۱۸ ژوئیه ۲۰۱۳
زمانی یک دوست از من سوال کرد که چرا شاگردان عیسی مسیح، هنگام دستگیری و قبل از مصلوب شدن وی، نا جوانمردانه عمل کردند. چرا مانند یاران با غیرت در دفاع از استاد شان از خود شهامت و پایمردی نشان ندادند؟ بلکه در عوض مخفیانه و با ترس و لرز به صورت پنهانی از میدان خطر فرار کرده و مسیح را تنها گذاشتند.
طوریکه همیشه گفته میشود« مرد واقعی از میدان کار زار فرار نمی کند» نخستین پیروان مسیح بوضوح ثابت ساختند که ترسو و ناجوانمرد بوده یعنی هیچ نشانی از جوانمردی و قهرمانی در آنها به چشم نمیخورد! حقیقتاً هم آنها هیچ مدرکی ندارند تا بر آن ببالند و یا خودستایی کنند. پطرس یکی از شاگردان عیسی به راستی هم تلاش به خرچ داد تا نشان دهد که شاگرد راستین و وفادار مسیح می باشد. و بصورت مداوم دراین باره سخن بزبان می آورد. در طول مدت سه سال پطرس بمثابه یک شاگرد در مورد رابطۀ خود با مسیح بسیار حرف زد. او می خواست اثر خوب بالای مسیح بگذارد. او نمی خواست با استفاده از حیله و نیرنگ او را بفریبد و با ادعای دروغین خود را شاگرد وفا دار وی قلمداد نمایید. بلی چنین نبود او واقعاً هم استاد خود را دوست داشت و هم مصمم بود تا به او وفا دار باشد. نیم نگاهی بر بعضی از اعمال و گفتار پترس نمایانگر جان نثاری و فدا کاری وی میباشد:
او شجاعانه خود را به آب انداخت تا نزد مسیح برود.
او در محضر عام اعلام داشت که عیسی مسیح پسر خدا است.
او مسیح را زمانی که در مورد مرگ خود، از دیدن رنج و عذاب صحبت می کرد مورد ملامت قرار داد.
به نظر پترس چنین اظهارات بیانگر ضعف و ناتوانی بود و مخالف عزت و شان یک پادشاه بشمار می رفت.
یعنی اینکه مسیح باید در مورد پیروزی سخن به میان می آورد نه در بارۀ متحمل شدن رنج و زحمت.
به هنگام تغییر هیئت عیسی در بالای کوه، او بلافاصله در مورد مسیح ابراز نظر نمود.
او اجازه نمیداد که مسیح پاهای او را بشوید. به نظر پترس مسیح پادشاه و مافوق همه بود که نمی باید تنزل نموده و پاهای او را بشوید. و اگر مسیح پاهای او را می شست این امر نمایانگر ضعف و ناتوانی او بود.
او شجاعانه اظهار داشت که حاضر است به خاطر مسیح جان خود را فدا نماید و تا سرحد مرگ پیرو او باشد.«حتی اگر همه تو را ترک کنند، من ترک نخواهم کرد. حتی اگر لازم شود که با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت که تو را نمی شناسم.»
با آنکه عکس العمل فوری پترس همانند خودستائی و عادت لاف زنی سایر انسانها است. در تمام این مثالها دیده میشود که پطرس حقیقتاً می خواهد با مسیح راست کار باشد. گرچه پترس با اراده قوی می خواهد این ادعا خود را به کسی بنشاند. اما با پطرس چه واقع میشود؟ این اراده قوی وی واقعاً تا چه وقت دوام می آورد؟ بعد از لاف و گزاف و خودستائی وی مبنی بر اینکه حاضر است به خاطر عیسی جان خود را از دست بدهد. حرفی که حتی امروز نیز در بین مسیحیان زیادتر به گوش می رسد. شاگردان عیسی را تا باغ جتسمانی همراهی کردند.درین جا مسیح در مورد گرفتار شدن و مصلوب شدن خود به دعا می پردازد. پطرس بعوض آنکه درین مبارزۀ عمیق و دعا مسیح را همراهی کند. یکجا با سایر شاگردان در باغ به خواب عمیق فرو میرود. خستگی جسمی برخواست روحی وی غالب می شود. بعد از گذشت چند ساعت محدود وقتی عساکر جهت گرفتاری مسیح می رسند. پطرس مردانه وار شمشیر خود را از غلاف بیرون کرد. می بینیم که در اینجا او حاظر است قهرمانانه از استاد خود به دفاع بپردازد. بلاخره او خود را در صحنۀ نبردی می یابد که می توانست مردانگی خود را در آن بیازماید.اما به یکبارگی همه چیز دگرگون می شود! عیسی این عمل جوانمردی او را توبیخ می کند: « دست نگهدار»( لوقا ٥١:٢٢) « شمشیر خود را غلاف کن، هر که به شمشیر کشد به شمشیر کشته می شود»
(متی ٥٢:٢٦)
پطرس این پهلوان و جنگآور بزرگ، قهرمان دوازده حواری کسی که حاظر شد خود را به آب بیاندازد و به میدان نبرد داخل گردد. کسی که فقط چند ساعت قبل گفت:» هرگز ترا ترک نخواهم کرد.« همین پطرس سه بار عیسی را انکار کرد. او به سه نفر مختلف گفت که عیسی را نمی شناسد.درهمین وقت است که خروس سه بار بانک زد. صدای گوشخراش خروس قلب پطرس را شکافت و او به خاطر آورد که چقدر نامردی کرده بود. کتاب مقدس میگوید: « پطرس بیرون رفت و زار زار گریست» ( ٧٥:٢٦) گریه و اشک ندامت در شان پطرس وجود نداشت. فقط چند ساعت قبل با اطمینان قوی تعهد و سرسپردگی خود را به مسیح اعلام داشته بود.
