Zia Nodrat - Afghanistan

  22 minutes

  26 August 2019

Download

Programme Script / Lyrics

 Transcribed by AI

سالها پیش از امروز مایه حوت 1345 شمسی بود. اطفال و نوجوانان که شامل مکتب بودند برای آعاز دروس و سال نو تعلیمی آمادگی می گرفتند. اطفال که جدیدن شامل مکتب می شدند با داشتن سوال های متحدد در ذهنشان انتظار شمولیت به مکتب را می کشیدند. در این میان نوجوان لا ارندام اما بلند بالا که لباس عادی اما پاک و منظم بطن داشت یعنی عرض شمولیت در مکتب داحل اداره مکتب نابینایان شهر کابل گردید. از دور تأثیر نداشتن نعمت بزرگ یعنی بینایی در چهرهاش و ویدا بود. گرچه او در عدود سیزده و یا چارده سال عمر داشت یعنی از سن و سال شمولیت به مکتب تا عده گذشته بود اما چون مکتب نابینایان مکتب عادی نبود به این حاتر زیا نوجوان را به سنف اول مکتب ابتدایه پذیرفتند. وقت که زیا در سنف پحلوی شاگردان دیگر نشست در اول هم شاگردان و هم استادان فکر کردن که زیا یک شاگرد معمولی است. اما وقت که دانستند که او با این سن سال حت تمام قرآن را افز کرده است تحجاب کردند و متوجه شدند که زیا یک شاگرد معمولی نیست. واقعا برای یک جوان سیزده بیا چهارده ساله افز کردن قرآن با تمام اعرابان کار سهل نیست. زیا بزودی الفبای محصوص نابینایان یعنی الفبای بریل را به شکل عالیان یاد گرفت و بکمک آن توانست دو سنف را در یک سال آمادگی گرفته امتحان بدهد و به این ترتیب زیا دوره شش ساله ابتدایه را در سه سال معفقانه بپایان رسانید. زیا بعد از بپایان رسانیدن دوره لیسه حبیبیه در سال 1351 خواست شامل فاکلته اقوق پاهندتونه کابل گردد اما او در آن زمان با موانع زیاد روبرو گردید. در آن وقت پندار بر این بود که اشخاص نابینا نمیتوانند شامل پاهندتون شبند. چنانچه یکی از کارمندان پاهندتون به زیا گرفت نابینایان مغز ندارند. اما زیا به این عرف ها تسلیم نشد. بلاحره او اجازه یافت که امتحان کانکور را سپری نماید. اتا بعد سپری کردن معفقانه امتحان کانکور نیز او مجبور شد به مسئولین فاکلته قناعت دهد تا او را اجازه شمولیت در آن بدهند. زیا بعد از چار سال فاکلته اقوق را معفقانه به پایان رسانید. خداوند به زیا استعداد فوقلاده در آموختن زبانها نیز داده بود. او با وجود که در یک سال دو سنف مکتب را میخواند به کمک راژیو ترانزیستوری کوچک حاد راژیوهای حارجی را نیز میشونید و توسط شنیدن راژیو توانست زبان انگلیسی را یاد بگیرد و به آن تصلات کامل آسل نماید. زیا نه تنها از راژیو های حاد بخاطر یاد گرفتن زبان انگلیسی استفاده میکرد بلکه راژیوهای را که از حارج برنامه های مسئی پخش میکردند نیز بدقت میشونید. وقت که بعضی از کلمات مانند کفاره، نجات و تولد تازه را میشونید در مورد آنها از معلمین خارجی حاد سوال نموده و قناعت خود را آسل میکرد. در یکی از روزهای سال 1386 شمسی، زیا با چهره کامل دگرگون، حاش و بشاش وارد سنف گردید. وقت امسنفی هایش این آلت او را احساس کردند، متحجب شده و علت را از ویژویا شدند. زیا در پاسح با آنها گفت، من به ایسای مسی ماناورده هم و او را به حیث نجات دینده های حاد پذیرفته هم. شنیدن این مطلب برای آنها غیر قابل باور بود. اما وقت که زیا با جدیت و ایتمینان از تصمیم خود با آنها تعکید کرد، اما حیران شدند و زیا را با دلسوزی انسانیشان از اواقب و حیم آن تصمیم آگاه ساختند. من در این مورد فکر کردم و از راهی که انتخاب نمودم، پس نمیگردم. آزرستم