ما افغان ها درد و رنج جنگ ها و خون ریزی ها را زیاد چشیدیم و هر کدام ما در آرزوی این هستیم که یک روز در وطن ما صلح سرتاسری برقرار شود.
صلح آرزوی همۀ ما افغان ها و حتی هر انسان است. اما به این نکته هم لازم است که توجه کنیم، آیا صلح صرف قطع جنگ است؟ آیا صرف قطع شدن جنگ می تواند به ما آرامش واقعی را نصیب نماید؟ آیا در قطع جنگ، صلح، دوستی، مهربانی، خوشی و آرامش واقعی نیست؟
کشور های اروپای غربی جنگ ها خونین را سپری نموده اند. ملیون ها انسان کشته شدن، اما این کشور ها اکنون به این افتخار می نمایند که در ظرف اضافه تراز شصت سال بین خود در صلح زندگی می نمایند. اگرچه ای کشور ها از برکت صلح و آرامش از پیشرفت فوق العاده برخوردار شدن، اما آیا باز هم مردمان این کشور ها با وجود پیشرفت آرامش واقعی دارند؟
مردمان این کشور ها، آنگونه صلحی که در آن آرامش کامل باشد و هیچ نیرو عامل نه تواند آنرا اخلال نماید هنوز هم نصیب نشدند. مردم ترس دارند که کار خود را از دست ندهند مردم ترس دارند که چطور قسط و کرایۀ خانۀ خود را بپردازند. مردم ترس دارند که چطور به فرزندان خود تعلیم مناسب مهیا نمایند. مردم ترس دارند که فرزندان شان به مواد مخدر و فساد آغشته نشوند. مردم می ترسند که شیرازه خانوادۀ شان از هم نپاشد و ازدواج شان به جدایی منجر نشود.
با وجودیکه کشور های اروپای غربی در مدت شصت سال گذشته با هم در صلح و صفا زندگی می نمایند و رقابت ها و مناقشات نظامی بین شان وجود نداشت، اما مردمان این کشور ها صلح واقعی را هم با خود و هم با دیگران تجربه نکرده اند، پس صلح واقعی درچیست؟
این سوال واقعاً برای هرکدام ما بسیار مهم است. اگه صلح واقعی در قطع جنگ نیست پس در چیست؟ زندگی واقعاً با مشکلات همراه است، اما وقتیکه ایمان ما و اطمینان ما به اساس مستحکم مثل سخره استوار باشد، ما میتوانیم که مزۀ صلح واقعی را بچشیم.
قراجه داغی در دیوان اشعارش بنام محبت چه زیبا می سراید:
درین عالم خلایق از خدایند + نپنداری بر این عالم خود آیند.
همه از آدمند و هم ز حوا+ اگر دل داده اند یا دل ربایند
آیا این سروده شاعر حقیقت نداره؟ آیا همۀ ما را به هر شکلی که هستیم و هر رنگی که داریم خدا خلق نکرده؟ پس چرا ما دشمن جان یک دیگر شدیم و نمی توانیم که با هم در صلح و صفا زندگی کنیم؟
حرص باطنی ما، از ما می خواهد که در ولسی جرگه هم باشیم، در حکومت هم باشیم، در پولیس هم من باشم، در اردو هم من باشم. اگر من نبودم، و یا از من نبود، جنگ می نمایم، به کوه بالا می شوم، قتل می نمایم و همه را نابود می کنم. به خاطر حرص درونی ما است که صلح در وطن ما نمیآید ما نمی توانیم یک دیگر خود را به حیث برادر، هموطن و همنوع خود قبول کنیم.
ما می گویم که حریص سیر شدنی نیست. واقعاً همنیطور است. متاسفانه این حرص درونی ما قناعت ندارد و هنوز هم بیشتر و بیشتر می خواهد. این زیاد تر خواستن ها و این قناعت نه نمودن ها سبب نزاع زیاد بیشتر در کشور ما شده است.
اگر می خواهیم که واقعاً صلح واقعی را تجربه نمایم، بهتر است که اول همرای خود صلح نمایم.
برای هر مشکلی در زندگی راه حلی موجود است. اگر شما به حضور خدا دعا نماید ، نه فقط برای ثروت و جاه.، نه فقط برای لذت و خوشی و تندرستی، بلکه برای مقصود و مراد، تا زندگی تان با ارزش و شایستۀ شود، و دعای تان برای یک زندگی بی ریا و عاری از خود بینی و خودپسندی باشد. آنوقت خوشی و سرور تان بی پایان و پاداش تان فراوان خواهد بود. مخصوصاً اگر در زندگی منظور و مراد اولی تان خداوند باشد. اگر چنین است به حضور خدا به خاطر آرامی و صلح در کشور عزیز ما افغانستان دعا نماید.