Racism

  30 minutes

  26 August 2019

How can Afghans live in peace despite their differences? We highlight the need for unity in a country rich in diversity but burdened by prejudice and mistrust. True progress begins when every Afghan is treated as equal and cultural pride does not lead to discrimination. It calls for trust, fairness, and service to all, warns against ethnic extremism, and stresses that cooperation and compassion are the foundation of peace. When fear is replaced with understanding and selfishness with solidarity, diversity becomes a strength—not a source of division.

Download

Programme Script / Lyrics

PYM JBZ دوست‌های عزیز من جاوید هستم. اطرامات سنمانه خود را به شما تقدیم می‌‌کنم. از خداوند می‌‌خواهم که شما با خانواده تان سهت و سلامت باشد. شنوندهی مهربان، ما افغان‌ها که به ملیتهای مختلف، زبانهای مختلف و مناطق مختلف ارتباط داریم، در یک کشور واحد به نام افغانستان زندگی می‌‌کنیم. همه ایما خود افغان می‌‌دانیم. آیا ما چطور بین خود زندگی کنیم؟ امروز می‌‌خواهیم روی این موضوعی بسیار مهم گرد بزنیم که ما به ملیتهای مختلف تعلق داریم. پس مناسبات بین ما چطور باشه؟ بیشتری که به صحبت روی این موضوعی مهم شروع کنیم، شما را به شنیدن یک درامه دعوت می‌‌کنم. مدیر صاحب یک قسمت چورتی مالوم میشه، خیرت هست؟ کریم جان، از خودت چی پت کنم؟ یک جنجاله را پیش روی مندن که نه نه گفتم می‌‌تونم و نه آه. ببوید چی گفت هست؟ مثل که خوهرم باست کدام بار کلان را پیش رویت منده. نه یه تو گفت نیست، از خاطر دخترم زورجان بسیار پریشان هستم. از خاطر زورجان چرا پریشان هستی؟ او شکر درس و تعلیم خود را خلاس کد، او نه مالم هم شده، نه که کدام طرفگار داره؟ آه، خودت چقدر می‌‌فهمی؟ از این خاطر پریشان هستم، تو خب می‌‌فهمی که من دختر خود زورجان را بسیار دوست دارم. من می‌‌فهمم که او را بسیار دوست داری، چطور؟ مثل که نمیخوایی که او عروسی کنه؟ نه، هیچ گفت نیست، هر پادر می‌‌خوایی که دخترش خانه بخت بره، اما تصمیم گرفتن دیگه بارا برن بسیار مشکل هست. مدی سب، او کدام خوشبخت هست که طلبگار زورجان هست؟ بگو که ما مشناسمش یا نی؟ فکر نمیکنم که او را بشناسی، او بچه بسیار خوب هست، درس و مکتب خودم خونده. بچه خوب که هست، خیلی چرا به تشویش هستی؟ برش آهان بگو. مشکلی هست که او نی از کابل هست و نی از قوم ما، او اطرافی هست. این دیگه چی فرق می‌‌کنه؟ بچه خوب هست، درس و مکتب خونده، آهان این را بگو که زورجان او را مشناسه؟ فکر می‌‌کنم که زورجان هم او را مشناسه، اونا در کدام کورس یک جای درس می‌‌خوندن، من که در بارش معلومات کدم بچه با اخلاق هست و فامیلش هم فامیل خوب هست. مدیر صاحب خیلی چی فرق می‌‌کنه که او از قوم ما و شما او از کابل نیست؟ اینقدر خوبی‌ها را که داره، زورجان امروش حتما خوشبخت میشه. گبه تو صحیح است، همه ما هم خش قوم و سیال و شریک دارم، همه من را تانه خواب دادن که دختره خوده با یک اطرافی و با قوم که ما اونا را در جمله آدم اساب نمی کنیم داده. من جواب اینه چی بگویم؟ این بره همیشه بره ما زورجان تانه خواب ماند، من ایران هستم که چی کنم، نه آقا گفتم می‌‌تانم و نه نه. مدیر صاحب من از ملامتی آینده ترست دارم، از این خاطر بیتر از این تصمیم خودتان امرای فاملتان بگیرین، اما اگر من به جای شما می‌‌بودم، پشت این گفت‌ها نمی گشتم. دوست‌های مهربان، شما درامه را شنیدین. ما و شما نه تنها در موضوعات فاملی، بلکه در کارهای رسمی و مسایل دیگه هم به این قسم مشکلات روبرو هستیم. ما هنوز هم از کسایی که از قوم ما نیستن ترست داریم. ما هنوز هم از کسایی که هم زبان و یا از منطقی ما نیستن سرشان اعتماد نمی کنیم. ما هنوز هم خود و قوم خود اصیل فکر می‌‌کنیم و دیگرها را که هم اصل فکر می‌‌کنیم. یکی از عزیزان ما یک روز می‌‌گفت، کابل هم مردم اطراف خراب کده. مردم اطراف زندگی کدن شعری را نمی فامه. از این خاطر تمام گندگی‌ها را بمرای خود به کابل آوردن و شهر کابل را خراب کدن. دولت باید اونا را پس به مناطقشان روان کنه. آیا این نظر صحیح است؟ آیا ما و شما همه افغان نیستیم؟ شهر کابل از کیست؟ اطراف از کیست؟ آیا شهر کابل افغانستان نیست؟ آیا اطراف افغانستان نیست؟ آیا صرف کابلی‌ها عصیر استن و دیگرها همه کم اصل؟ آیا مردم کابل کاملا به عیب و به نقص استن؟ اگر ما ایقدر تنگ نظری می‌‌کنیم که اتا از ای انکار می‌‌کنیم که همه ای ما و شما انسان و مخلوق خدا هستیم. اده اقل این را باید قبول کنیم که همه ای ما افغان هستیم. افغانستان وطن ماست. عقد داریم در هر جای او که دل ما بخواهی از زندگی کنیم. یق طبیعی و قانونی هر افغان است. ترس داشتن از قوم و ملیت دیگر و یا اعتماد نکدن به اسطلاح ما و شما سر بیگانه از قدیم بر ما می‌‌راس مونده. این گفه حتما شما هم شنیده باشین وقتی که گفت سر بیگانه شده گفتن بیگانه سگ دیوانه. این گفت یک نفرت عمیقه در مقابل بیگانه انکاست میده. باید اطراف کنیم که این مشکل در بین ما شما ریشه‌های بسیار عمیق داره. در وطن ما دولت‌ها اکثران آفز منافع یک ملیت یا یک قوم و یک خاندان بوده. اقوام دگر درجه دوام و سوام و یا حتی به هیچ اصاب کدن. دولت‌ها برای حفظ اقتدار نه تنها برای نزدیک شدن اقوام ساکن کشور کوشش نکدن بلکه اکثران اختلافات بینشان دامن زدن. اقوام جنوب کشور در مقابل اقوام شمال کشور جنگاندن و اقوام شمال در مقابل اقوام جنوب. انوز هم در بعض جای‌ها در بین مردم بعض اقوام وطن ما مادران برای ترساندن اطفال خود نام قوم دگر را می‌‌گیرن که بترسن ویا برای اطفال خود از طفولیت است نفرت در مقابل اقوام خاص ویا مذهب خاص به وجود می‌‌ارن. وقتی که اونا کلان میشن در زندگی خود از این نفرت استفاده می‌‌کنن. اتاح وقتی که رهبری قوم ویا امقام را در دولت به دست می‌‌ارن نفرت که در ذهنشان حق شده او را جامعه عمل می‌‌پوشانند. در مورد یکی از وثیرات در حکومتهای سابق گفته میشد که او چون به مردم شریف وردک تعلق داشت وقتی کسی به او درخواست کار می‌‌داد او عمر خود را به این شکل نوشته می‌‌کند که وردک وی مقرر دیشی یعنی اگر وردک باشد مقرر شود. من در مورد صحت و یا عدم صحت این گب چیزی نمیگویم. منظوری میشه که بر او وزیر صاحب شاید این روحی از طفولیت در ذهنش حق شده بود و عمل کدن به او هم بر او یک چیزی کاملا آدی بود. سوال پیدا میشه که ما چرا این کار را می‌‌کنیم؟ ما گفتیم که یکی از علطای مهم ترس است. ما به خاطر از حقوق دیگرها انکار می‌‌کنیم و به اونا حق نمیتیم چون می‌‌ترسیم که اگر اونا قدرت گرفتن جای ما را می‌‌گیرند یا شاید از عقوبت کارهای خرابی که انجام دادیم ترس داریم که از ما انتقام خواهد کشید. سالها پیش به یک قوم وطن ما حق نمیدادن که شامل ازکری یعنی اردو شووند. اما وقتی که پس آنها به اونا حق داده شد که به حیث صاحب منصبت اردو شامل کار شووند اما نمیتونستن که برادبه‌های بالاتر ترفیه کنند. این صرف بخاطر ترس بود که ما با اونا برشان مشکل ایجاد نکنند. در حاله که اونا نه از لیاقت و نه از وطن دوستی از دیگرها کمی داشتند. شنونده عزیز شاید شما بگوین هر کس قوم خودت دوست داره هر کس می‌‌خواهه که بر قوم خود خدمت کنه. قوم خودت دوست داشتند و بر قوم خودت خدمت کنند این کار خراب نیست. ما و شما هیچ کدام ما از بیخی بطه پیدا نشدیم. هر کدام ما به یک قوم و زبان تعلق داریم. هر انسان از خود حویت داره که به کدام قوم و دایری کلانتر به کدام مملکت مربوط است. این عقی ار افخان هست که به هر قوم و زبانی که تعلق داره بر زندانگاه داشتند پیشرفت و ترقی زبان خود کار کنه. به زبان مادری خود درست بخوانه ورزش‌های فرهنگی و تاریخی خود را حفظ کنه و اتا به اون افتخار کنه. انجمن‌ها و یا اتحادی‌ها بر این کار تشکیل بته. کنفرانس‌ها سیمینار‌ها دایر کنه و کار‌های دیگی را بر معرفی و پیشرفت زبان و کلتور خود انجام بته. اما دوست داشته قوم و زبان خود ما یک باریکی داره که متأثفانه ما او را چندانreichian ما در نظر نمی گیریم. باریکی یه است که دوست داشطه قوم و زبان خود ما نباید بر نفرت کدن مردم اقوام و زبان‌های باشه خدمت کدن بر قوم و زبان ما نباید کبیدن و زیر قائی کدن اقوام گانی دیگه باشه. بر الا هم وقتی دن دولت کار می‌‌کنیم ما خدمتگار تمام مردم افغانستان می‌‌شیم نه صرف از قوم و زبان خود. وقتی که دن چوکی دولت می‌‌شینیم ای را باید فراموش کنیم که ما به کدام قوم و زبان تعلق داریم بلکه صرف ای را در نظر داشته باشیم که من خدمتگار تمام مردم افغانستان هستم. فائده و نخص تمام مردم افغانستان فایده و نخص ما هست. جای بسیار تاسف هست که ما ای قدر در تنگ نظری و خودخوایی قومی و لسانی خود غرق می‌‌شیم. که در ارجای اکترار داشته باشیم اگر در دولت کار می‌‌کنیم و یا در بیرون دولت صرف برای قوم و خیش خود فکر می‌‌کنیم. خصوصا در چوکی‌های دولتی ما بشکل کار می‌‌کنیم مثل که نه از طرف دولت افغانستان بلکه از طرف فامیل خیش و قوم خود مقرر شدیم که صرف برای اونا خدمت کنیم. دوستهای مهربان غرق شدن در تنگ نظری قومی و لسانی بسیار خطرناک است. وقتی که تنگ نظری قومی و لسانی و یا منطقوی در ما بسیار رشت کنه گپش به دیوانگی و یا جنون قوم پرستی می‌‌کشه. وقتی که تنگ نظری قومی و لسانی ما به این درجه رسید به غیر از خود دیگه هیچ کسی در جمعی انسان حساب نمی کنیم و کمر به دشمنی کدن مردم اقوام دیگه بسته می‌‌کنیم. وقتی که تنگ نظری قومی ما از ای که در هم در ما زیادتر رشت کنه بعد از او برای جنگ با کسایی که از قوم ما نیستن و یا مثل ما گرب نمی زنن کمر بسته می‌‌کنیم. این نظر در ما به وجود می‌‌اید که ما گویا حسیل هستیم و دیگه همه مردم حسیل نیستن و کسی که حسیل نیستن یا باید غلام ما باشد و یا نابود شوند. در وطن ما و شما افغانستان ای کارها کم