3 January 2015
و خدا میگیرید، بر این مخلوق که نامید انسانش
و خدا میگیرید، بر این بنده گان نابرده فرمانش
و خدا میگیرید به آن کودک معصوم و بیگناه
به آن بیچاره که مُرد ز انفجارِ و انتحار بی پناه
و خدا میگیرید به آن مادر داغ به دل
به بیوه زنی که براید ناله اش به مشکل
و خدا میگیرید ز فریاد آن یتیم و یسیر
که ضجه میکشند ز این ظلم بی بدیل
و خدا میگیرید به حال این انسان خیره سر
به حال آن مردی که کرده جامۀ انتحار به بر
او به حال همه گریه میکند،
او به حال این رمه گریه میکند.
خلق گوید که مگر خدا میگیرید،
وقتی این حال زار میبیند؟
مگر او نرد خدایی باخته،
یا که نیست از دستش چیزی ساخته؟
مگر او نیست داور و خالق؟
غریب و بیچاره گان را مشفق؟
نی نی جانم، گریه اش نیست ز کم کاری
یا زروی ضعف و ناچاری،
او بگرید ز محبت و لطف،
تا ببندد در ظلمت به قفل
او به محبان خود میگرید،
به آن گم شده گان خود میگرید،
گریه اش از سر انتقام نیست
یا که پاسخ مرگ ودشنام نیست
گریه او گریه انسانی نیست
گریه اش از سر پریشانی نیست
گر خدا گیریه کند، میگیرید جهان،
هم بگیرید زمین و هم آسمان
دشت و دامان همه گریان شوند
از گریۀ خدا همه نالان شوند
چون بگیرید هرآنچه هست و بود
پس ز گریۀ خدا انسان را چی سود؟
سود انسان آرامش جان شود
باران رحمت بر او ببپایان شود
اشک خدا ببارد، باران رحمتش
فیض خدا نماید، پربار محبتش
بخشش کند گناهان، زیرا که اوست رحمان
براین ظالم طالبان، برآن بینوا کودکان
ای یبخبران، چرا دیرکنید
در دَیر گناه هنوز منزل کنید.
امروز بیایید، به سوی خدا
با ترس بجویید، همی روی خدا
با اشک خدا، رهایی نزدیک شود
بیچارۀ بینوا ز گرسنه گی سیر شود
تسکین رسد بر قلب مظلوم
درمان شود آن شخص مسموم
ای قوم پر جفا و ای لشکر سیاه
برخیز توبه کن، عفو گناه بخواه
با گریه زار زار، با ناله بار بار
از دل بجو پروردگار،از روح بگو استغفار
رحمت نما، رحمت نما، شفقت بخواه،شفقت بخواه
در شهرها ، در قریه ها،در کوچه ها پس کوچه ها
گویید رحمان است خدا، گویید رحیم است خدا
با این ستایشهای ما، بخشش شود بی انتها
با این نیایشهای ما، رحمت ببارد سرتابه پا