27 September 2016
شد حکایت اینکه مرد بت پرست مهمان شد نزد ابراهیم نشست
سفره چون آماده شد بهرطعام از زبان هر یکی ذکری بجست
گفت ابراهیم خداوندا سپاس نعمتم دادی تو از روز الست
بت پرست از بت ستایش کرد و گفت رازق من از ازل بت بود و است
تا که نام و ذکربت آمد میان سفره را برچید ابراهیم و بست
نعمت حق برهوشیاران بود بهره ای از آن ندارد هیچ مست
از خدا بشنید ابراهیم عتاب چونکه قلب بت پرستی را شکست
گفت او را من تحمل کرده ام در نود سالی که او از من گسست
از چی ننمودی تحمل ساعتی بت پرستی را که دیدی گمره است
ای تو ابراهیم ما آگاه باش بت پرست را کی گذارم تنگ دست
میزبان مهربانم برهمه نیستم ناظر به بالا یا که پست
گندم احسان من چون گشت نان پیش از ابراهیم و هم بر بت پرست
( قراچه داغی)