From Christ

  15 September 2012

Language: Dari

 بود بهرت زندگانی تاریک
اگرتو چشم بینا نباشد

      اگر صورت داری لیک سیرت
       صورت را بی سیرت زیبا نباشد
 چگونه سیرآب گردی به قطره
اگر برای تو دریا نباشد
چگونه ره را یابد آدم کور
اگر در دست او عصا نباشد
بگفت مزد هر گناه مرگ است
کسی نیست که او را گناه نباشد
دگر هیچ کس ندوزد چشم به سما
اگربهرش ره فردا نباشد
چو دردمندی بیا نزد او ای دوست
که غیر از او دگر دوا نباشد
نگذارد  ترا  او  هرگز   تنها
دیگران را چنین وفا نباشد
بیا ای دوست تو هم در جمع ما
آنکه با ما نیست از ما نباشد
روم من از پی مسیح هر روز
چو زنده است او را فنا نباشد
کنم   هر  دم   با  او  زندگانی
دل من از خدا جدا نباشد
  دگر بر من نکند حکم  دنیا
چو مالک دل رویا نباشد
                    ( ر .ج )

Recent Articles