ما(نویسنده) هر روز او را میدیدیم. بر روی اخبار و توته پارههای کارتنها پیش روی دروازهٔ یک دوکان، کمپل کهنه را روی خود انداخته خوابیده میبود. طبعاً یک سگ برای محافظت خود هم داشت. مردم به سرعت از پهلویش میگذشتند و حتی بعضی اوقات رهگذران بر او پا میگذاشتند. او یک قطی و یا پیالهٔ هم در کنار خود مانده بود که در آن سکههای فلزی خورد و کلان موجود میبودند و از مردم تقاضا میکرد که به او زیاد تر بدهند. در گذشتهها این قسم اشخاص در محل ما بسیار کم دیده میشدندند، اما اکنون آنها را در قسمتهای مختلف شهر در شمال، جنوب، شرق و غرب هر روز میبینید.
وقتیکه من به طرف او میدیدم صداها مختلف مردمی را که از آن جا میگذشتند هم میشنیدم. بعضیها میگفتند: تقصیر از خودش است، خودش این حالت را برای خود انتخاب کرده است. موسساتی وجود دارند که به او کمک کنند به آنها مراجعه کند. او باید برود برای خود کار پیدا کرده کار کند. اگر ما به او پول بدهیم، او آن را به شراب مصرف خواهد کرد. بهتر است از او دوری کرد تا برای ما کدام جنجال خلق نکند. در بعضی جاها پولیس آنها را از آن محل دور میکنند، اما آنها به جای دیگر رفته در آن جا مشکل ایجاد میکنند. بعضی اوقات به آن محل قبلی که به آن عادت کرده اند بر میگردند. این صرف یک نفر نیست که به این قسم زندگی میکند، بلکه آنها یک جمعیت بزرگ هستند که به این شکل زندگی میکنند. آنها در اطراف شهرهای بزرگ و ثروتمند از پلاستیک و چیزهای دیگر برای خود خیمههای خورد ساخته در آن زندگی میکنند. آنها در داخل سر پناههای معمولی خود نشسته از دروازهٔ آن تعمیرهای بلند که ثروتمندان در آنها زندگی میکنند و یا هوتلهای بسیار لوکس را میتوانند ببیند. بعضی آنها به شکل فامیل در این خیمههای محقر زندگی میکنند، آنها بسیار احساس خوشبختی میکنند که یک عضو خانودهٔ آنها در خانههای ثروتمندان به حیث خدمتکار و یا برای صفایی کار داشته باشد. بعضی آنها در حالیکه والدین شان قرضدار کدام ثروتمند میباشند به دنیا میآیند و در قرض بزرگ شده، قرض آنها را به میراث میبرند و حتی چند نسل در زیر قرض زندگی میکنند. اما در طرف دیگر ثروتمندان با سودی که از این پول قرض داده شده بدست میآوردند برای خود قصرها میسازند، سلاح میخرند و یا در بانکهای مختلف ذخیره میکنند. اگر ثروتمندان و فقرا پهلو به پهلوی هم در یک منطقه زندگی هم نکنند که ما بتوانیم به آسانی زندگی آنها را با هم مقایسه کنیم، باز هم از طریق تلویزیونها ما میتوانیم بصورت واضح تفاوت بین سطح زندگی آنها را ببینیم.
با در نظر داشت توضیحات بالا ما و شما همه ایلعازرها را خوب میشناسیم. آنها همسایههای ما و یا در همسایه گی ما زندگی میکنند. بعضی ما و شما ممکن است به اندارهٔ کافی ثروتمند باشیم، لباس خوب به تن ما باشد و شکم ما هم خوب سیر باشد و از کنار این ایلعازرها میگذریم، بعضی ما ممکن است به اندارهٔ کافی ثروتمند نباشیم، لباس مفشن هم به تن نداشته باشیم و غذای کافی هم نداشته باشیم اما باز هم وقتیکه خود را با ایلعازرها مقایسه میکنیم نسبت به آنها بسیار زیاد احساس بهتری میکنیم. ایلعازر بسیار خوش خواهد بود که جای و حالت خود را با ما عوض کند. اگر این کار حتی برای یک روز هم صورت بگیرد ما بسیار پریشان خواهیم شد.
قصهٔ ایلعازر و شخص ثروتمند بی نام (در بعضی جاها شخص ثرتمند بنام «دیفس» یاد شده، اما در لاتین «دیفس» به معنی ثروتمند است.) که عیسی آن را بیان کرده است از چندین جهت میتوانیم روی آن گپ بزنیم. طوری معلوم میشود که این قصهٔ قدیمی مردمی (فولکلور) دوران قدیم است. این اولین بار نبود که عیسی قصههای قدیمی را با مفهوم جدید بیان میکرد که ثروت و فقر امکان دارد در زندگی آینده تغیر موقعیت بدهند. این قسم قصهها در حقیقت بسیار شناخته شده بودند اما عیسی طرز برداشتی که مردم از آنها داشتند آن را تغیر داد. در بیان کردن قصه معمول است وقتیکه صاحب قصه زنده باشد و شما بخواهید از آن قصه به حیث تعلیم برای مردم استفاده کنید لازم است که از او اجازه بگیرید. اما در اینجا به این چیز ضرورت نبود و قصه در آخر برای این قطع شده است تا به شنوندگان عیسی در آن وقت و خوانندهٔ لوقا در تمام زمانهها، زمینهٔ طرح کردن هر قسم سوال را مساعد بسازد.
