن را خوب درک میکنند با او برخورد کرد. به عوض اینکه باید مریم میگفت: «من چطور این کار را با تو کردم که ترا تنها گذاشتم.» و مثل آن، در عوض او گفت: «تو چرا این کار را با ما کردی؟» عیسی بدون داشتن ملامتی آن را پذیرفت و جواب مودبانه به آنها داد که در تصویر لوقا در مورد انکشاف خود آگاهی شخصی عیسی وزن خاص دارد. مریم گفت: «من و پدرت با پریشانی زیاد دنبال تو میگشتیم.» عیسی جواب داد: نه خیر، «مگر نمی دانستید که من وظیفه دارم که در خانۀ پدرم باشم.»
بعضی خانوادههای امروزی کارهای برجستۀ اولادهای شان را که از آنها سر میزنند در یک کتابچه یاد داشت میکنند. اما مریم کارهای فوق العادۀ که از عیسی سر میزد در دل خود یاد داشت میکرد. مریم به یاد داشت کردن کارهای فوق العادۀ عیسی ادامه میدهد، تا وقتیکه شمشیری در دل او جای بگیرد.
لوقا به طریقۀ که داستان خود را بیان میکند، با حاشیه روی وسیع در اطراف قصۀ اصلی که همه فقط در مورد آغاز قصه است، امکان دارد خوانندۀ محتاط انجیل خود را دلسرد ساخته صدمه برساند.
یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین لحظهها در انجیل لوقا، قصۀ راه عموآس (٢٤: ١٣ ـ ٢٥ ) است. در قصۀ راه عموآس دو شاگرد دلتنگی شان را سه روز بعد از مرگ عیسی به یکدیگر قصه میکنند. در این وقت عیسی با آنها ملاقات میکند و به آنها توضیح میدهد که چطور «این ضروری بود که این وقایع باید واقع میشدند». مثل قصۀ راه عموآس در این جا نیز خانم و شوهری که فکر میکردند عیسی را گم کرده اند به اورشلیم بر میگردند و بعد از سه روز او را پیدا میکنند. عیسی به آنها توضیح میدهد که «این ضروری بود (در یونانی عین لغت استفاده شده است) (در ترجمۀ دری «وظیفه دارم» آمده است که تقریباً عین معنی «ضروری بود» را میرساند) که من در کارهای پدرم مصروف باشم». شما امکان دارد این دو داستان جوره را به شکل ذیل برای خود برداشت کنید. با یافتن عیسی، شما فکر میکنید که خود شما گم شده بودید نه عیسی. اگر این پیام اصلی این دو داستان باشد، ممکن است لوقا میخواست که به ما توسط این دو داستان در مورد همۀ انجیل خود در مجموع، پیام برساند. اما لوقا کم از کم در یک قسمت از نوشتۀ خود به اشخاصی نیز اشاره میکند که در مورد عیسی چیزی که فکر میکردند، با یافتن عیسی، او را بسیار غافلگیر کننده و جذاب یافتند.
یافتن عیسی، البته بصورت نورمال باعث تعجب و حیرت هرکس میشود. برخوردی را که مریم و یوسف با دیدن عیسی با او کردند، عیسی با آنها نه در عمل و نه در گپ رویۀ بالمثل نکرد. در راه عموآس نیز چیزیکه آن دو نفر توقع داشتند عیسی کاری را برای آنها انجام نداد. او با ما و شما نیز این قسم برخورد خواهد کرد. وقتی ما احساس آرامش میکنیم که او را حقیقتاً درک کنیم. اما باز هم او همیشه بالاتر از درک ما خواهد بود. او بصورت دوامدار در پشت صحنۀ زندگی ما قرار میگیرد تا ما بدون فکر کردن و تشویش به سفر خود ادامه دهیم. در حقیقت شاگردی عیسی همیشه با چیزهای غیر قابل توقوع سر و کار دارد.
در قلب تصویر، حضور عیسی در معبد برای لوقا بسیار پُر معنی است. ما در انجیل لوقا قبلاً نیز به معبد سر زده بودیم. مثلاً در وقت دیدن روٸیای زکریا، ملاقات با شمعون و حنه، اما حالا خود عیسی ابتکار عمل را در دست گرفته داخل جر و بحث با معلمان شریعت شده است. انجیل نیز با حمد و ثنای شاگردان به خدا در معبد به پایان میرسد. اما شهر مقدسی که معبد را احاطه کرده بود در بین این آغاز و پایان، مورد بعضی اخطارهای شدید عیسی قرار گرفت. بعد از این عیسی برای عملی شدن وعده هایش مخالفانش را در مورد معبد به چالش میکشد. اگر آن را تخریب هم نکنند، معبد خودش از بین خواهد رفت.
وقتیکه ما این داستان را با دعا بخوانیم، بعد از آن، به آسانی میتوانیم خود را با مریم و یوسف یکی بدانیم. امکان دارد با عیسی نیز خود را یکی بدانیم. مثل عیسی با داشتن کمی آزادی اظهار رآی و ذهن، دوباره به خانه بر گردیم و در اطاعت کامل زندگی کنیم. شاید ما هم میخواهیم وقتی را همیشه بیاد داشته باشیم که یک چیز مهم و یا شخصی که برای ما بسیار عزیز بوده گُم کرده ایم. امکان دارد ما هم مثل مریم با یافتن عیسی به عوض بخشش خواستن از او، بخواهیم که ما او را ببخشیم. کاریکه مریم و یوسف کردند بدون شک امکان دارد ما هم انجام بدهیم. وقتیکه ما دنبال کار و بار خود میرویم، نباید توقع داشته باشیم که عیسی هم باید ما را همراهی کند. اما وقتیکه حضور او را احساس نمی کنیم، ما باید خود را برای یافتن او آماده بسازیم، با دعا، با خواندن کلام خدا و با اشتراک در اجرای مراسم رواحانی تا وقتیکه او را دوباره نیافتیم دلسرد نشویم و به تلاش خود ادامه بدهیم.
ما هم باید توقع داشته باشیم، وقتیکه او را دوباره پیدا کرده ملاقات کردیم، او به ما چیزی نخواهد گفت و کاری نخواهد کرد که ما فکر میکردیم. او باید در کارهای پدر خود مصروف باشد. باید ما و شما هم به کارهای که به ما سپرده شده مصروف باشیم.
پایان.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی