Christmas (a poem)

  14 December 2014

Language: Dari

عالم تاریک را اختر فروزانش کند
در تجسم عشق را هر دم نمایانش کند
گر شبانی گله هایش را به دامن می کشد
گله بان من که جانش را به قربانش کند
من نمی دانم چنین روزی مگرغم می شود
روح عیسی آمده غم را هراسانش کند
جان به کف آمد جهان را کرد یکدم نازنین
دیده منت می کشد هر دم نمایانش کند
دور عالم هر دمی عاشق شده یکدم ببین
زلف معشوقش ببین هر دم پریشانش کند
عشق عیسی آمده دلدار را دل می برد
او که در آخور تولد کرده پیدایش کند
در چنین روزی بیا یکدم محبت کن به دل
هر دمی خوش باش چون عیسی نمایانش کند
دل بیارو، دل بده، بر رونق دیدار او
چون کریسمس آمده عشقت نمایانش کند

Recent Articles