تفسیر:
من یک روز از نزدیک مشاهده کردم که یک کاسب نقاش چطور هدفی را که در ذهن خود داشت تکمیل کرد. او اول با احتیاط کامل تمام یک کلکین را بشکلی خط کشی کرد تا تهداب کار اساسی اش بر شیشههای آن کلکین باشد. او میخواست که با تصاویر و رنگهای روشن داستانی را بر شیشههای کلکین نقاشی کند. بالاخره وقت آن رسید که: کلکینی که قبلاً کاملاً ساده و بی رنگ بود، اکنون دارای رنگهای مختلف و اشکال مختلف شده بود. در عین زمان که کلکین در اثر اشعههای زرین آفتاب میدرخشید، داستانی جالبی را نیز با زبان بی زبانی بیان میکرد.
لوقا هم تا اکنون خاکۀ تصویری را برای شما نقاشی کرده است. او هم خطهای را بدور کلکین کشیده است. آیا او با چه قسم رنگها رنگه شیشههای را پر خواهد کرد؟ با این نقاشی او چه داستانی را بیان خواهد کرد و نقاشی اش چه چیز را درخشش خواهد داد؟
تصویری که او نقاشی کرده است و میدرخشد داستان عیسی فرمانروای حقیقی دنیا است. او خداوند، مسیحا، نجات دهنده و پادشاه حقیقی دنیا است نه قیصر امپراطور. چقدر آسان خواهد بود که این تصویر را با رنگهای شاهانه ای رنگ آمرزی کنیم و جلایش بدهیم که توسط آن بتوانیم جلال و شکوه، پادشاهی او را بر تمام دنیا و قدرت فوق العادۀ او را از هر جهت حقیقتاً احساس کنیم.
اما لوقا برعکس این کار را کرده است. او به عوض رنگهای روشن و جلا دار از رنگهای تاریک استفاده کرده است. لوقا هرقدر که زیاد تر از این رنگها تاریک استفاده کرده است به همان اندازه ما زیاد تر متوجه میشویم پادشاهی او مثل پادشاهی قیصر اوغسطس نیست. در حقیقت این چیزی بود که خدا وعده کرده بود، البته نه برای آخرین بار. لوقا به ما اخطار داده بیان میکند که این پاداشاهی مثل پادشاهی نیست که مردم گمان میکردند و آن را توقع داشتند بلکه خلاف توقع آنهاست.
بصورت خاص بالاخره این داستان به یک داستان درد و رنج تبدیل شد. شمعون در انتظار این بود که بالاخره خدا به اسراٸیل آرامش ببخشد. حنه با مردمی در تماس بود که آنها در انتظار نجات دهندۀ اسراٸیل بودند. هر دوی آنها در دنیایی صبر و امید زندگی میکردند که رنج کشیدن به جز از زندگی شان تبدیل شده بود. اما اکنون معلوم میشد که نجات دهندۀ انتخاب شدۀ خدا با شریک ساختن جان خود با این درد و رنج معامله خواهد کرد. شمعون کلمات تاریک را بیان میکند و در مورد مخالفتها و همچنان در مورد شمشیری که قلب مریم را پاره خواهد کرد گپ میزند.
به این ترتیب لوقا میخواهد بگوید وقتیکه ملکوت خدا در برابر پادشاهی دنیا مقابله میکند، چه واقع میشود. برعلاوه لوقا ما را دعوت میکند که به دقت به این داستان توجه کنیم که چطور نبوتهای انبیا به حقیقت میپیوندند.
مریم با ترس و لرز به طرف مردم شهری خواهد دید که آنها چطور راه صلحی را که پسرش به آنها پیشنهاد کرد رد کردند و اکثر مردمیکه برای نجات آنها آمده بود او را نپذیرفتند. بالاخره این طفل مثلی که شمعون گفت: «این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسراٸیل تعیین شده است.» خودش نیز به شمول مردم شهر، مملکت و تمام دنیا با بدوش کشیدن امید و ترس، از مراحل مرگ و رستاخیز دوباره عبور خواهند کرد.
