تفسیر:
حافظ شاعر مشهور زبان فارسی یک غزل فوق العاده دارد که به تعلیم یعقوب رسول در این قسمت بسیار خوب سر میخورد. او میگوید:
«واعظان کین جلوه در محراب و ممبر میکنند \ چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس \ توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند.
گوییا باور نمی دارند روز داوری \ کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند.»
تنها حافظ نیست که رهبران مذهبی مغروز که خود را بالاتر از همه چیز میدانند در اشعار خود مورد سرزنش قر داده است، بلکه یک داستان نویس غربی بنام «اس لویس» هم در یک داستان خود به این موضوع اشاره کرده است. در این داستان شخصی در نقش «کاکا اندریو» یک جادو گر است که در تمام طول داستان رول منفی را بازی میکند. از لحاظ داستان برادر زادهٔ او بنام «دیگوری» کرکتر اصلی مرد این داستان را به عهده دارد. در شروع داستان نقش «کاکا اندریو» صرف یک شخص دمدمی مزاج و عجیب به نظر میرسد. اما آهسته آهسته وقتیکه داستان ادامه پیدا میکند معلوم میشود که «کاکا اندریو» یک نقشهٔ مخفی شیطانی را برای به دام انداختن برادر زادهٔ خود «دیگوری» و خواهر او «پولی» در سر دارد. «کاکا اندریو» بسیار در ترس کار و نقشهٔ خود را به پیش میبرد که چطور بتواند «گریگوری و پولی» را به دام باندازد.
این کشمکش بین «کاکا اندریو» و برادر زاده اش «دیگوری» تا آخر داستان ادامه پیدا میکند. اما وقتیکه داستان به آخر خود نزدیک میشود، طرز دید شیطانی «کاکا اندریو» زیاد تر نمایان میگردد. «کاکا اندریو» در اخیر میگوید کاری که او برای پیش بردن این نقشهٔ شیطانی خود انجام داد، ممکن است انجام دادن این کار برای بسیار اشخاص در دنیایی عادی نادرست باشد، اما برای او جایز است. چون در دنیایی که او زندگی میکند، در آن قوانین دیگری حکمفرما است و همهٔ این کارهای شیطانی در آن یک چیز معمول و قابل قبول است. او میگوید، شخصی مثل من که دارای «حکمت مخفی» است و به خاطر آن از بسیار خوشیهای عمومی زندگی محروم است، از این لحاظ از پابند بودن به قوانین عمومی هم مثتثنی است . «لویس» نویسندهٔ داستان در داستان خود به نقاط بسیار مهم اخلاقی انگشت میگذارد. او میگوید بعضی مردم اصول اخلاقی را که برای مردم عادی موعظه میکنند، أنها خود شان خود را از عملی کردن این اصول برتر و مثتثنی میدانند.
یعقوب رسول هم در اخطارهای خود در مورد موضوعات اخلاقی مثل پشت سر هم ایمانان مسیحی ما بد گویی کردن را در عین چوکات میبیند. یعقوب وقتیکه در مورد تهمت زدنها و سخن چینیها صحبت میکند او در ذهن خود مرض کشنده مثل مرض سرطان را در ذهن خود داشته است. وقتیکه مرض کشنده مثل سرطان به وقت تداوی نشود آهسته آهسته تمام جسم انسان را خورده نابود میسازد. این امراض اجتماعی نیز اگر بر وقت جلو آن گرفته نشوند، مشارکت ایمان داران مسیحی را از درون میخورد و به نابودی برابر میسازد. نقطهٔ نظر یعقوب این است: کسانیکه تعلیم میدهند که باید «به همسایهٔ خود محبت کرد» آنها هم مثل «کاکا اندریو» و یا به گفتهٔ حافظ شاعر مثل واعظان جلوه گر در محراب و ممبر، فکر میکنند که این قانون شرعیت عیسی مسیح بر خود آنها قابل تطبیق نیست و آنها از این قانون بالا و مثتثنی هستند. چون آنها بالا تر از این شریعت و یا در موقعیت بالا قرار دارند از بالا به این شریعت که به نظر شان در پایین و پست قرار دارد، میبینند.
