28 minutes
16 November 2013
Transcribed by AI
این راژیو صدای زندگی است به شنیدن داستان ایسا خوش آمدید در این داستان در مورد مرد صحبت می شود که زندگی و تعالیمش در جریان تاریخ تأثیر به سزای وارد نموده است داستان ایسا در چهار کتاب که بنام انجیلیات می گردن صفت می باشد داکتر بنام لوقا که در زمان ایسا زندگی می کرد یکی از این کتابها را نوشت لوقا با دقیقه کامل متابقه روایات شاهدان اینی به صبت وقای پرداخت در اینجا جهت آگاهی بیشتر شما از گفتار و کردار ایسا گزارش لوقا تقدیم می گردند تا ای دو هزار سال گذاشته زندگی و تعالیم او در سر تاسر جهان مسیر زندگی مردم را تغییر داده و ملیون ها انسان خود را وقف پیروی از او کردند در بخش اول داستان ایسا در مورد حوادث غیر عادی تولد و معلومات یافتین فرستاده های خدا گفتند کودک که تولد خواهد شد مسیح خدا می باشد شنیدیم که ایسا بزرگ شد به جوانی رسید و در زندگی خواد هدف روشن داشت از یهیا تحمید هنده شنیدین که در صحرا مردم را در مورد آمدن نجات هنده تعلیم می داد وقت ایسا حدود سی سال داشت توسط یهیا تحمید یافت و بواسطه ندای آسمانی به صفت برگذیده خدا مشخص گردید در برنامه قبلی شنیدیم که خبرها در مورد ایسا شهر بشهر در جایی که او زندگی می کرد انتشار می آفت او کلام خدا را بطور بینظیر بیان می کرد و موجزه های نشان داد که قبلن هرگز دیده نشده بود در این برنامه تعلیم و موجزات ایسا را ادامه می دهیم اکنون برای شنیدن بخش دوم داستان ایسا شما را دوت می کنیم تقریبا زمان که ایسا دوت عمومی خیش را آغاز کرد حاکم حیروت انتپاست یهیا تحمید دهندر را زندانی ساخت یهیا به مردم گفت که از راه شرارتشان بازگشته برای آمدن مسیح آماده باشند وقت پیروان یهیا در زندان به ملاقات او رفتند در مورد کارهای ایسا به او حکایت کردند وقتی به شهر نان داخل شدند با جنازه روبرو شدند که پسر یگانیت بیوزند بود وقتی ایسا مادر او را دید دلش به حال اون سخت سر تابوت دست مانده فرمود ای جوان برخیست فورا مرده برخواست و ایسا او را پس به مادر استفاده یهیا آنها را نزده ایسا فرستاد تا از او بپرسند از او بپرس تو همون هستی که باید بیاید یا منتظری دیگر باشیم؟ پیروان یهیا از زندان در جستجوه ایسا بر آمدن دیدن که ایسا مریضان را شفا می داد پس به او گفتند یهیا ما را فرستاد پرسید شما همون ماسیه هستی که باید بیاید یا منتظری دیگر باشیم؟ چیزی را که دیدید باید یهیا بگویید قرآن بینا شلان روان خوشا به حال کسی که با این شک نکند وقتی شعورت ایسا میان مردم عادی افضایش جافت رهبران مذهبی از تعالیم بیمانند و دوستی او با تعداد زیاد ایران در شدگان جامعه اظهار نگرانی نمودند استثناعات هم وجود داشت دوست شمون که به یکی از رفقهاش گفت که او با علاقه زیاد کارهای ایسا را زیر نظر گرفته است باید دور را بشنسیم چی فکر میکنین؟ او ماسیه نیست؟ شمون ایسا را به تاام شب دوت کرد تا بداند که او براستی برگذیده است که یهودیان منتظر آنند ایسا و شاگردانش به خانه شمون رسیدند آنها کفش های خیش را در دروازه کشیده داخل اتاق تاام شدند از ایسا دعوت شد تا کنار صاحب خانه قرار گیرد همه به جاهای خیش قرار گرفتند یک زنه که قبلاً بدکاره بود وارد اتاق شد او شنیده بود که ایسا جهت صرف تاام با آن خانه وارد شده است این زنه که چی می کند؟ نمی فهمم اگر این مرد واقعاً پیغمبر می بود باید می فمیدید این زنه کره نمس بیکنه چقدر یک زنه بدکاره است ایسا به طرف صاحب خانه دیده گفت گمان مکانومی که زیادتر با بخشیده شده این زن را می بینی؟ به خانت آمدم برای پاهایم آب نیاوردی اما او پاهایم را با عشق شاست و با موی خود خوش کرد تو صورتم را نبوسیدی اما او تا به حال پایم را می بوسد تو سرم را با روغن زیتون جلا ندادی ولی او به پایم عطر می مالد پس می گویم محبت او نشانی بخشش گناهان زیاد است گزه که کم بخشیده شده کم محبت می نماید سپس ایسا مستقیمن بازن سخن گفت گناه تو بخشیده شده ایمان تو را نجات داده چطور بخشیده؟ چطوری گفته؟ محبت ایسا محبت ایسا دهقان برای پاشیدن تاخم رفت هنگام پاشیدن یک تعداد آن در راه افتاد پای مال شد با پرندگان آن را خردند مقداری هم در سنگلاخ افتاد که بعد از رشد در اثر کم بود رتوبت آب خشک شد بعضی میان خارها افتاد خارها رشد کرده آنها را خفه کرد بعضی در خاک خوب افتاد رشد کرده و صد برابر حاصل داد شاگردان ایسا او را از میان مردم بیرون کشیدن تا از او در باره مثالش سوال نمایند حاصل چرا به شکل مثال به مردم صحبت میکنین؟ قدرت درک از راه دولت خدا به شما داده شده است دیگران به مثال گوش میدهند ولی آن را نمی فهمند میبینند و ما نمیدانند مفهوم مثال چونین است طخم مثل کلام خدا است آن که در راه افتاد مثل کسی است که میشنود اما شیطان آمده و کلام خدا را از دلش میبره تا ایمان نیاورده و نجات نیابد طخم در سنگلاخ مثل کسی است که کلام را با خوششی پذیرفته اما ریشه نمی کند و مدت ایمان دارد اما در وقت آزمایش ترک میکند طخم بین خارها مانند کسی است که میشنود لیکن تشویش دارایی و راحت زندگی مانهش گردیده و هاسل نمیدهد و طخم در زمین خوب مثل کسی که پیام را میشنود و در دل پاک خود جای میدهد و با کوشش و سمر میرسوند ایسا به تعلیم خود با مثال از زندگی روزدارد ایسا به تعلیم خود با مثال از زندگی روزدارد ایسا به تعلیم خود با مثال از زندگی روزدارد هیچ کس چراغ را زیر تخت نمیماند ویا زیر تشت بلکه بر چراغدان میگذارد تا هر که وارد شود روشنی را بیمیند هرچی پنهان آشکار میشود هرچی پوشیده باشد نمایان شده پرده از رویش برداشته میشود توجه کنید و بشنوید و کسی که دارد بیشتر داده خواهد شد کسی که ندارد حتی آن چرا به گمان خود دارد از دست خواهد داد استاد مادر و برادرانتان آمدن شما را میبینن اقارب من کسانین که کلام را شنیده ادات میگنن روز ایسا با شاگردانش در قایق سوار بودند میخواستن بکنار دیگر دریای کوچک ولی خطرناک جلیل بروند در جریان سفر ایسا به خواب رفت اوووووو مثلی که توفان میاید بله مالوم میشه که توفان بسیار خطرناک در پیش است توفان رسید نزدیک بود قایق چفه شده و سرنشینانش گرگ شود ولی ایسا هنوز در خواب بود پترست با ناومدی رفت تا او را بیدار کند ایسا اشتاد ایسا اشتاد و باد و انواج دریا عمر کرد و توفان آرام شد ببین آرام شد ایمانتان کجاست بعد از آرام ساختن توفان ایسا و شاگردانش در قایق بناهی جدریان رفتند و دور رموی خوب معلوم می شد وقتی ایسا به خوشکپای گذاشت با مرد برهنه گرفتار ارواه ناپاک مواجه شد که پیش روی ایسا روی بخاک افتید ایسا پسر خناه مطال از من چی میخوایی ببه بگو چی میخوایی چیست عشکر ای خداوند ما را به دوزخ روان نکو اجازه مته بخون که داخل شویم بخونیم ایسا بلشکر ارواه ناپاک امر کرد تا دران رموی خوب داخل شوند آنها اطاعت کردند و خوکا طرف پردگاه کنار دریا دویدند بس بگردین باش باشین خوکا در حال دویدند از پردگاه با آب دریا افتیده غرق شدند چوپان خیلی ترسید از اینجا برو اونجا دوگر اینجا چی میکنی برو از اینجا برو دیگه میگفت گم شو آن مرد دیوانه اکنون لباس پوشیده و با آرامش خاطر پیش پای مسیحی نشسته بود وقتی ایسا میخواست آنجا را ترک کند مرد با ازرزاری تقاظا کرد تا با اون برود هر جا میری اجازه بتی همرایت بران بخانه برو با کار خدا را قصد کن مرد هر چیز را که ایسا امر فرمود انجام داد او در سراسر جدریان سفر