اما اگرچه لوقا از یک طرف در وقت رنگ آمیزی این تصویر نقاط تاریک درد و رنج را یاداشت میکند، از طرف دیگر نشان میدهد طفلی که این پادشاهی را بوجود میآورد تنها مربوط به اسراٸیل نیست، بلکه برای تمام دنیا است. شمعون به حقایقی در قلب عهد قدیم کتاب مقدس چنگ انداخته است (لوقا در مورد یاد داشت کردن چیزیکه در زندگی عیسی و والدینش انجام شدند محتاط بوده است.) که تاریخ اسراٸیل در حقیقت هدف پلان شدۀ خدا بود که در آخر به نور برای تمام ملتها تبدیل میشود. صرف یهود نه بلکه همۀ ملتها خواهند دید که خدا چطور پلان نجات خود را برای همۀ مردم بدون فرق گذاشتن آشکار میکند. بدون شک این جلال حقیقی برای خود اسراٸیل نیز است که به حیث یک ملت وعدهها را به دوش کشیده است که حکمروای حقیقی دنیا از آنها به ظهور برسد. « نوری که افکار ملتهای بیگانه را روشن سازد و مایۀ سربلندی قوم تو اسراٸیل گردد.» این مکاشفۀ نبود که مردم دنیا توقع آن را داشتند و نه جلالی بود که اسراٸیل میخواستند، اما با وجود آن هم این مکاشفۀ حقیقی و جلال حقیقی بود نه کمتر از آن.
لوقا یک جهت دیگر انسانی را نیز در داستان خود علاوه کرده است. با به پایان رسیدن دو فصل اول لوقا، تقریباً همۀ خوانندگان، حد اقل یکی از شخصیتهای را در آن یافته اند که خود را در آن ببینند. ما و شما، خانم و شوهر سالخوردهٔ را ملاقات کردیم که بالاخره با داشتن طفل در اخیر عمر متعجب شدند. ما مادر جوانی را ملاقات کردیم که طفل داشتن پیش از وقت او را زیاد تر متعجب ساخت و شوهرش با او به معبد آمد تا قربانیهای مخصوص را تقدیم کند.
قسمت بعدی در مورد خود عیسی خواهد بود که در آغاز زندگی زوج جوان بسر میبرد. اکنون در این قسمت ما مرد و زن سالخوردۀ را داریم که در انتظار وفات خود هستند. آنها شب و روز مصروف پرستش کردن خدا هستند و برای نجات مردم خود دعا میکنند. لوقا میخواهد توجه خوانندگان دارای سن و سالهای مختلف و داشتن موقعیتهای اجتماعی مختلف را به تصویر کشی داستان خود جلب کند. فرق نمی کند که شما کی هستید و در کجا قرار دارید، اما داستان عیسی ازبدنیا آمدن در بیت الحم تا قبر خالی و بعد از آن میتواند داستان شما شود.
با ساختن این داستان به داستان زندگی خود تان میتوانید در این داستان زندگی کنید. هر کس امکان دارد که نقش خاصی در نقشۀ خدا داشته باشد. برای بعضی این نقش امکان دارد به شکلی باشد که همه مردم آن را ببینند که آنها فعال، زحمت کش و کار کن هستند. مثلاً موعظه کنند، انجیل را تعلیم بدهند و یا با کمک کردن محبت خدا را به مردم نشان بدهند. برای دیگران ممکن است این نقش دور از نظر مردم، خاموشانه با ایمان دعا کردن برای به ثمر رسیدن وعدههای خدا باشد. برای بسیاریها ممکن است که مخلوطی از هردو باشد، بعضی اوقات یکی و بعضی اوقات آن دیگر. مریم و یوسف در آن وقت به شمعون و حنه ضرورت داشتند. مرد و خانم سالخورده نیز به مریم و یوسف ضرورت داشتند و برای دیدن شان انتظار میکشیدند. آنها با دیدن مریم و یوسف از خدا شکر گزاری کردند. تولد یحی و عیسی برای آنها کار و خدمتی جدیدی را بوجود آورد که هر قسم مردم را برای شکل جدید مشارکت و عبادت دعوت کنند.
پایان.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی