۲۹ دقیقه
۲۸ ژانوِیه ۲۰۱۷
تحقیر کردن معیوبین در جوامع عقبمانده به عادت تبدیل شده است. تحقیرکنندگان با این کار خود نشان میدهند از نگاۀ فکری کوچک و خورد استند. به این فکر نمیکنند که خداوند میتواند ایشان را نیز معیوب سازد. معیوبین مثل سایر انسانها از حقوق انسانی برخوردار اند. به عوض تحقیر باید دستگیری شود. تحقیرکنندهها به این پی نبرده اند که معیوبین نیز دارای توان و استعداد هستند.
برای درک بیشتر موضوع به این برنامه گوش دهید. تشکر!
شاهد: شنوندای عزیز و گرانقدرِ برنامی رنگ زندگی، درودهای مملو از صفا و صمیمیت ما ره بپذیرین!
مروارید: امیدواریم، سلامای پُر از مهر ما که انعکاس از محبتِ خالصانهٔ ماس، گرمای باشه بری لحظههای شما.
شاهد: شما ره به برنامی دیگی رنگ زندگی خوش آمدید میگیم، خدا کنه که گردآوردههای برنامه طرف توجه علاقی تان قرار بگیره.
مروارید: امیدواریم لحظههای ره که با ما هستین، از فیض و برکات خداوند که ماره با ای همه کوچکی ما دوست داره، انباشه شوین.
شاهد: بلی.
موزیک.
پسری هستم که از دیدن زیباییهای این دنیا محروم هستم. یعنی از بدو تولد از این نعمت بزرگ محروم هستم. زمانیکه به این دنیا قدم گذاشتم، نتوانم زیبایی جهان، گلهای رنگارگ و قشنگی دنیا را ببینم. تا به آن دل نبندم ، و یا هم بخاطر اینکه چهره انسانهای دو روی ، حیله گر و فریبکار را ننگرم. در نخستن قدمهای که بر روی زمین میگذاشتم. از سوی افراد و اشخاصی که کمیها و کاستیهای بیشماری در خود داشتند، ولی به ظاهر خود را مکمل احساس میکردند، مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفتم. بارها در زمان طفلیت مورد تمسخر و نیش خندهای زهر آگین اقارب، کوچه گیها و اطفال هم سن و سالم، قرارمیگرفتم. با وجود اینکه از سبب نیشخندهای شان قلباْ خونابه میگریستم. ولی با خنده، حرفهای شان را ناشنیده میگرفتم و خود را آماده ایام بدتر از آن مینمودم. میکوشیدم روح و روانم را چنان پرورش دهم، تا افرادیکه میخواهند مرا تحقیر و توهین نماید، از سکوت معنی دارم، خود شرمنده گردند. والدینم زمانی که مرا در خفا در حال گریستن از برای معلولیتم میدیدند، قلب در سینههای شان آب میشد. ولی چاره نبود بجز پذیرفتن رضایی حق. از اثر دردهای بیشمار، همهُ احساساتم را از دست داده بودم وهر نیش خندی را تعریف و هر طعنهٌ را تمجید فکر میکردم. نُه ساله بودم که شامل مکتب نابینایان شدم. علاقۀ زیاد به درس و تعلیم داشتم. در درس هایم چنان میکوشیدم که کسی را در صنف یارایی پیشی گرفتن از من نبود. زیرا میخواستم که برای آنانیکه مرا توهین و تحقیر مینمودند، نشان بدهم، که نداشتن یک عضو، انسان را از سعی و تلاش برای آینده بهتر مانع نمیشود. در حقیقت هر انسان چه سالم و یا هم معیوب، باید تواناییهای خود را برای بدست آوردن رفاه و سعادت خود و دیگران، بکار گیرد و چیزهای را که میآموزد، برای دیگران و آینده گان خود بیآموزاند. پس از پایان مکتب شامل دانشکده حقوق شدم. که دومین هدف زندگیم بود. تا بتوانم حقوق انسانی و مدنی همه افراد جامعه و بخصوص معیوبین را برای کسانکه خواسته و یا ناخواسته تلف مینمایند، بیان نمایم. ولی افسوس افراد کوردل و از خود راضی، درهر بخشی از اجتماع وجود دارند که با وجود کسب علم و دانش هنوز هم قلبهای شان همانند تاریکی شب سیاه است واز روشنایی علم و حکمت بیخبر اند. حتی در دانشگاه هم عده از استادان که میخواهند، با رهنماییهای خود به دیگران روشنایی بخشند، هنوز نتواسته اند، قلبهای خود را با نور محبت روشن سازند. ولی! مدرس حقوق هستند.
بارها از روی لطف مرا در جلو همصنفی هایم آگاهانه مورد توهین و تحقیر قرار داده ، و روزها مرا از شنیدن درس محروم ساخته اند. حتا برایم ابراز داشتند که ما حاضر نیستیم، به کوری همچون تو تدریس نمایم. ولی از اینکه مصمم بودم دانشگاه را به اتمام میرسانم، همۀ گپهای شان را ناشنیدن میپنداشتم. در پهلوی اینکه در فاکولته درس میخواندم، با اتحادیه نابینایان همکار بودم و در مکتب نابینایان در مقابل حق الزحمه تدریس مینمودم. یک سال پیش از دانشگاه فارغ گردیدم و حالا سرگرم بدست آوردن ماستری در رشته دوست داشتنی ام حقوق هستم و آرزو دارم با اخذ دپیلوم ماستری بتوانم، در دانشگاه منحیث استاد ایفا وظیفه نمایم و تنها ضیا در نام نباشم، بلکه نوری باشم برای روشن کردن قلب و دماغ دیگران.
بعضی از مردم برای ضیا میگویند که! افرادی جور بسیار دانشگاه خواندن ،تا حال بی کار هستند تو که چشم نداری چگونه میخواهی که استاد شوی . همین قدر که آموختی برایت بسیار است. دیگر باعث زحمت خود و ضایع وقت دیگران اگرنشوی خوب میشود.
از اینکه ضیا بخاطر رسیدن به اهدافش زحمات زیادی کشیده است ،مثالی خوبی مردم است ، که برای فرزندانشان میدهند .در هر جا کسانیکه ضیا را میشناسند. از او و زحمات را که بخاطر فرا گرفتن تعلیم و رسیدن به اهدافش کشیده است .یادآوری میکنند . وبه دیده قدر به او میبینند.