پولس رسول به ما میگوید که انگیزۀ او جهت خدمت به مسیح دارای دو بُعد میباشد.
اول ترس خدا و دوم محبت مسیح. این دو انگیزه با هم در تضاد نیستند. علامت مشخصۀ یک پیرومسیح این است که او انسانی خدا ترس میباشد که واقعاً محبت عیسی مسیح را تجربه کرده است و عاشق خداوند و نجات دهندۀ خود میباشد. ترس خدا، عیسی پادشاه، و سرور است. پس لازم است که ترس او را در دل داشته باشیم. پیروان مسیح به معنای مطلق کلمه سلطنت طلب هستند. عیسی مسیح به ما یاد داد که در هنگام دعا از پادشاه و پدر آسمانی خود درخواست کرده بگوییم:«ملکوت تو بیاید». ما هر بار که دعا میکنیم از پادشاه عالم تقاضا کرده استدعا میکنیم که پادشاهی و سلطنت او در جهان عملی و ظاهر شود. خدا پادشاه زندگیهای ماست، او سلطان قلبهای ماست. او پادشاه پادشاهان است.
هستند افرادی که حاضرند جان و مال و نیروی خود را فدای رهبران و پادشاهان می نمایند. در طول تاریخ افراد بیشماری برای پادشاه و ولینعمت زمینی خود، چه فداکاریهایی که نکرده اند. ما پیروان مسیح باید از اخلاص، عمق محبت، و روحیۀ فداکاری آنها درس بگیریم و به مراتب بیشتر از آنها به پادشاه ذوالجلال خود خدمت کنیم. زندگی و مرگ آن فدائیان باید برای ما نمونه و سرمشق خدمت به پادشاه آسمانی باشد و با الهام از الگوی آنها، زندگی خود را را وقف خدمت پادشاه ابدی کنیم.
یکی از خصوصیات پادشاهان، تکبر و اقتدار آنهاست.پادشاه هیبت دارد. کمتر کسی هست که در مقابل پادشاه یا نماینده پادشاه مقتدری خوف در دل نداشته باشد. پادشاه زمینی به لحاظ اقتدار و ابهتش، در دل حاضرین ترس و خوف میافکند. میگویند زمانی که نادرشاه افشار بغداد را محاصره کرده بود، والی بغداد یکی از امرا یا وزیران خود را به نزد نادرشاه فرستاد تا دربارۀ شرایط تسلیم و صلح مذاکره کند. آن وزیر که بالطبع برای خودش ابهت و اقتدار داشت و آدم کمی هم نبود، در مقابل نادرشاه چنان دچار ترس شده بود که رنگش پریده بود و …اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، مطمئناً میدانید که او از هر پادشاه زمینی پر قدرتتر و پر ابهتتر است. خدای خالق آسمان و زمین، به مراتب ترسآورتر از هر حاکم بشری است.
پادشاهان و افراد مهم، ابهت دارند و در دل مردم ترس ایجاد مینمایند. ولی برای ما که بخشش خدا و پذیرفته شدن از سوی او را تجربه کرده ایم، ترس ما دارای طبیعتی بسیار متفاوت با رعب و وحشت بیخدایان است. ترسی که ما از مسیح به دل داریم، ناشی از وحشت و رعب و ترس از مجازات و یا خوف از رفتار غیرقابل پیشبینی و یا وحشیانۀ او نیست. بلکه ترس ما از مسیح، به خاطر احترام فوقالعاده ای است که نسبت به او داریم. آن وزیر عراقی دچار وحشت و ترس و رعب وخوف بود، ولی ما پیروان مسیح آنقدر خود را به محبت پدر آسمانی ما مدیون میدانیم که تمام وجود ما باید مملو از احساس احترام نسبت به خدا باشد.
ترسی که از احساس ترور و وحشت سرچشمه گرفته باشد یا انسان را به فرار میکشاند و یا شخص را از شدت خوف در جای خود میخکوب مینماید. ولی کلام خدا میگوید:»ترس خدا ابتدای حکمت است«. ترس خدا نه تنها ما را از او دور نمیسازد و یا سر جای خود میخکوب نمیکند، بلکه به ما قدرت میبخشد که عمقهای اقیانوس حکمت خدا را کشف کنیم و کرانههای حکمت او را پیدا نماییم. ترس خدا، باعث میشود که جای خود را در طبیعت بدرستی درک کنیم و با کسب و درک موقعیت خود در جهان، خدا و همنوعان خود را به درستی خدمت و محبت کنیم. اگر کسی در پی کسب حکمت است، باید ابتدا ترس خدا را بداند.
