۱۳ دقیقې
۲۶ اګست ۲۰۱۹
د مصنوعي استخباراتو له لارې نقل کول
ما از مصر هستم. نامم مزفر هست. سی و پنج سال پیش ما در یک خانوادهی که زندگی متوسط داشتیم به دنیا آمدیم. شهر ما زیبا و آرام هست. از طفلی خوی و عادت ما از طفلای دیگر فرق داشت. زیاد علاقه مند بازی و ساتیری نبودم. مثل دیگر بچه ها نمیخواستم که تمام روز خدا در کوچه ها تیر کنم. پدرم در یک شهر دیگر کار میکد و در یک ماه یک یا دو دفعه به دیدن ما میامد. بخاطر که من بچه کلان فامیل بودم از دو برادر خورد خود حسن و انوار هم مراقبت میکدم. من کوشش میکدم که جای خالی پدرم در فامیل پر کنم. وزه زندگی اقتصادی ما هم خوب بود. من و برادرهایم در یک مکتب شخصی که فیس میدادیم درس میخاندیم. مثل دیگر خیش قوم ما من هم مسلمان بودم و روزه میگرفتم و رماز میخاندم. وقتی که من شامل پوانتون شدم به انسان های مختلف برخوردم. کسایی را شناختم که به وجود خدا اعتقاد نداشتن. هم کسایی را شناختم بشکل افراتی مذهبی بودن. کسایی را هم شناختم که بغیر از عیاشی و خوشگزرانی به چیزی دیگر فکر نمیکدن. ماواجه شدن به تمام ای چیزا بره ما یک تغییری بزرگ از یک زندگی دوامدار و خست کن به یک زندگی متنوی و پرجوش و خروش بود. ما یک دوست نو بنامه بسیل بر خود پیدا کدم. او هم مثل ما به ای عقیده بود که تمام نسل بشر از آدم و هوا به وجود آمدن. هر دوی ما به ای عقیده بودیم که اگر تمام انسانهایی را درک کنن که از یک پدر و مادر به وجود آمدن ای را قبول میکنن که با هم مثل برادر و خوهر زندگی کنن. ای رابطه بالاتر از رابطه دین و مذهب و ملیت و رنگ و جنس است. دوست بسیل همیشه میگفت که اگر انسانها بفهمن و درک کنن که از یک ریشه استن جنگ و دشمنی از بین خواد رفت. ای جهان یک خانه کوچک بر تمام خانواده بشری خواد بود. در ای خانواده بشری سلح و عدالت برابری و آزادی حقیقی وجود خواد داشت. ای روزها واقعا روزهای زیبا بر ما بودن. ما علاقه داشتیم که کتاب مطالعه کنیم. خصوصا کتاب هایی که مطالعی اونا ممنوع بود. دوست ما بسیل در باری دین سوالهای زیاده داشت. او میگفت ما که میگیم دین یهود و مسیحی دین های تحریف شده و دست خورده استن. ای ادعا باعث خرابی دین ما میشه. او میگفت ای چطور امکان داره که خدا ای قدرت نداشته باشه که کلام خدا حفظ کنه و ای چطور امکان داره که خدا در قرنها نتانسته تورات، زبور و انجیل حفظ کنه باز دفتن چطور تانسته که کتاب دینی ما را حفظ کنه. ما دهی بار بحث میکدیم و هیچ دلیل برقالی ساختن خود یافتن نمیتانستیم. من میفهمیدم که سوالهای دوست منطقی استن و او ای سوالها را نه بخاطر کدام غرز و یا بدبینی ترم میکنه بلکه از دل میخواهی که حقیقته بر خود معروم کنه. ما شهرها را به متعالیه تورات، زبور و انجیل و کتاب دینی خود ما صبح میکدیم. اگرچه تحقیق به جسد جوخ خستکننده است اما بسیار خوب بود که توسط او میتانستیم به حقیقت پرسیم. خوبی دیگه ای بود که ما میخواستیم کاملاً بیترفانه تحقیق کنیم و حقیقته بر خود معروم کنیم. دوستم یک دفعه از ما سوال کرد مزفر، بگو خبر سهی اول میرسه یا خبر غلط؟ ما برش گفتم معمولاً خبر سهی اول میرسه، بعد از او خبر غلط میرسه. وقتی که او این جواب من را شنید گفت پس خدا چطور اجازه داد که در کلام او دست بزنن و بعد از او یک خبر درسته به ما برسانه؟ اگر کتاب های اول خدا دست خورده باشن و او نتانسته که کلام خود را حفظ کنه پس ما چطور میتونیم به کتاب چارم او که کتاب دینی ما است اعتماد کنیم؟ سوال های دوستم برم بسیار جالب بود بخاطر که ما هیچوقت این تو سوال ها را از خود ترحنه کده بودیم صرف برما گفته شده بود که تورات، زبور و انجیل کتاب های دست خورده هستن و ما کرکرانه او را قبول کده بودیم خلاصه بعد از تلاش و تحقیق زیاد یک روز دوستم به دیدنم آمد ما در چشمای او یک تغییر و یک رازه خاندم او میخواست که این رازه و این تغییره به من قصه کنه او توانه این را نداشت که اون رازه در دل خود نگاه کنه او برم گفت مزفر، تو خبر داری که من از بسیار وقت است در جستجوی یافتن حقیقت هستم من هیچ وقت نمیخواستم که یک دین از دین دیگر بالاتر بودم من بعضی وقت امید پیدا میکدم و بعضی وقت نامید میشدم من در تلاش یافتن خدای حقیقی بودم خدایی که من را با خودش به تمام مردم دنیا آشتی بده باور میکنی؟ من این خدای حقیقی و خدای بزرگ را یافتم او نجات دهنده و خدای ما ایسای مسیح است وقتی که شنیدم این دوست سمیمی ما دین ما را ترک کده مرتط شده بسیار جگرخون شدم نمیخواستم که دیگر امروش گفت بزنم او وقتی که متوجهی وضع ما شد من را تنها ماند رافت در دلم حس میکدم که این تحقیق و شک ریشه های زندگی ما را کشیده من فکر میکدم اگر از احکام دینی خود درست بیروی میکدم و او را خوب مطالعه میکدم دوچار شک نمیشدم و دوست خود هم از مرتط شدن نجات میدادم بخاطر این کار خود زیاد ملامت میکدم دوباره پیش دوستم رفتم و به او در باری فکرهای خود گفتم به او گفتم آره من کوشش میکنم که به صورت درست دین ارداد خود را مطالعه کده از او پیروی کنم او من را تشویق کده گفت حقیقت چیزی نیست که او را انسان به وجود بیاره حقیقت ها انسان میتونه پیدا کنه خدا هیچوقت اجازه نمیته کسایی که از دل در طلاش یافتن حقیقت او باشن سرگردان بگردن من ایتمنان دارم که خدا حقیقت خدا به تو نشان خواد داد من بخاطر رسیدن حدف خود در یک جمعیتی بنامه جمعیت نیاکان شامل شدم به صورت جدی به تلاوت کتاب دینی خود و روزه و نماز شروع کدم من از تفریح و دیدن تلویزیون دست کشیدم و تمام ای چیزها را گناه میدانستم به مادرم و دیگر خیشای خود میگفتم که باید چادر بپوشن به همه تأکید میکدم که به پنج وقت نماز بابند باشن روابطم با دوستهایم تخیر کرد اما رابطه ما با دوستم بسیل ادامه داشت با وجودی که ما در دو قطب مخالف قرار داشتیم او از لحاظ عقیدی دینی ما یک کافر مرتط بود اما از لحاظ انسانی او یک دوست برای ما بود که نمیتانستم او را ترک کنم او با وجودی که با مسیحی شدن مرتط شده بود اما هنوز هم صادق وفادار و مهربان بود ما همیشه دعا میکدم که خدا بسیل دوباره به دین اجداد ما پس بیره از مسیح شدن بسیل همه خبر شده بودن از این خاطر بسیار زیر فشار بود اما محبت او با ما و دیگرها هیچ تغییر نکده بود حتی زیادتر شده بود در او یک آرامش عمیق وجود داشت ما حیران میموندم که با وجودی مرتط شدن او چطور احساس آرامش میکنه او همیشه میگفت این آرامش هم مسیح به او بخشیده ما وقتی که محبت بی آلائش او را حتی در مقابل کسایی که به او دشمنی میکدن میدیدم حیران میشدم و من را در مقابل خودم در شک میداخت پس از دو سال سرسپردگی