۲۹ دقیقه
۲۵ فِورِیه ۲۰۱۷
زمانی بعضی انسانها در سختیها قرار میگیرند، نا امید شده، آرزوها و اهدافی را که برای آینده خود در نظر گرفته اند، فراموش کرده و خود را در حال غرق شدن در بحر بیکران زندگی تصور میکنند. تواناییها و مهارتهای را که طی سالیان دراز آموخته اند، نا کارا شمرده و در انتظار دستگیری، روزهای زندگانی را بیهوده سپری مینمانید. اما اگر دست به مبارزه بزنیم، و با سختیها دست و پنجه نرم کنیم، به روزنههای کامیابی و موفقیت راه یافته و قلههای پیروزی را تسخیر م.
برای درک بیشتر موضوع از شما خواهش میکنیم که به این برنامه گوش دهید. تشکر!
شاهد: شنوندای ارجمندِ و بیشبهای برنامی رنگ زندگی، سلامها و درودای بی پایان ما و سایری کارکنای رادیو صدای زندگی ره بپذیرین.
مروارید: یگانه آرزوی ماس که هر کدام شما عزیزا، زندگی خوش و آرامی ره ده پیش داشته باشین. امید که از گزند روزگار ده امان باشین.
شاهد: شما ره یک بار دیگه، به برنامی رنگ زندگی خوش آمدید میگیم. خدا کنه که گردآوردهها و داشتههای برنامه، طرف توجه علاقی تان قرار بگیره.
مروارید: بلی، امیدواریم دقایقی ره که با برنامی تان هستین، آگنده از رحمت بی پایان خدای متعال شوین.
موزیک.
مروارید: هر چند، هر انسانی توقع دارد، در زندگی همیشه موفق و کامیاب باشد. ولی نمی توان گفت که من هیچگاهی در زندگی شکست یا ناکامی را تجربه نخواهم کرد. حتا بزرگ مردان و خانمهای که به قلههای پیروزی رسیده اند. بارها شکست را در زندگی تجربه کرده اند ولی هیچگاهی نا امیدی را در دل خود را نداده و با حوصله مندی، پشتکار و قوت بیشتر از پیش، برای رسیدن به روزنههای کامیابی کوشیده اند. تا لذت شیرینی پیروزی را بچشیند و امروزه همۀ این افراد، زبان زد عام و خاص میباشند.
دختری هستم که در آغازین ایام شگوفایی عمرم، با جوانی خوش اندام و ظاهر زیبا، از اقارب ما که ظاهراً از مردانگی و خودگذری حرف میزد، پاپههای دوستی را بنا نهادم. و چنان شفتۀ حرفهای او شده بودم که هر حرفش برایم پرُ بها تر از هر چیزی دیگر بود. هر چند والدینم بارها برایم گوش زد کرده بودند، که نمیتوان همه را با قلب پر از صفا همچون خود یافت. ولی از اینکه او را از عمق قلبم دوست داشتم، هیچ سیاهی در حرف هایش و هیچ اشتباهی در کردارش نمیدیدم. چنان بر او اعتماد داشتم، که تمام هست و بود زندگیم را، به پای او نثار کردم. دیوانه وار عاشق زیباییهای آتشی شده بودم که پس از سپری شدن مدتی، سر پایم را سوخت، و عزت و هستی ام را به خاکسر مبدل نمود. آنکه عزت و آبروی من و خانواده ام را عزت و آبروی خود قلمداد میکرد. عزت من و فامیلم را نه تنها در میان اقارب و دوستان بلکه در سر عام لیلام نمود و بارها در جلو دوستان و دشمنان، والدینم را بی آبرو نمودند. چنان قلب و اعتمادم را شکست که من نمیتوانستم از شرم با اعضایی فامیل، دوستان و اقاربم روبرو شوم. گوشه گیری را پیشه کردم، که باعث بروز بیماری روانی در من شد. یگانه دوا و زودونی بی آبرویی خود و اعضایی فامیلم، خود کشی را یافتم و با خوردن مقداری زیاد ادویه خواستم، که پارچههای از هم شکسته قلب و جسم ناتوانم را از خاطرهها دور نمایم و مرحمی شوم برای زخمهای که برای والدینم زده بودم. ولی بی خبر از اینکه با این عملم بر زخمهای التیام نیافته شان نمک میپاشم و مشکلات شان را بیشتر از قبل مینمایم. مادرم که سخت مراقب من بود، زمانی که مرا از هوش رفته و افتاده در صحن اتاق یافته بود، به شفا خانه برده و دار و ندار خود را برای زنده ماندنم به خرچ رسانیدند. و یک بار دیگر چون ایامی کودکی که در بر داشتن نخستین قدم هایم مرا یاری رسانیده بودند، دستم را گرفته برایم گفتند:" شازیه دخترم! ما در پهلو تو ایستاده ایم، و حاضریم برای صحت یابی تو، هر کاری را انجام دهیم. ولی تو قوی باش، زندگی با آمدن کسی و یا رفتن کسی به آخر نمی رسد. تو جوان و نیرومند هستی، و راه دور و درازی در زندگی پیشرو داری. نباید با هر طوفانی بلرزی، میتوانی هر چیز را از نو آغاز نمایی." حرفهای پدرم چنان مرا نیرو بخشید که بزودی بستر بیماری را ترک کردم و به امید یک آغاز نو قدم گذاشتم. ماهها لسان و کمپیوتر آموختم، و در یکی از موًسسات غیر دولتی با معاشی خوبی شامل کار شدم که باعث شد همهٌ آن خاطرات روزگاز تلخ گذشته را فراموش نموده و به آینده با دید متفاوت بنگرم.
آری! زیباییهای زندگی را زمانی میتوان دید، که با چشم باز با آن مقابل شویم. تا در راه غلط قدم نگذاریم و با اشخاص غلط اعتماد ننمایم. به یاری خداوند و پشتیبانی والدینم اکنون در یکی از کشورهای اروپایی بسر میبرم و میکوشم، با تجارب که از تلخیهای روزگار آموخته ام، نو جوانان و جوانان را آگاه بسازم. تا با چشمان بسته، به ظاهر زیبا و مفشن و آب طلا شدهٌ کسی و یا چیزی فریب نخورده، ایام شاد زندگی را برای خود و خانواده هایشان، پر درد و رنج نسازند. میکوشم تا هیچ نوجوان و جوانی همانند من بخاطر قدم گذاشتن در راه غلط و اعتماد بالای افرادی غلط سر افگنده و شرمسار نگردیده، و با رسیدن به لحظه خوشی، هست و بود زندگی شان را در شعلههای آتشی نا فرجام، به خاکستر مبدل ننمایند.
موزیک.
عده بیشماری شازیه را بخاطر نشست و برخاست، و ابراز اینکه عاشق پسری شده . و هیاهوی و جنجالهای را که در میان اقارب شان بوجود آورد .و باعث بی عزتی ، بی آبرویی و شرمنده گی والدینش گردید .سرزنش میکنند . او را دختر بی حیا وبی شرم خطاب میکنند.
ماهی راهر وقت از آب بگیرد تازه است .در زندگی هر زمانی که انسان راه راست را بیابد .و بخواهد در ان قدم گذاشته ،دوباره به عقب برنگردد . و دیگران را نیز از دامها و چاههای جلو پاهای شان اگاه سازد .بهترین موقع است. زیرا پشت آب رفته نمی توان بیل را گرفت .ولی به آینده با چشم باز و قلب پر از امید میتوان دید.