که بخاطر مسی جان خود را فدا کنم. چون خود مسی نیز قبلا جان خود را روی سلیب برای من فدا کرده است. زیا دو سال بعد از ایمان آوردن به مسی در سال 1348 تحمید گرفت. او آهست آهست در ایمان خود و درک کلام خدا رشد کرد و رهبری گروه کوچک مسیان افغان را در شهر کابل آدادار شد. بر علاوه چون زیا در بین شاگردان محبوبیت زیاد داشت، متعلیمین مکتب او را بعث نمائنده خیش انتخاب کردند. بعد از مدت وقت اولیای امور از ایمان آوردن زیا به ایسای مسی اطلاح یافتند، او را از نمائندگی متعلیمین برطرف کردند. این اولین جفای بود که زیا بخاطر ایمان حاد متعمل شد. اما زیا نه تنها که در این مورد کوچکترین اکس العمل منفی را از خود نشان نداد، بلکه به جواب سوال یکی از استادان حاد از گفتار یهیه تحمیدهنده نقل قوم نموده به او گفت. او یعنی مسی باید ترقی کند، من باید از نظر بیافتم. زیا قبل ازان که با مسی آشنا شود و ایمان بیاورد، مثل اکثر انسان های معیوب همیشه خاموش، گوشگیر، شکست خورده و معیوست می بود. اما ایمان آوردن به مسی امانت احقگر در هر جامعه دروح شید و نورفشانی می کرد. ایمان آوردن زیانیز عجیب بود. او به صورت احساساتی ایمان نیا آورد که از وزش بعد ناموافق روزگار کت شود، بلکه او در مورد هر کلمه کلام حدا خوب فکر می کرد و بعد آن را می پذیرفت. روزه او یک جلد کتاب انجیل یوهنا را که به رسم الخط بریل نمشته شده بود از کتاب خانه مکتب برای مطالعه گرفت. بعد از مطالعه دقیق در آل که آن را دوباره تسلیم کتابدار می کرد، گفت، خدا را شکر که جواب سوالم را یافتم. کتابدار با تحجاب از او پرسید، سوال چی بود در آل که چهره زیان از خوشی می درخشید با اطمینان به او جواب داده گفت، در انجیل یوهنا، ایسای مسیح می فرماید، وقت که من این قسمت کلام خدا را می خواندم، از خود سوال می کردم، چرا ایسای مسیح این امر را اکم نو و تازه معرفی می کند؟ آلان که خداون قرنها پیش از طریق موسا در مورد این که باید امسایه خود را مثل خشتن محبت نماییم، آکم فرموده بود. اما اکنون جواب سوال خود را یافتم. زیان با کتابدار جواب سوال را به این شکل توضیح داد. قبل از تولد ایسای مسیح، جهان ارگز محبت را به معنی مطلق و عقیقی آن درک نکرده بود. در حال که در کتاب مقدس می خوانیم که خدا محبت است، و ایسای مسیح باعث کلمه مجسم خدا محبت را در زندگی خود به نمایش گذاشت. مسیح اکم خود را به این شکل بما بیان می فرماید. با شما اکم نو می دهم. یک دیگر را دوست بدارید. اما توره که من شما را دوست داشتم. زیان ادامه داده با او گفت. ایسای مسیح در زندگی بی نظیر خود مثال از محبت کامل را برای ما به جا گذاشته است تا ما نیز به نوبه خود به نمونه او اقتدا کنیم. با ایمان آوردن به مسیح خداوند تمام استعدادهای نافته زیارا شگوفان ساخت. او نتانها در درک و توزیع نمودن کلام خدا رشد فوقلاده کرد بلکه در علوم مروج دنیاوی نیز قابلیت فوقلاده خداداد خود را به نمایش گذاشت. او خلاف معمول به عنوان اولین شاگرد نابینا شامل مکتب شاگردان عادی شد و در کنار آنها نشسته به فراگیری درس و تعلیم پرداد. او برای فراگیری بهتر دروس استایپ ریکاردر کوچک حاد کار میگرفت و درس های استادان را توسط آن زبط میکرد و بعدن در خانه رویان کار کرده و با آفزه میسپرد. امان طوری که او دوره ابتدایه مکتب نابینایان را به حوض شش سال در ظرف سه سال تمام کرد دوره لیسرانیز به یوز شش سال در سه سال بپایان رسانید و امرها بعیرت انداحت. زیا