۳۰ دقیقه
وقتی اسحاق بزرگ شد ابراهیم خواست که از یکی اقوام خود برای او زن بگیرد. اسحاق با دختر کاکایش ربکا ازدواج کرد. آنها صاحب دو پسر بنام عیسو و یعقوب شدند. آنها دوگانگی بودند، اما عیسو اول به دنیا آمده بود و یعقوب بعد از او. مطابق رسم و رسوم آن زمان، امتیازات به پسر بزرگ داده میشد. اما در این جا خداوند مهربانی اش را به یعقوب نشان داد. به هر صورت، یعقوب به پدرش اسحاق دروغ گفت و برای بدست آوردن برکات او را فریب داد.
برادر او عیسو، بخاطر از دست دادن امتیازات فرزند اولباری خیلی ناراحت شد و از یعقوب متنفر گردید. به همین علت یعقوب مجبور شد که از خانه اش فرار کند.