17 July 2015
چو عیسای مسیح در هر کجایی
به تاریکی بیفکن روشنایی
به هر شهری رسیدی خوش خبر باش
ز مغرب یا زمشرق گر درآیی
دل بیگانه را از خود مرنجان
اگر با صحبت دل آشنایی
اگر جوی جفا جاری است در باغ
مکار آنجا درخت بی وفایی
هم آوا شو تو با داود در دشت
نماند تا که مرغ بینوایی
چو دشمن نامه نفرین نویسد
میاور بر زبان غیر از دعایی
بشوی هر کینه را با آب بخشش
بیابی تا چو آیینه صفایی
شود تا گندم دهقان ما نان
رسان آبی تو برهر آسیایی
هم از رنگ رخ گلهای خوشبو
تویی خوشتر چو بی رنگ و ریایی
در آنجا که طبیبان را دوا نیست
مریضان را نما راه شفایی
محبت کن چو خورشید خداوند
اگر ایدل در آیین خدایی