پطرس شخص احساساتی بود. به سرعت عکس العمل نشان می داد. او روان و فصیح صحبت می کرد. و همیشه سخن راست می گفت. او با خود ستائی ادعا می کرد که چه خدمات بزرگ برای خداوند انجام داده است. او حتی روی آب راه رفت . او حاضر بود تا سرحد مرگ همراه عیسی باشد. حتی اگر هیچ کسی دیگر به این امر حاضر هم نباشد. در هر یکی از این قضایا عکس العمل پطرس با یک قهرمان و یک جوانمرد شباهت داشت. قهرمانی که هرگز شکست نمی خورد. هرگز از حرف خود بر نمی کردد و همیشه پاسخ درست و مشورۀ مناسب می دهد. او وقتی عیسی را دید که جمع بزرگ بدنبال وی روان بودند، شاید فکر کرد«اینست یک انقلاب جدید، باید نشان بدهیم که از دیگران نیرومند تر و برتر هستیم. مسیح رهبر ما و پاسخی است برای تمام مشکلات و دشواری های سیاسی، اجتماعی و روحانی ما.» شیوه پطرس هنوز هم راه روشن بشری بود که خواهان کسب موفقیت و تفوق و تحکم بوده که می خواهد از طریق نمایش و فصاحت و بلاغت در محضر عام به آن دست یازد. اما بنیاد وی ضعیف بود و در نهایت پطرس از مسیح انکار کرد» رفتار و کردار پطرس مشخصه جوامع بشری سراسر دنیا میباشد. انسانها در صحبت های عادی خویش تلاش می ورزند تا هر کار خود را به سطح یک شاهکار مهم جلوه داده و در مورد داشتن علم و دانش تقوی و پرهیز کاری خویش هر وقت و در هر جا صحبت نمایند.
خودستائی و اضهارات مبالغه آمیز میان مردم یک پدیدۀ عام بوده که همۀ ما بخوبی از آن اگاهی داریم.
به سادگی میتوان دریافت که چرا یک نفر می خواهد هر چه بیشتر تعهدات و وعده هایی بدهد که در حقیقت امر در خیال برآورده شدن و عملی کردن آنها نمی باشد. داشتن توانائی صحبت فصیح و روان احساسی را در شخص بوجود می آورد که توسط آن خود را مهم و جوانمرد می پندارد. وقتی که یک شخص با فصاحت و شیوائی مطالبی را بزبان می آورد، معولاً به اجرای این سخنان و تعهدات خویش ملزم شمرده نمیشود، زیرا او به وسیله لفاظی و چرب زبانی خود قبلاً به کمال رسیده و مرد عمل پنداشته می شود. حرفهای که او بیان کرده یک عمل قبلاً انجام شده تلقی می گردد. یک سیاستمدار می گوید:« هرچیز برنامه ریزی شده، عمل انجام شده پنداشته می شود.». خود ستائی و وعده های بلند بالا فشار روانی را جهت اجرای عملی آن کاهش می دهد. چقدر بیانیه ها و وعده های را که هرگز عملی نگردیده اند. شنیده ایم ؟ ولی بعد ها دیده ایم کسی را که وعده های میان تهی سپرده شکست خورده و چهره اش افشا گردیده است. از جانب دیگر وقتی شخصی در می یابد که قادر به انجام یک عمل نیست و در نتیجه پوزش می طلبد معمولاً مورد انتقاد قرار می گیرد که چرا بدین وسیله احساسات دیگران را جریحه دار می سازد.
یک مثل کوتاه « دو پسر» ( متی ٢١: ٢٨-٣٢) این مطلب را بخوبی نشان میدهد. پدر از هر دو پسر خود می خواهد که در تاکستان کار کنند. یک پسر می گوید که او می رود و امر پدر را به جا می آورد. اما در عمل این کار را انجام نمی دهد. پسر دومی می گوید که این کار را انجام نخواهد داد اما برعکس این کار انجام می دهد. همین پسر دومی است که مورد تائید عیسی قرار دارد، یعنی پسری که زندگی اش بلند تر از حرف وی «سخن میگوید».
بیائید بار دیگر به پطرس برگردیم. پطرس بصورت اندوهبار ناکام شد. او نتوانست به حرف خود عمل کند. حرفهای وی کاملاً از رفتارش متفاوت بود. وقتی تناقض صریح بین حرف و عمل شخص موجود باشد. او باید از حرفهای که گفته انکار ورزد. یا به سادگی شخص دیگری را مقصر بداند. اما وقتی پطرس دید که چه عملی را مرتکب شده است. پطرس بالاخره می فهمد که او آن کسی که خود فکر می کرد نیست. او قهرمان نبود بلکه یک موجود ناقص بشری می باشد. بعد از خودستائی بزرگ، که او تا آخرین رمق زندگی در خدمت مسیح قرار خواهد داشت. پطرس به خود آمد و گریست. او دفعتاً خود را در مقابل خدا عریان دید و متوجه شد که قادر انجام هیچ کاری نمی باشد. نه می تواند بهانه بیاورد و نمی تواند دیگران را بخاطر ضعف و ناکامی خود مورد ملامت قرار دهد. دیگر لاف زنی وجود ندارد. حالا او در میدان خدائی قرار گرفته بود، در مقابل خدا و جامعه، او را شرمسار وشکست خورده بود. او فقط می توانست با گریۀ زار به این واقعیت پاسخ بدهد. تنها بعد از شکسته شدن بود که خصلت مسیح در زندگی وی ریشه دوانید و پطرس به یکی از بزرگترین واعظین کلیسای اولیه مبدل گردید.