و بیش شده که ما یا شاهدش بودیم و یا ای که از پدرهای ما شنیدیم اما من نمی خواهم که در اینجا از اونا یاداوری کنم. او می‌‌گفت که چون قوم آلمان حسیل هستن باید بادار تمام دنیا باشن یعنی تمام دنیا را رهبری کنن. او و هزبش به خاطر عملی کدن ای مفکوری خود جنگ دوم جهانی را شروع کرد. اگرچه او کامیاب نشد و آخر شکست خورد اما 50 ملیون انسان قربانی این نظر خراب او شدن. آله که از جنگ دوم جهانی ده‌ها سال تیر شده اما انوز هم مردم آلمان به خاطر این کار اتلر شرمنده هستن. اونا ادحقل سال یک دفعه به خاطر این ظلم از مردم دنیا مذرت می‌‌خواهند. هتلر با این تنگ نظری قومی خود دقیقا تمام مردم دنیا را به مشکلات روبرو کرد. هر کس اگر ای تر تنگ نظری قومی و لسانی را داشته باشه به اندازه قوت و مقام خود می‌‌تونه باعث خرابی شود. خوب شما فکر کنید وقتی که ما با داشتن ایتور یک تنگ نظری قومی در یک چوکی مهم دولتی بشینیم ایتور فکر خود را عملی هم کنیم چی خرابی‌ها از ما سر خواد زد. بهتر از که ما زمینه رشت ایتور افکار خطرناک و مزرع در ذهنهای خود جاینتیم و اگر داریم او را پاک کنیم. ما قوم و زبان خود را به شکل دوست داشته باشیم و برش خدمت کنیم که ای دوست داشتن بر نفرت کدن و زیر پای کدن دیگرها نباشه. شنوندهی عزیز آل شما را به شنیدن یک شیر دلنشینی دعوت می‌‌کنیم که انوانش هست گنج دوستی. خدای ما خداوند جهان است. خدای جاودان جسم و جان است. تمام بندگان را دوست دارد. نگهبان تمام بندگان است. دعای هر دل را می‌‌پذیرد. دعا چون مهمان و میزبان است. گل شادی بروید تاز دلها. خدا در باغ دلها باغبان است. چو بیند خیمه هر جا در آتش. بران آتش سرشگی و روان است. اگر ای دل خدا را می‌‌شناسی چنان شوک خدای تو چنان است. دکان دشمنی صود ندارد. حدیث دوستی گنج نهان است. تو خودتون ساربانی در بیابان. مر او راه که پایانش زیان است. بیا خشت بنی بر روی خشت که بهتر از بهشت آسمان است. درخت آرزوی خلق مشکن که مرغ خسته را آشیان است. تو خود شاو مجده صبح بحاری به هر کسی که در آغوش خزان است. به مردم تا توانی مهربان باش خدایت چون به مردم مهربان است. دوست‌های مهربان ما شیر را شنیدیم. آل شما را به شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. زندگی یک راه دور است. راه بزدور و دراز است. جادش پرسن و خانم پرمشی بپر فراز است. هر کسی بپایی شده روی جاده مهربان هست. هر کسی بپایی شده روی جاده مهربان هست. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. مردم تا توانی مهربان ما شنیدن یک آهنگ دوت می‌‌کنیم. اگر به این باور استیم که همه ای مارا یک خدای اقیل خلق کده، اتمن ای را هم قبول داریم که همه ای ما اولاده یک پدر و مادر اولی یعنی آدم و هوا استیم. آیا از یک پدر و مادر امکان داره دو قسم اولاد اصیل و کمحصل به دنیا بیاید؟ حقیقت ایست که خدای قادر مطلق همه ای انسان‌ها را از یک پدر و مادر بدون داشتن فرق اصل و کمحصل خلق کده. ای فرق خدا به وجود نه آورده بلکه ای فرق ما انسان‌ها بخاطر خودخواهی و غرور خود به وجود آورده ایم. در بین همه ای انسان‌ها در بین همه ای ما افغان‌ها ایچ کم اصلی وجود نداره. همه ای ما اصیل استیم بخاطر ای اصیل استیم که خدا ما را یعنی تمام انسان‌ها را به عیسی اشرف مخلوقات خلق کده. در حاله که همه ای ما اصیل و اشرف مخلوقات استیم در داشتن استعداد‌ها، مهارت‌ها، سریقه‌ها، طرز تفکر، رنگ پوست و شکل ظاهری از هم فرق داریم. اما هیچ کدام ای فرقها به بفهم اصل بودن و کم اصل بودن نیست بلکه بر مقبولیت و تنوع و غنی بودن است. به گلها توجه کنین اگر در دنیا صرف یک قسم گل پتونی سفید با بوی خاص خودش وجود می‌‌داشت آیا گلهایی که آل ایقدر برای ما زیبا و بویشان برای ما ایقدر دلپذیر است ایز زیبایی و دلپذیری را می‌‌داشتن؟ اگر همه انسان‌ها نجار و یا داکتر می‌‌بودن زندگی اجتماعی ما چطور پیش می‌‌رفت؟ خداوند که ما مخلوقی او استیم واقعا با حکمت است. او ما را با داشتن استعدادها، محارتها، سریقه‌ها خلق کده تا با یک دیگه مناسبات داشته باشیم، یکی کمبودی دیگی خود را پوره کنیم. پیش خدا همه انسان‌ها با هم برابر استن. بر او قوم و زبان و مملکت متره نیست. پیش او عرب و عجم، حامی و ملا، سعید و خوجه متره نیست. او همه را دوست داره و به همه محبت می‌‌کنه. ایسای مسیحم که نشاندهنده محبت کامل خدا برای انسان است، او همه انسان‌ها را بدون در نظر داشته رنگ و قوم و ملیت و زبان دوست داره و به اونا محبت می‌‌کنه. ایسای مسیحم به پیرواه خود تعلیم داد که همه انسان‌ها را دوست داشته باشند. یک دفعه از ایسای مسیحم از روی امتحان سوال کنند. ای استاد کدام یک از احکام شریعت از همه بزرگتر است؟ ایسای مسیحم جواب داد. خداوند خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار. این اولین و بزرگترین حکم شریعت است. دومین حکم که به همان اندازه مهم است شبیه اولیست. یعنی همسایه خود را مانند خیش دوست بدار. ایسای مسیحم نگفت اول خیش باز درویش. او گفت همسایه خود را مثل خود دوست داشته باشند. همسایه ما یعنی انسان‌های دیگر. فرق نمیکنه که همسایه ما کی است؟ از قوم ماست ویا نیست؟ همزبان ماست ویا نیست؟ ایسای مسیح ای را هم نگفت که هی هی به پاده نظر به مال خیش. او ای را نگفت که اول خدا را دوست داشته باشید بعد از او قوم من. او گفت همسایه خود را هم به اندازه خود دوست داشته باشید. یعنی اموطوری که خود را دوست داریم. همسایه خود را دوست داشته باشید. ما چون خود را دوست داریم به فکر جان خود هستیم. ما به جسم و جان خود بیترین چیزها را می‌‌خواییم. نان خوب، کالهای خوب، خوشی و آرامی و چیزهای دیگر. لازم است که ای چیزها را به دیگرها هم بخواییم. ما به فکر آرامی و خوشی دیگرها باشیم. وقتی که همسایه ما یعنی دیگرها آرام و خوش بودن ما هم امرای اونا خوش می‌‌باشیم. شنونده ازیز، از خداوند می‌‌خواییم که به ما قوت نصیب کنه که بتانیم همه مردم و بخصوص همه مردم وطن خدا که به ار قوم و زبان تعلق داشته باشن بیدون تعبیز مثل خود دوست داشته باشیم. آمین، آل شما را به شنیدن یک سرود روحانی دوت می‌‌کنیم. موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی دوست‌های ازیز، ما از رادیو صدای زندگی در خدمت شما قرار داریم. رادیو صدای زندگی بخشی از نشارات است که زیر نام رادیو پیام حیات به چند زبان وطن ما نشارات دارد. اگر علاقه دارید که به ما نام نوشت کنید، آدرست ما در پاکستان. رادیو صدای زندگی آدرست ما در قبرست. رادیو صدای زندگی رادیو صدای زندگی تا ملاقات دیگه خداوند یار و یاور شما باشد.