۳۰ دقیقه
۱۲ مه ۲۰۱۱
رونویسی توسط هوش مصنوعی
موسیقی خانه و خانواده راژیو صدا زندگی تقدیم می کند موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی دوستان حزیز دوستان حضیز، داود بعد از دعا راه خانه دوستش یونس را در پیش میگیرد تا زندگی خود را آن جا آغاز کند او با در شدن از پدرش زیادتر از یه روئین نفرت پیدا می کند خب شناندههای ارجمند بیاید در این قسمت از برنامه خش به سرگذشته کسی گوشته ایم که از آوان کودکی با مواد مخدر آلوده بود نام من اکرام هست باید به شما ارز کنم که زیادتر از ده سال به روئین آگاشته بودم در اون سال ها فکر می کنم که امیدی برای نجات ما وجود نداره و محکوم به مرگ هستم اما پس آنها فهمیدم که نجات یافتن از چنگ هروئین هم وجود داره این داستان زندگی ما است که چطور کتی مواد مخدر آلوده شدم و چطور این مواد من را بخواری و رنج کشوند و چه قسم نجات یافتم ما یکانه فرزندی خانوادی پر محبت خود بودم و در مکتب هم در درسایم خوب بودم زندگی نسبتا خوبی داشتیم اما بعضی وقتا در حل کدن جنجال های زندگی ناکام شده شکست می خوردم وقتی که شکست می خوردم به خیل پلاو زدن و گوش گیری پناه می بردم و از این طریق می خواستم که مشکلات خود را حل کنم وقتی که 16 ساله بودم یک دوستم که نسبت به من کلانتر بود به من پیچکاری کردن هیروین پیشنهاد کرد وقتی دستم را به پیچکاری کردن هیروین درست کردم فکر کردم از درد به سوزش سوزن پیچکاری چیخ خواد زدم اما بجای چیخ زدن از پیچکاری کردن هیروین لذتی بردم که تمام وجود من را دبر گرفت در طول چند ساعت از تمام ترسایم آزاد شده بودم در این حال مست شدم و او حس حشیری و خجالتی بودن که همیشه امراییم بود از من ناپدید شد می خواستم که تا عبد اموطور یک احساس داشته باشم من هر قسم مواد مخدر دیگر هم تجربه کردم تابلیت های خواب آور، الکول، کوکاین وغیره را هم استعمار کردم هر کدامشان نشه های خاص خود داشتند و به طریقه های مختلف من را برمدتی از مشکلاتم آزاد می ساختند مواد مخدر نه تنها دنیای فارغ از مشکلات برم محیام میکد بلکه به من شخصیتم می بخشید اکثر دوست هم هم مواد مخدر مسرف میکدند هر کدام اونا از خود قصه هایی دارند اما بری یک معتاد همیشه یک پایان وجود دارد و ای پایان هم مرگ فلاکتبار است مریضی و تاویل کدن جریبه های زیاد به خاطر مواد مخدر است اعتیاد به مواد مخدر کم کم دست و پای شما را بسته میکند وقتی که به مواد مخدر مبتلا شدم من فکر میکدم که نو راه زندگی را پیدا کدیم اما ذهن و جسمن ای قدر ضعیف شده بودم که زیادتر تصمیمایم نامعقول بودند در زندگیم صرف به یک چیز فکر میکدم و او مواد مخدر بود که چطور او را بخرم کجا او را پد کنم و در کجا او را بکشم من به شکل دوامدار مواد مخدر را مصرف میکدم تمام پیسایی را که به دست میاوردم فدای مواد مخدر میکدم من مواد مخدر را داخل وجودم پیچکاری میکدم و لذت ای که بعد از پیچکاری برم دست میداد بری او زندگی میکدم ای شکل زندگی سال ها ادامه داشت بازی روزا مواد مصرف نمیکدم اما همیشه یک کم بودی را در داخلیم احساس میکدم که من را بر استعمال کدن مواد مخدر تحریک میکد بلاخره ای قدر جسمم