کرد و در هر جا قصد میکرد که چگوره ایسا او را رحایی بخشید و زندگی او را تغییر داد در شهر کپرناهوم کنار دریای جلیل ایسا شنوندگان آماده یافت او به آنها درباره ملکوت خدا آغاز به تعلیم کرد دفتن از خارج اجتماعی مردم شخصی به نام یایروز که رحبر عبادتگاه محلی یهودی بود دویده آمد و از ایسا التماس کرد ایسا ایسا ایسا دخترم را نجات پده ایسا رحم کن دختر دوده ساله ما میمرد بیا خواهش میکنم ایسا جمعیت مردم را ترک گفت با یایروز به خانه اشرف در طول را یکی از دوستان آن خانواده به آنها نزدیک شد یایروز ببخشین دخترت مرده است استاد ناق تکلیف نتین ایسا نترسین فقط ایمان داشته باشین جور خواد شد کلام ایسا یایروز را آرام ساخت و آنها برای خود طرف خانه ای او ادامه دادن تعداد زیاد سوگواران قبلن جمع شده بودن که به سینه های خود زده گریه میکردن هنگام ورود به خانه ایسا اجازه نداد کسی جز پترس یوهنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او داخل اتاق شوند آنها دختر را دیدن که بر روی بستر افتیده بود ایسا نزدیک شده دست او را گرفته گافت دختر برخیست دختر چشمهای خود را باز کرده با صحت کامل نشست او ننشست دخترم او زنده داد به او خردنی بدهید و در این باره به هیچکس چیزی نگاهید ایسا به هر جای جلیل که می رفت تعداد زیاد مردم دورش جمع می شودند مردم می خواستند این معلم مهربان را ببینند و به پیام مقتدر او گوش دهند به شما می گویم پس تشویش نکنید بخاطر جان خود که چی بخورید و نه برای بدن که چی بپوشید زیرا جان از خوراگ برتر و بدن از لباس بالاتر است پرندگان را ملاحظه کنید آنها نمی کارند و ندر او می کنند و ندر گدام ها زخیره می کنند صرف خدا آنها را پرورش می کند آیا شما چند مرتبه بهتر از پرندگان نیستید؟ البته همومو باید به فکر خودم باشیم می توانید با تشویش کردن به عمر خود بیفضایید؟ شما پس چون ناتوان استید برای چی تشویش می کنید؟ برشت گلها دقت کنید که زحمت نمی کشند حتی سلیمان نیست با همه اشکو و جلال چونین آرازت نبود چون خدا علافه را که سختانده می شود چونین می پوشاند به شک از این بیشتر شما را خواهد پوشاند و این کمی مانند راجعه به دولت خدا درگر بگویید؟ من خوب نفهمیدم ای گله کوچک، پدر آسمانی با خوشی به شما دولت خود را اطاع می کند آنچه دارید بفروشید و وفقیران بدهید به اکسهای مستحکم ساخته گنج جاویدان را دران زخیره کنید که دزدی نمی شود واسه پذیر نیست قلب شما آنجا با گنج خواهد بود سپس او شاگردانش را با خود گرفته به شهر بیت سیده رسید اما مردم از آن اطلاعی هفته از اقبه او آمدند ایسا با آنها در مورد ملکبوت خدا صحبت کرد و مریضان را شفا بخشید ناوقت بعد زهر دوازده شاگردش به او نزدیک شده گفتند استاد، همه مردم رخصت کنین فا به دهات مزاری اطراف برن و برخود جای نان پیدا کنن برای ای که ایجا چیز پیدا نمیشه شما با آن نان بدهید ببینین ما فقط پنج نان و دو ماهی داریم ایسا به شاگردان خود فرمود که مردم را به گروپ های پنجانفری بنشانند سپس او دست هایش را برای دعا بلند کرد ای خدای بزارگ مالک جهان تو مبارک هستی تو هستی که همه چیزی دید تو مبارک هستی تو هستی که از زمین به ما نان میدهی ایسا نان و ماهی ها را توته کرده در سبتها گذاشت تا شاگردان آن را به مردم توضیح کنند پنج هزار مرد بر علاوه زنان و اطفالشان خوردند و سیر شدند هایی موجزه هست هیچ پاور نمیشه شاگردان ایسا میان مردم گشتند و باقی منده های نان را جمع کردند دوازده سبت از آن پر شد روز ایسا نزد شاگردان خود آمده از آنها سوال کرد مردان ایسا که همه چیزی دید مردم مراکی دانند؟ پترست به نمائندگی همه جواب داد ولی شما؟ شما مراکی میدانید؟ تو مسیح خدا هستی این را به هیچ کس نگویید بسر انسان باید شکنج شود او گشته خواهد شد لیکن بعد سی روز زنده خواهد شد ایسا گشته شدن خود را پیشگویی کرد او همچنان وعده کرد که بعد سی روز از مردگان برخواهد خواست ولی شاگردانش آن را درک نکردند پنج هزار نفر خوردند و سیر شدند این غذا صرف از پنج نان و دو ماهی به وجود آمد زیرا که از دست ایسا گذاشته بود چون این واقعی قبل از این هرگز دیده نشده بود ایسا با کلام، عمل و موجزات خود ثابت کرد که حقیقتاً پسر خدا و نجات دهنده جهان است ایسا گافت هرگاه او را به حیث نجات دهنده خود خبول کنند گناهان ما را می بخشد کسانی که به او ایمان می آورند، بخشیده می شوند اگر می خواهید بخشایش ایسا را بلستارید همین حالا به او بگویید با اصحار ایمان به او در دعاهایتان ایسای مسیدر زندگی شما داخل خواهد شد می توانید با من یک جا خاموشانه یا با آواز بلند چونین دعا کنید ما خاندن دعای را به شما پیشنهاد میکنیم من این دعا را به استگیه می خوانم شما می توانید با من آن را به آواز بلند و یا خاموشانه بخوانید ایسای خداوند، من به تو محتاجم تقاظا می کنم گناهان ما را ببخش من به تو ایمان دارم و تو را به حیث نجات دهنده و خداوندم می پذیرم اراده زندگیم را به دست خود بگیر از من شخص بساز که مورد ایسا از من شخص بساز که مورد پسند تو باشد آمین هرگاه ایسای مسی را به حیث نجات دهنده ایتان بپذیرید یقین داشته باشید که او همین حالا با شماست و بدانید که گناهانتان بخشیده و بعد از مرگ با خدا زندگی عبدی خواهید داشت می توانید با دعاهای روزانه ایتان را به طیخ ایشراب آیسای مسی گسترش و تحکیم بخشید کلام او را بخانید احکام او را اطاعت کنید با پیروان او ملاقات کنید به این وسیله می توانید ایمان و دانش ایتان را در باره ایسای افضایش دهید لطفا به برنامه بعدی داستان ایسا گوش دهید شما خواهید شونید که چگونه ایسا با باجگیر حریص و خیانتکار ملاقات می کند زکی پاین شو امروز باید در خانه ایتو باشیم به خانه ما؟ کی به خانه ما میره؟ لطفا به برنامه بعدی داستان ایسا در پنج بخش گوش دهید شنونده عزیز آن توجه شما را به شنیدن یک سرود روحانی جلب می کنیم تو این مرا چوپان و مالک در هر مسیبت تو یاوری گردا بگیرم در هر قهایش آنگه مرا تو ره بره تو این مرا چوپان و مالک در هر مسیبت تو یاوری گرد استگیرم کند گرد استگیرم کند مشکل جفا و قلم آست القهی اندونیا آست علقه اندونیا بیزار شوهد این دلم بیزار شوهد این دلم به تو مرا این مسیب به تو مرا این مسیب نشچا رای دیگری به تو مرا این مسیب نشچا رای دیگری خیم منا چوبانو ماله در هر مسیبت یا وی قیم من ازت مسیب تا که کنارم بری قیم من ازت مسیب تا که کنارم بری توی مرا چوبانو ماله در هر مسیبت یا وی در هر مسیبت یا وی توی مرا چوبانو ماله در هر مسیبت یا وی دستانه عزیز امیدوارم که از شنیدن این قسمت داستان زندگی ایسای مسی لذت برده باشید شما می توانید فردا صبح قسمت دیگر داستان زندگی ایسای مسی را روی همین موج ساعت هفته صبح بشنوید اگر شما می خواهید که کسید یا سیدی داستان زندگی ایسای مسی را به طور مکمل داشته باشید لطفا همراه ما به تماس شوید دستانه عزیز امیدوارم که از شنیدن این قسمت داستان زندگی ایسای مسی را روی همین موج ساعت هفته صبح بشنوید اگر شما می توانید فردا صبح کسید یا سیدی داستان زندگی ایسای مسی را به طور مکمل داشته باشید لطفا همراه ما امیدوارم که از شنیدن این قسمت داستان زندگی ایسای مسی را روی همین موج ساعت هفته صبح کسید یا سیدی داستان زندگی ایسای مسی را بشنوید اگر شما می توانید فردا صبح کسید یا سیدی داستان زندگی ایسای مسی را به طور مکمل داشته باشید