اولاً این قصه یک قصهٔ اخلاقی در مورد ثروت و دولت در این فصل نیست، اما باز هم میتواند در این مورد هم به آن فکر شود. اگر در این مورد میبود، ممکن است بعضیها فکر میکردند که فقر خوب است و باید فقیر بمانند تا در زندگی آینده زندگی بسیار خوب داشته باشند. ما در این مورد جر و بحثهای زیادی را از طرف ثروتمندان بی پروا شنیده ایم که گفتند شما در آینده زندگی خوب خواهید داشت، اکنون ثرورت را چه میکنید. اما در این داستان چیزهای دیگر نیز وجود دارند. با وجود همهٔ این چیزها، این قصه در اصل در طرز تفکر مردمی که به ثروتمندی در زندگی آینده باور داشتند هیچ تغیری وارد نکرده است. اگر این قصه را به حیث یک ضرب المثل در نظر بگیریم، به این معنی خواهد بود که آن را به حیث زبان تصویری در نظر بگیریم در مورد موضوعاتی که در آن وقت در خدمت خود عیسی در جریان بودند.
قسمت آخر این ضرب المثل هم مثل قسمت آخر داستان شخصی که دو پسر داشت و در فصل گذشته بیان شد به ما جوهر و یا مقصد این ضرب المثل را نشان میدهد. «حتی اگر کسی هم پس از مرگ زنده شود، باز باور نخواهند کرد.»(۱۶: ۳۱) «زیرا این برادر تو است که مرده بود، زنده شده است» (۱۵: ۳۲) برادر بزرگ در قصهٔ قبل بسیار مشابه شخص ثروتمند در این قصه است که هر دو شخصاً فقرا و یا همسایهها را از نظر انداخته اند و به این فکر هستند که باید فقرا فقیر باقی بمانند. ما پیشتر گفتیم که عیسی به خاطر استقبال از رانده شده گان و گنهکاران مورد انتقاد قرار میگرفت. عیسی اکنون آن را عملاً در دنیا انجام میداد، طوریکه مردم اکثراً فکر میکردند که در زندگی آینده آن را بدست خواهند آورد. «چیزیکه در آسمان واقع میشد، در زمین نیز واقع شود.» و «ملکوت خدا که در آینده واقع میشد، هم اکنون شروع شده است.»
نقطهٔ مهم که عیسی به مردم توضیح میداد مقایسه کردن فریسیهای پول پرست به شخص ثروتمند بود و ایلعازر نمونه انسانهای بود که فریسیها آنها را نادیده میگرفتند اما عیسی از آنها استقبال میکرد. عیسی به آنها اخطار داده میگفت تا زمانیکه وقت دارند روش خود را تغیر دهند در غیر آن، همه چیز سر چپه شده آنها به مشکلات زیاد روبرو خواهند شد. عیسی به آنها میگفت، آیا شما چیزی را که موسی و انبیا گفته اند انجام میدهید؟ لوقا در نوشتهٔ خود روشن ساخته است که ماموریت ملکوت عیسی تکمیل کردن تمام داستان اسرائیل است. هر کسیکه شریعت و نوشتههای انبیا را میفهمید باید میدید که عیسی در حال تکمیل کردن آن است.
اگر آنها آن را نمی دیدند، حتی اگر کسی از مرگ هم زنده شده به آنها میگفت باز هم باور نمی کردند. جملهٔ آخر ضرب المثل بسیار مهم است. این قسمت در مورد تمام امید اسرائیل برای نو شدن و احیایی مجدد است. این قسمت در این مورد صحبت میکند که اشخاصی مثل پسر گمشده و رانده شدگان با استقبال عیسی روبرو میشوند. این قسمت به خوانندگان لوقا از آن زمان تا اکنون به قوت فرمودههای عیسی را بیان میکند. به زودی عیسی خودش از مرگ قیام میکرد و با مرگ و قیام خود دروازهٔ عصر جدید را باز مینمود. با باز شدن دروازهٔ عصر جدید همه خرابیها گذشته از بین رفته همه چیز درست میشدند. در آن وقت مردم میفهمیدند که شریعت و نوشتههای انبیا در مورد عیسی درست گفته بودند.
لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی
لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم
لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا
لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه
لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه
لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی
لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد
لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه
لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان
لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان
لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟
لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور
لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن
لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم
لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه
لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد
لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر
لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت
لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲
لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟
لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته
لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان
لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر
لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا
لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح
لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده
لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان
لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان
لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب
لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند
لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت
لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی
لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن
لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت میدهد
لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا
لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول
لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه
لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی
لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان
لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر
لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز
لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان
لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم
لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس
لوقا ۲۲: ۵۴ ـ ۷۱ انکار پطرس از عیسی
لوقا ۲۳: ۱ ـ ۱۲ عیسی در حضور پیلاطوس و هیرودیس
لوقا ۲۳: ۱۳ ـ ۲۶فشار مردم بر پیلاطوس
لوقا ۲۳: ۴۴ ـ ۵۶مرگ و دفن عیسی