ماتاد به هیروین شد که حتی در باره ترکدن او هم هیچ فکر نمیکدم من تنها از ترکدن مواد مخدر ترس نداشتم بلکه از زندگی بیهودی خود هم ترس داشتم او چیزی را که حالا میفهمم او ایست که ترکدن مواد تنها چیزی نبود که به او احتیاج داشتم بکت خود تمایل سردرگم، افسردگی، گمراهی، خشم و تنفر نسبت به دیگرها را هم امراه خود داشتم من بر ادامه ای را به مواد مخدر زیادتری ضرورت داشتم اما در آخرین سال که به مواد مخدر مفتلا بودم بغیر از هیروین دیگر مواد مخدر ترکده بودم اما ترکدن هیروین برم بسیار مشکل بود چون هیروین بسیار زیاد مصرف میکدم بعضی وقت بر خریدن هیروین ساعتا در سرکا میگشتم که هیروین پیدا کنم از خانه پیسه دوزدی میکدم ویا از مردم بنامه خانه پیسه قرض میکدم حتی در کوچه و بازار کیس بوری میکدم و هر چیزی که در دستم میامد دوزدی میکدم بعضی وقتا کوشش میکدم که هیروین ترک کنم و تلاش هم کدم اما دوباره گرفتار او شدم فشار هیروین سرم وقتی به اوج خود رسید که با اعضای یک گروه مسیحا آشنا شدم اونا مهربان بودن و بر کمک کدن ما بسیار اصرار کدن من به خانه که مخصوصی مردم معتاد بود رفتم در او جا از شر هیروین خلاص شدم و یک هفته طول کشید که هیروین ترک کنم از عذاب ترک کدن هیروین میترسیدم اما او هم سرم تیر شد پس از سالها بر اولین دفع بدون مواد مخدر زندگی کدم چون ذهنم پاک شده بود شروع به فکر کدن در باری زندگی گزشتهی خود کدم هشت هفته ایره که صرف تداوی خود کده بودم درسه برم بود که بفهمم چطور زندگی کنم لازم از که انسان معتاد داخل دنیا واقعی شوه و ای درس ها را عملن اجرا کنه در روز های اول ترک کدن مواد مخدر دوست ها و اعضای خانواده میتونن به شخص معتاد بسیار کمک کنن دوست ها و خانواده شخص معتاد باید بدانن که اعتیاد یک مریضی است و تداوی و محالجه ای او به وقت و زمان ضرورت داره زندگی بدون مواد مخدر شخص را تبدیل به انسان میکنه که خصوصیت عادی انسانی مثل خوش بودن و خفا بودن و غیره را میداشته باشه کسایی که معتاد استن اشکار مختلف علاج اونا وجود داره اما شخص معتاد باید شجاحت و مقامت کنه بهترین راه نجات از مواد مخدر دور بودن از تمام مواد مخدر است شاید به نظر شما ترک کدن مواد مخدر سادم ارم شوه اما بر شخص معتاد طبیع ترین وسیله مقابله با مشکلات و به دستعاوردن احساسات بهتر مواد مخدر است موسیقی شرامندگان گران قدر متوجه شدید که در جرایان این برنامه از دو نفر شنیدیم که گفتند از کابوس ایتیاد به هیروین آزاد کشدند اردوی آنها تصمیم گرفتند که باید از اصارت هیروین خود را رها سازند و اردوی آنها به کسان احتیاج داشتند که به ایشان کمک کرده و از ایشان موزبت می نمودند خب دوستان مهربان برنامه این نوبت خیش را با امید این که تمام مردم ما و به طور اخص جوانان میهن ما اصل اسم شیطانی هیروین آزاد گردند به پایان می بریم تا برنامه آینده خداوندیار و یاورتان باد دوستان مهربان آل توجه کنید به برنامه دیگری از رادیو صدا زندگی موسیقی گریده و سیده ای آسمان و ای زمین هم به خداوند را به خواهد از رادیو صدا زندگی میشه نفر موسیقی دوستان مهربان با تقدیم سلام بیایید در آغاز برنامه با صورت اسم