بر اساس ارزشهای دنیا برتری وجود ندارد
تفسیر:
اگرچه من بعضی وقتها با کارهای که در زندگی خود کرده ام خجل شده ام، اما سا۲: ۱-۱۳لها پیش در روز عید رستاخیز مسیح بسیار زیاد احساس شرمندگی کردم. به فکر خودم صبح به وقت مناسب به کلیسای کوچک ما رسیدم، اما دیدم که مردم در قطار برای داخل شدن به کلیسا ایستاده هستند. به نظر میرسید که جاها برای نشستن در داخل کلیسا تقریباً کاملاً پر شده است. من حیران ایستاده بودم که چه خواهد شد در این وقت آواز آشنا به گوشم رسید و با گرفتن نامم برایم سلام گفت. وقتیکه روی خود را دور دادم یکی از خادمین کلیسا بود که بعد سلام و علیک دست مرا گرفته به داخل کلیسا برد و کاملا در قطار اول برایم جای بسیار خوب را تعارف کرد.
با وجودیکه در جای فوق العاده خوب و آرام نشسته بودم، اما نمی توانستم احساس خوشی و آرامش کنم. زیرا در آن وقت از رسالهٔ یعقوب فصل دوم بیادم آمد که یک روز پیش خوانده بودم. برایم سوال بوجود آمد که آیا شخصی که به خاطر موقف و شناختم در کلیسا بدون نوبت برای نشستن به این جا دعوت کرد، این فصل یعقوب را در این اواخر خوانده بود و یا خیر. البته که در این فصل آیت ۱۳ به ما میگوید که یک شخص نباید در هر چیز خود را قاضی بسازد و قضاوت کند. اما همهٔ فصل ۲ در مورد اصول سادهٔ در نظر نگرفتن و ارزش ندادن به مقام و منزلت اجتماعی در کلیسا صحبت میکند. و یا با همه بدون در نظر داشت مقام اجتماعی و یا اقتصادی لازم است که یک قسم برخورد شود.
مقصد یعقوب که در آخر فصل گذشته بیان شده اگرچه مستقیم نیست اما هدف اش این است که نباید کثافات و یا به اصطلاح چرک دنیا شما را ملوث بسازد و به آن اجازه بدهید که داخل کلیسا هم شود. طرز فکر دنیا به شکلی است که همیشه مردم را به اساس مقام اجتماعی و اقتصادی قضاوت کرده آنها را به گروههای مختلف تقسیم کرده با آنها مطابق به مقام شان برخورد میکند. اما خدا که همه انسانها را دوست دارد و با آنها یکسان برخورد میکند، از کلیسا میخواهد که در رفتار اجتماعی خود انعکاس دهندهٔ محبت سخاوتمندانهٔ همگانی او باشد. در این مورد در کلیسای اولیه یک رسم جالب وجود داشت وقتیکه اعضای کلیسا داخل کلیسا میشدند رهنما و یا خادمین آنها را رهنمای میکردند که در کجا بنشینند، اما وقتیکه یک شخص تازه وارد، بیگانه و بصورت خاص یک شخص فقیر داخل کلیسا میشد کشیش کلیسا خودش از جای خود بر میخواست و در دهن دروازه او را استقبال کرده در صدر محفل به او جای میداد. من همیشه آرزو داشتم که این رسم در کلیسای ما هم عملی شود.
اما یعقوب در این قسمت از بر خورد کردن مساویانه اجتماعی پیشتر میرود و موضوعات دیگر را نیز مورد بحث قرار میدهد. او به یک موضوع در این قسمت اشاره میکند که بعداً آن را زیاد تر انکشاف میدهد. این موضوع ثروتمندان است که آنها را به حیث ستمگاران و آزار دهندگان برای کلیسا معرفی میکند. در اکثر جوامع ثروتمندان میتوانند که سیستم قضایی را به خدمت خود شان بکار بگیرند و قضایا را غیر عادلانه به نفع خود شان فیصله کنند. آنها میتوانند وکلای مدافع قوی و با قدرت را به پول خریده به خدمت بگیرند و حتا آنها میتوانند به قضات رشوت بدهند و قضایا را به نفع خود شان فیصله کنند. به این ترتیب ثرتمندان اکثراً فقرا و بیچارگان را زیر فشار قرار داده حقوق آنها را غصب کرده اند و میکنند. در جامعهٔ که یعقوب زندگی میکرد امکان دارد که نسبت به عصری که ما و شما زندگی میکنیم ثروتمندان ظالم تر بودن و برخورد خرابتر با فقرا میکردند. از محتوای آیت ۷ که میگوید:«آیا آنها به نام نیکویی که خدا بر شما نهاده است، بی حرمتی نمی کنند؟» طوری به نظر میرسد که در قرن اول میلادی ثروتمندان از جنبش مسیحایی که جدیداً آغاز شده بود بسیار زیاد احساس خطر میکردند و اعضای این جنبش را به نامهای مختلف توهین و تحقیر میکردند. این ثروتمندان نمی فهمیدند که اصل هدف این جنبش که جدیداً تولد یافته چیست و در عقب آن چه کسی قرار دارد.