کامل به دین اجدادم و تحقیقات خالصانه به مرحلهی رسیدم که برم بسیار تکاندهنده بود متوجه شدم که تمام دستورات پرستشی دین ما نتیجی کدام الهام نبوده بلکه از یهودیت و مسیحیت کابی شده این مراسم پیش از بوجود آمدن دین ما هم روارد داشته به طور مثال سنگسار کدن شخص زناکار و یا بریدن دست دوزد که از طورات گرفته شده این را هم درک کدم تصوری که ما از مسیحیت داشتم با حقیقت مسیحیت کامل فرق داشت پیروان دین ما به مسیحیت حمله کده میگفتند که مسیحیان به سی خدا اعتقاد دارند و سی خدا را پرستش میکنند خدا و مریم و ایسا متوجه شدم که این خرافت بوده که پیش از بوجود آمدن دین ما در قبائل عرب مردم میگفتند که پسانا شامل دین ما شده مسیحیت حقیقی شش قند پیش از دین ما بوجود آمده که اصول ایمان و اخلاقی والای را اساز گذاری کده که هیچ کس نمیتونه او رو نادیده بگیره پس از چهار سال تحقیق و مطالعه و جستجو بلاخره به این نتیجه رسیدم که باید در مورد همه چیز در زندگیم تجدید نظر کنم حیران بودم که چطور بتانم ریش خود را اصلا کنم و لباس خاص مذهبی را که می پوشیدم نفوشم من هر روز صبح وقت پر تلاوت و دعا در مسجد حاضر بودم حیران بودم که دوستانم چی خواد گفتن و ای قسم سوالای زیاده داشتم بلاخره بر ترس خود قلبه پیدا کده تمام فعالیتهای خود را متوقف ساخته خواستم که از خدا تقاضا کنم که راه صحیحه بما نشان بده با وجود که دوستم بسیل در این طول چهار سال در باری ایمان مسیحی بما صحبت کده بود اما باز هم چیز در دلم بود که مانع پرشدن ما از ایمان مسیحی می شد به بسیل از وضع خود قصه کدم او گفت مهم نمی فهمم بیا که با هم دعا کنیم که خدا خودش حقیقته بر خودت آشکار کنه من قبول کدم و امروی او شروع به دعا کدیم یک شهر سرد ماه مارسی سال 1988 من تمام شهر عشق ریختم تمام درد و رنجی که در تمام عمر خود و به صورت خواست در چهار سال کشیده بودم به حضور خدا ریختم من در طول سال ها کوشش می کدم که بتانم حتی یک لحظه هم به خدا نزدیک باشم اما ای برکته نصیب نشدم هر قدر زیاد تلاش می کدم او قدر ناومید و از درون خالی می شدم و احساس ترس و ناومیدی می کدم بعد از دعا به عیسای مسیح بر اولین دفعه در طول زندگی خود احساس کدم خدا برم بسیار نزدیک است و موجودیت او را در دل خود حس کدم او قلب من را پیش خود بالا برد و تا آوان سال ها فقر روحانی و تلخی درونی من را داد او من را لبریز از خوشی و آرامش کرد بسیار مشکل است که من او حالت را به زبان به شما قصه کنم من چیزی را تجربه کردم که هرگز در زندگی خود ندیده بودم وقتی که صبح شد می خواستم زود به طرف دوست ها و فامیلی خود بدم و دباره گنجی که کشف کرده بودم به اونا خبر بدم یعنی دباره ایسای مسیح خداوند که حتی پیش از من او من را دوست داشت من فورا پیش دوستم بسیل رفتم و تمام قصه را به او گفتم او در حاله که عشقهای خود را گرفتن نمی تونست به قصه با گوش گرفت او مثل مادری بود که بچهش بعد از قار کردن دوباره پیشش آمده باشه یا پدر که چهار سال انتظار بچه گمره خود را کشیده باشه من از خداوند ایسای مسیح بسیار تشکر میکنم که مثل ما یک انسان گمره را نجات داده بر راه راست رهنمایی کرد واقعا محبت مسیح را ما نمی تونم در کلمات انسانی خود توصیف کنیم جلال بر ایسای مسیح آمین ارادتمند شما مزفر