ارگز معرور نمی شد بلکه با نهایت فروتنی ارچیز را از طرف خدا می دانست و از او شکرگزار بود. زیا وقت که دوره لیسران بپایان رسانید تصمیم گرفت به متالحه اقوق اسلام بپردازد تا بکمک آن بتواند از مسیحان که مورد آزار قرار می گرفتند در محاکم شرعی دفاع کند. برای عملی کردن این تصمیمهاد شامل فاکلته اقوق پانتون کابل گردید و با درجه احلا بپایان رساند. زمان که زیا مصروف تحصیل در پانتون کابل بود از طرف یک محسسه خیریهی آلمانی که در بین نابینایان آلمان کار می کنند کتاب خانه مکمل به رسم الخط بریل به زبان آلمانی به مکتب نابینایان کابل احدا گردید. چون زیا از ار مکانه که وسیله رشد و پختگی در کلام حدا و ایمانش می شد فروغزاش نمیکرد تصمیم گرفت زبان آلمانی را بیاموزد تا بتواند از این کتاب خانه استفاده کند. به این منظور او در گویت انستیتوت کابل سبت نام کرد و مجعول فرا گرفتن زبان آلمانی گردید. خداوند به زیا در این محصیصه تعلیمی نیز برکات فراوان ارزونی داشت. زیا به درجه اول از گویت انستیتوت سند فراوان اتاصل کرد و معفق به دریافت بورس تحصیلی و مصرف گویت انستیتوت در آلمان گردید. زیا برای تحصیل به آلمان رفت. در پایان تحصیل او در بین تمام محصیلین که سر و سر جهان بودند به درجه اول کامیاب گردید و به وطن برگشت. زیا اهد جدید کتاب مقدس را از فارسی ایرانی به زبان دری برگردان کرد و به کمک انجمن کتب مقدسه پاکستان در لاهور به چاپ رساند. اکنون ام بطنان ما دلباهته و علاقه مند به کلام حدا از این ترجمه استفاده نموده روح تشنیحش را از محرفت آن سیراب می کنند. زیا در انستیتیوت نابینایان کابل شروع بکار نمود. آمان طور که ایسای مصی می فرماید شما نور دنیا هستید زیا در انستیتیوت زیا در کار خود از این فرموده ایسای مصی پیروی می کرد. به زودی تعداد زیاد محسلین انستیتیوت به ایسای مصی ایمان آوردند. با اطلاعی آفتن اکومت وقت از این موضوع فوراً امر مصدود نمودن انستیتیوت و تحریب کلیسای که خود اجازه اعمار آن را داده بودند سادر گردید. در لوحه یادگاری ساحتمان کلیسای کابل که تحریب شد این کلمات نقش شده بود. جهت جلال حدای که ما را محبت نموده و با قیمت خون خود ما را از اسارت گنا رهانید. این ساحتمان وقف گردید که خانه دعا و عبادت ملت های بشمار باشد. ماه سور 1349 شمسی در زمان سلطنت علاعظرت زاهر شا، عیسای مسی صنگ بنا و صنگ سرزاویه این همارت است. بعد از این که کار تحریب کلیسا به پایان رسید به زودی دولت شاهی افغانستان با یک قودت های نظامی سقود کرد و به تحقیب آن مشکلات یکی پای دیگر دامنگیر کشور عزیز ما گردید. وقت که در هفته سور 1357 بار دیگر دولت افغانستان تغییریفت انستیتیوت نابینایان را دوباره باز نمودند و زیاد بعث مدیران تحین شد. زیاد در رای باز سازی و فعال ساختن دوباره انستیتیوت زحمت فراوان کشید. اما دیر نگذشت که زیاد را زیر فشار قرار دادند تا در خدمت ازب آکم آن وقت قرار گیرد. اما چون زیاد خادم خدا بود نه یک سیاست مدار با آنها جواب رد داد. ماموران رژیم دوباره با اصرار ورزیده گفتند که اگر در خدمت آنها قرار نگیرد کشته خواهد شد. زیاد در جواب آنها گفت من آزرم بخاطر ایمان خود جان خود را فدا سازم. آیا شما هم به قیده سیاسی تان تا این حد استوار استید که بخاطر آن جان خود را فدا کنید؟ آنها لا جواب ماندند. بلاخره شیطان کار خود را کرد. رژیم آنوقت زیارا به اتحام خود ساخته گرفتار و در زندان پلوچرحی زندانی نمودند. چنانچه با اما انوطنان عزیز ما عاشقار است وز زندگی زندانیان در زندان پلوچرحی بسیار خراب بود و در زمستانهای سرد کابل ایچ وسیله برای گرم کردن وجود نداشت. زیار مانند صدها زندانی سیاسی دیگر بروی زمین یه زده و بدون توشک میخوا بید و از بالا پشت و کرتی خود باعث توشک و لحاف استفاده میکرد. یک شب متوجه شد که یکی از امسلولیهایش اتا کرتی و یا بالا پشت هم ندارد که زیر پای خود اموار کند و شدت سرما نالم کرد. زیار گفتار یهیه تعمیدینده را به خاطر آورد که گفته بود آن کسی که دو پیرهند دارد باید یکی را به کسی که ندارد بدهد. زیار فورا یکانه بالا پشت خود را از جان خود کشیده و به آن زندانی امسلول خود داد. از آن روز به بعد خداوند به طرز معجزه آسای او را از سردی محافظت میکرد. در زندان ماموران رژیم زیار را تحت شکنجه شدید روحی و جسمی قرار دادند و کشیدند تا او را از عقیده و ایمانش منصرف بسازند. در حسر شکهای برقی چند جای سر او دوچار سوحتگی شدید شد. اما زیار آزر به تقیید عقیده خود نبود و به امان تصمیمی که در اول گرفته بود که جان خود را فدا حواد کرد اما از عقیده و ایمان خود بر نخواد گشت استوار ماند. در زندان هم سعی کرد تا چیز را بیاموزد و دست خالی از آنجا بیرون نرود. در آنجا به یاد گرفتن زبان روسی پرداخت و در مدت کمی بران تسلاتی افت. بلاخره زیار با استواری در ایمان خود از زندان رها گردید. بعد از آزادی از زندان زیار با دوست نابینای خود که گدا بود تماس گرفت. به کمک او و با لباس جنده و شکل گدا کابل را ترک کرد. در تمام طول را دوستش به عوض او صحبت میکرد و به این ترتیب از تمام پوسته های امنیتی دولتی گذاشته از طریق طرح هم وارد پاکستان شد. به مجرد داخل شدن به پاکستان از او دعوت کردند که جهت فرا گرفتن زبان عبری به امریکا برود تا بتواند عهد اتیق کتاب مقدس را به دری ترجمه نماید. ولی زیاد این دعوت را نپذیرفت. او میگفت، اموطنانم در این دیار عربت به من زیادتر احتیاج دارند. او زبان اردو را در کمترین وقت یاد گرفت و چنان بران تسلط یافت که میتوانست بران تدریس و مویزه کند. او در کمت های محاجرین در تحسیس پروژه های برای تعلیم و تربیه نابینایان کار کرد و در این زمان کتاب قصه های از انجیل که به زبان دری و مخصوص کدکان نوشته شده بود تمام کرد که چند سال بعد به چاپ رسید. چون شیطان مکار و دشمن خدا هست با امان اندازه که زیاد سرگرم خدمت صادقانه به مسیح بود شیطان هم در مقابل او برای دشمنی کردن بیکار نمی نشست و کوشش میکرد و ترتیب توسط علامان خود او را از سر را بردارد. تا این که در سال 1367 شمسی توسط یکی از تنظیم های افغان را بوده شد. طبق گزارش های رسیده زیارا به جرم این که به مسیح ایمان دارد با انوان یک شخص مرتد دانسته تحت شکنجه قرار دادند و روزهای متواتر او را شلاق زدند. زیار شکنجه ها را پذیرفت اما ایمان خود را انکار نکرد تا این که جام شهادت نوشید. ما محتقد هستیم وقتی که او روح خود را به خدا تسلیم میکرد اطمن مثل استیفان شهید گفته هست. خداونده این گناه را به اصابه اشان نگذار. به این ترتیب زیا ندرت از میان ما از رنج و مشکلات این دنیا با سربلندی به جای رفت که در هنجا ایچ عشق و رنج وجود ندارد. نام زیا این مشکل دار ایات بر علاوه این که در کتاب ایات سبت هست در قلب ار ایماندار افغان به مسیح نیز اک حواد بود. از پدر آسمانی ما می طلبیم که مثل زیا استواری در ایمان به مسیح خداوند بر یک ما انایت فرماید.