یعقوب میگوید: آنها به جای اینکه شریعت را بر خود تطبیق کنند در عوض «شریعت را مورد قضاوت قرار میدهند». این قسم طرز دید نه تنها احمقانه است، بلکه بسیار متکبرانه هم است. این کار آنها به معنی غصب کردن نقش خود خدای قادر مطلق هم است. (آیت ۱۲) چون صرف یک دهندهٔ شریعت و یک قاضی وجود دارد که او میتوانند نجات دهد و او میتواند نابود کند.
قسمت آخر این قسمت رسالهٔ یعقوب رسول از این اصل که پیشتر ذکر کردیم قدری پیش تر رفته است. وقتیکه مسیحیان در مورد هم ایمانان خود قضاوت کرده بد گویی میکنند، در حقیقت خدا را از مسند قضاوتش بر طرف میسازند. این موضوع میتواند به حیث یک اخطار هم باشد. وقتیکه شما از شریعت آزادی بخش و مقدس خدایکه ( آیات ۱: ۲۵، ۲: ۸، ۱۲ دیده شود) دهندهٔ شریعت و قاضی است که میتواند نجات دهد و میتواند نابود سازد خود را بالا قرار میدهید، شما خود تان تحت این شریعت مورد قضاوت قرار میگیرید.
نیم این قسمت و یا تمام این قسمت رسالهٔ یعقوب رسول در مورد وسوسه شدنهای است که ما میخواهیم خود را در موقف خدا قرار دهیم. آیات ۱۳ تا ۱۶ در مورد این خطر برای پلانهای آیندهٔ انسانها و یا ما و شما میپردازد. بطور مثال یک ایماندار به عیسی مسیح که یک کار و بار کوچک را اداره کرده به پیش میبرد و برای خود پلانهای میسازد. بسیار خوب است که ایمان داران به عیسی مسیح کار و بار هم داشته باشند. اما این ایمان دار به عیسی مسیح پیش خود فکر میکند و یا به دوستان خود میگوید، ما میخواهیم که به ده دیگر برویم و در آن جا کار و بار خود را رونق بدهیم تا پول زیاد تر کمایی کنیم. آن مرد و آیا آن خانم تجارت پیشه(در انجیل به خانمهای تجارت پیشه با ایمان هم اشاره شده است.) فکر میکنند چیزی را که آنها پلان و نقشه کرده اند همه چیز بدون تغیر به آن شکل پیش خواهد رفت. آنها با خود میگویند چون اکنون ما به خدای قادر مطلق ایمان داریم و مردان و یا زنان متعلق به مسیحا هستیم کار و بار ما هم به حمایت خدا خوب تر پیش خواهد رفت.
به این قسم هر کاری که باشد و ما صرف به خود اتکا کنیم، یعقوب رسول در این مورد کلمات بسیار سخت اخطار گونه را به کار میبرد. او میگوید: فکر نکنید که شما میتوانید زندگی خود را خود تان صد در صد مطابق به پلان خود تان به پیش ببرید. یعقوب رسول ادادمه داده میگوید: در یک روز فصل خزان از کلکین خانهٔ تان به غباری ببینید که بالای نهری که در دره جریان دارد پهن شده است. این غبار چقدر زیبا و دلکش به نظر میرسد، اما بی ثباتی آن کاملاً مثل زندگی انسانی است. چون چند لحظه بعد وقتیکه آفتاب طلوع میکند، این غبار محو شده از بین میرود و از آن نشانی باقی نمی ماند. زندگی شما هم به این شکل است. شما حتا نمی دانید که در آخر امروز زندگی شما به چه شکل خواهد بود، چه رسد به فردا و یا فرداهای دیگر.
در این جا یک بار دیگر مثلیکه در آیات ۶ و ۱۰ در مورد فروتنی تعلیم داده شد بود، باز هم تعلیم داده شده است. هر روز را به حیث تحفهٔ از طرف خدا قبول کنید، اگر پلابن و نقشهٔ ضرورت باشد آن را در روشنی آن تنظیم کنید.