پولس میگوید که او نه تنها ترس خدا را دارد، بلکه محبت مسیح او را فرو گرفته است. کلمهای که در زبان اصلی یونانی بکار رفته است به معنای«گرفتن و نگاه داشتن، تحت فرمان آوردن و کنترل کردن است» پولس میگوید که انگیزۀ او جهت انجام کارهایش، محبت مسیح و ترس خدا میباشد. پولس رسول در طول خدمت خود، به هر جا که میرفت با مخالفت و دشمنی روبرو میشد. آنچه که او را در تمامی سختیها و مشقاتش به پیش میبرد، ترس خدا و محبت او نسبت به عیسای مسیح زنده بود.
مطمئنم که شما حتماً این تجربه را داشتهاید که به خودتان یا به دیگران نصیحت کردهاید که: «رفتارت را تغییر بده!»، «به زندگی خودت تجدید نظر کن!» یا اینکه، مطمئناً والدین و دوستان تان به شما نصیحت کردهاند که این یا آن قسمت از زندگی تان باید تغییر کند. ولی پرسش اصلی اینجاست چگونه میتوانیم عوض شویم؟ اصلاً چرا باید تغییر کنم؟ مدل و الگوی من کیست؟ هر وقت که شخصی به من پیشنهاد تغییر کردن را داده است، تقریباً همیشه منظورشان این بوده که عوض شو و مثل من رفتار کن! ولی، خواستن تغییر به خودی خود کافی نیست. روانشناسان به ما میگویند که همه کس میتواند تغییر را تجربه کند به شرطی که او واقعاً بخواهد تغییر کند. این نظر روانشناسان ممکن است تا حد زیادی صحت داشته باشد، ولی این گفته، پرسشی دیگر را طلب خواهد کرد و آن سوال این است که این اشتیاق شدید و جدی به جهت دگرگون شدن چگونه در انسان بوجود خواهد آمد؟ پولس به ما میگوید آن چیزی که اشتیاق تغییر یافتن و تبدل را در او ایجاد کرده است، ترس خدا و محبت مسیح است. آنچه که امیال و افکار او را کنترل میکند، درک محبتی است که مسیح به او نشان داده است. واکنش او نسبت به محبت خداوندش، موتور محرکۀ اوست. محبتی که مسیح نسبت به ما نشان داده است، محبتی که او در دلهای ما نهاده است، اینها ما را تغییر میدهند. محبت اوست که به ما انگیزه میدهد تا کار درست را انجام بدهیم. اگر کارتان درست نیست و اگر انگیزه های تان درست نیستند، علتش این است که مسیح را دوست ندارید و یا محبتتان نسبت به مسیح دچار خدشه و نقص است.
اولین کاری که من و شما بعنوان یک پیروی مسیح باید انجام بدهیم این است که از خدا بخواهیم که با فیض و رحمت خود، ترس خود را در دلهای ما قرار بدهد و آنرا در ما مرتباً شعلهور نگاه بدارد. ترس خدا ابتدای حکمت است.
دوم اینکه به طور مرتب بر روی محبت مسیح تفکر و تعمق کنیم. فکر کنیم که او برای ما چه کار مهمی انجام داده است. سعی کنیم که با محبت کردن به دیگران، گوشهای از محبت های خدا را پاسخ بدهیم. ما در این جهان وظیفهای خطیر به عهده داریم. به خاطر محبت مسیح، چشمان خود را نسبت به دردها و رنجهای دیگران نبندید بلکه به خاطر محبت او، با چشم و قلب و آغوش باز، مردم درد دیده را محبت و خدمت کنید.
سوم اینکه، هرروز خود را به مسیح بسپارید و به او تعهد کنید که برای وی زندگی می نمایید.
پس هر روزه خود را به او و رحمتهای او بسپارید. هر روزه زندگی خودرا به خدا تقدیم کنید و از او بخواهید که انگیزههای شما را تفتیش و امتحان کند. به یاد داشته باشید که در اکثر مواقع، محبتهای ما از خودپرستی و آلوده به خودخواهی و گناه است. از خدا بخواهید که انگیزه های شما را پاک و تقدیس نماید.