اما یعقوب به همهٔ این سوالها جواب دارد. او میگوید: بلی در عقب این جنبش و مسئول این جنبش پادشاه عیسی است. او خداوند مسح شده است و پادشاه پُر جلال. یعقوب این موضوع را در فصل ۲ آیت یک بیان کرده میگوید:«ای برادران ایمان شما به عیسی مسیح خداوند پُر جلال با ظاهر بینی و تبعیض همراه نباشد.» یعنی همهٔ مقامهای اجتماعی، همهٔ غرور و افتخارات دنیایی، همهٔ لباسهای فاخر و خلاصه همهٔ چیزهای دنیا پیش روی جلال و عظمت عیسی مسیح رنگ میبازند.
عیسی مسیح خودش یکی از گفتههای بسیار قدیمی و مشهور اسرائیلی را بیان کرده که میفرماید:«همسایه ات را مانند خودت دوست بدار.» این موضوع در تعلیم عیسی مسیح حیثیت مرکزی دارد و مسیحیان اولی همیشه و به تکرار آن را بیان میکردند تا هر لحظه در ذهن شان باشد. یعقوب ضرورت احساس کرده است که در این جا نیز آن را یاد آوری کرده در یک حالت دیگر بکار ببرد. یعقوب «همسایه ات را مانند خودت دوست بدار.» را حکم قانونی شاهانه میداند. چون خود عیسی مسیح به آن تائید کرده است. این قسمت یکی از چندین قسمتی است که نشان میدهد کلیسای اولیه، عیسی مسیح را به حیث «پادشاه» و «مسیح» میشناخته است. آنها به این باور بودند و ایمان داشتند که خدا توسط عیسی مسیح پادشاهی خود را تاسیس کرده است و آنها میخواستند که تحت قوانین این پادشاهی زندگی کنند. برای آنها فرق نمی کرد که بقیه دنیا و یا بقیه یهودیان آن را قبول داشتند و یا نداشتند.
پس اگر این قانون و یا حکم شرعی یک حکم شاهانه و مطابق به آیت ۱۲ «شریعت آزادی بخش» است، کسانیکه به آن عمل نمی کنند، کسانی بودند و هستند که شریعت را زیر پای کرده اند. یکی از نویسندگان قدیمی در مورد شریعت گفته است:«شریعت مثل یک صفحهٔ شیشه است، وقتیکه شکستانده میشود، بصورت کامل میشکند.» درست نیست که گفته شود کمی آن شکست. تایر موتر هم وقتی که پنکچر شود، امکان ندارد که بگوییم تایر کمی پنکچر شده خراب شده است. تایر پنکچر و خراب است. یعقوب حتا در روزهای اول جنبش مسیحی میبیند که بعضی مردم به عوض اینکه با تایرهای کاملاً سالم «همسایه ات را مانند خود دوست بدار» دریوری کنند با تایر پنکچر موقف اجتماعی خود، میخواهند دریوری کنند. خدا ما را از این حالت نجات دهد. آمین
یعقوب ۱: ۹-۱۸ - آزمایش و وسوسه
یعقوب ۱: ۱۹-۲۷ - شنیدن و انجام دادن
یعقوب ۲: ۱-۱۳ - تعصبات و تبعیضات
یعقوب ۴: ۱-۱۰ - علاقه به مادیات
فصل چهارم آیات ۱۱-۱۷ - لاف زدن