از زمانههای قدیم ایمان داران به عیسی مسیح از این تعلیم پیروی کرده اند. به این خاطر هر وقتیکه آنها کاری را میخواهند انجام بدهند میگویند:«اگر خواست خدا بود.» و یا «اگه ارادهٔ خدا بود.» این کار را میخواهم انجام دهم. به این ترتیب ایمان داران به عیسی مسیح میخواهند که نقش قادر مطلق بودن و با اختیار بودن خدا را غصب نکنند بلکه به آن احترام قایل شده در نقشهها و پلانهای خود شریک بسازند. بعضی اوقات این کلمات بسیار کوتاه شده هم بکار میرودند. مثلاً «به خواست خدا» فردا فلان جا میروم. یا «به خواست خدا» فردا فلان چیز میخرم. بعضی اوقات دیده میشود که این کلمه «به خواست خدا» بدون اینکه مردم در مورد مفهوم آن فکر کنند به حیث یک شعار و یا شعار گونه از آن کار میگیرند. اما جای خوشبختی است که این تعلیم یعقوب رسول در طول قرنها در رگ و خون ایمان داران به عیسی مسیح جای گرفته است که همیشه آن را در گفتار خود بکار میبرند.
فصل چهارم به آخطارهای زیاد تر از گذشته به پایان خود نزدیک میشود. کسیکه بداند نیکی چیست و نیکی نکند، گناه کرده است. وقتیکه شما فروتنی را میآموزید و قوانین شاهانهٔ خدا را بر خود تطبیق کرده مطابق به آن زندگی میکنید، شما نتایج آن را در زندگی تان میبینید. شما چیزهای مثبت را در زندگی تان میبینید که برای آن دعوت شده اید. این بزرگترین تصمیم زندگی تان برای ماموریت و راه زندگی تان خواهد بود که برای آن خواسته شده اید. امکان دارد که این یک اشارهٔ کوچک به شما باشد که بتوانید با کار کوچکی به همسایه و یا کدام بیگانه محبت کنید. وقتیکه با کار کوچکی به همسایه و یا کدام شخص دیگر محبت کردید، آن را از ذهن خود پاک کرده فراموش کنید، تا در ذهن شما به خاطری کاری که کرده اید غرور ایجاد نکند و خود را در موقعیت خدا قرار ندهید.
آیت آخر اکثراً در ضمیر ما یک درد و رنج را بوجود میآورد: آیا من بی وفا و سرکش هستم؟ آیا من کاملاً یقین دارم آن کاری را که انجام دادم باید آن را انجام میدادم؟ بهترین جوابی که به این سوال وجود دارد این است، اگر شما در مورد گرفتن نمبر کامیابی از طرف خدا پریشان هستید، من علاقمند هستم که مسیحیان دیگر نیز قلبهای خود را تفتیش کنند، در این صورت کاری که شما میکنید درست است. اما اگر صرف در مورد خود مشوش باشید که آیا خود تان در کاری که کردید برجسته شده جلال یافته اید و یا نه و توجه صرف به خود تان و مقام تان باشد نه به خدا و همسایه، این کار اصلاً درست نیست.
البته که بعضی مردم در این مورد یک مریضی دارند که نسبت به دیگران به خود زیاد تر میپیچیند. این قسم اشخاص بهتر است که به فکر کمک کردن به دیگران نباشند، بهتر است که آنها به عوض اینکه به دیگران کمک کنند بهتر است که اولتر از همه در تلاش شفا یافتن درونی خود شان باشند.
خوانندهٔ مهربان، بسیاری ما وقتیکه به دیگران از دل و با فروتنی کمک میکنیم مشکلات و پریشانی خود ما را نیز از طریق آنها شفا میبخشیم. خدا کند که من و شما از این جمله باشیم.
یعقوب ۱: ۹-۱۸ - آزمایش و وسوسه
یعقوب ۱: ۱۹-۲۷ - شنیدن و انجام دادن
یعقوب ۲: ۱-۱۳ - تعصبات و تبعیضات
یعقوب ۴: ۱-۱۰ - علاقه به مادیات
فصل چهارم آیات ۱۱-۱۷ - لاف زدن