زامیر خداوند متعال را سپاس بگذاریم و تسبیح بگوییم ای جان من خداوند را متبارک بخوان و هرچه در درون من هست نام قدوس او را متبارک خواند ای جان من خداوند را متبارک بخواند و جمیع احسانهای او را فراموش مکند که تمام گناهانت را میامرزد و همه مرزهای تو را شفا میبخشد که حیات تو را از حاوی فتیه میدهد و تاج رحمت و رعافت را برسرت تو میدهد که جان تو را با چیزهای نکسیر میکند تا جوانی تو اقاب طازه شود خداوند عدالت را بجام میاورد و انصاف را برای جمیع مظلومان خداوند رحمان و کریم هست دیر غزب و بسیار رحیم با ما موافق گناهان ما عمل ننموده و با ما به حسب خطاهای ما جزا نداده هست زیرا آن قدر که آسمان از زمین بلندتر هست به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم هست با اندازه که مشرق از مغرب دور هست و به همان اندازه گناهان ما را از ما دور کرده هست چنانکه پدر بر فرزندان خود رعوف هست همچنان خداوند بر ترسندگان خود رعافت میدهد ای جان من خداوند را متبارک بخون نام خود دوست و راز دلو هم جان بخون ای جان من خداوند را متبارک بخون جمیه جمیه احسانهای او را فراموش نکن کمیا مرزد گناهان تو را هرچی بوه مرزها مرزهایت را شفا بخشد و عیار بخون که حیات تو را اضحاوی افتدیان میدهد خجه رحمت را پتش بسرا پست شان در شهر پسر بود که با والدین خود روزها و ماها بجنگ و جدال میپرداخت سرانجام روز بعد از دوا با خشم و اصابانیت خانه پدر را ترکرد و به شهر دیگری رفت پس از گزرانیدن چند سال در گناه و خشگزرانی روز به خدا آمد و از کرده خیش نادم شد میخواست نزد خانواده برگردد ولی از قرار گرفتن در عزور آنان خجالت میکشید مدام در این اندیشه بود که چگونه نزد خانواده برگردد با والدینش نامعی نوشت و از آنها خواهش کرد که او را ببخشند و اجازه بدهند که به خانه برگردد همچنان در نامعش نوشت که اگر راضی هستند که او به خانه برگردد با عنوان علامت رضاییت یک پرچه تکهی سفید را به یک شاخه همان درخت بلو تکهان سال که پیش روی خانهشان قرار دارد بیاویزند تا او بداند که آنها او را افع کردند دو روز بعد از این که نامع را پوست کرد با ترس و لرت بسیار سوار ریل شد و به سوی خانه راهی کردید در همون حال که قطار به شهر پدرش نزدیک می شد برای شخصی که در پحلویش نشسته بود قصه تلخش را با ندامت بسیار بیان کرد هر قطر که قطار به خانه پدرش نزدیک و نزدیکتر می شد دلها رای او بیشتر می گردید بلاخره تاب نیاورد و به آن مرد که در پحلویش نشسته بود گفت می درسم که به درخت بلوت پیشی روی خانه پدرم بنگرم خواهش میکنم شما به آن درخت با دقت نگاه کنید اگر در یکی از شاخه های آن درخت فقط یک پرچه تکی سفید آویزان بود این خبر خوش را بمن بگویید و اگر نبود هم بمن بگویید همان لحظه که قطار از برابر خانه می گذشت آن مرد از پنجره قطار نگاه به آن درخت بلوت انداخت و هماندم با شدت تعجب کرد زیرا در شاخه های بسیار آن درخت نفقت یک پرچه سفید بلکه ست ها پرچه سفید آویزان بود دستورم اگر والدین انسانی ما را اینگونه محبت می نماید و نسبت به ما گذشت دارد حالا شما تصور نمایید که پدر آسمانی ما خدای قادر مطلق تاجهت ما را محبت می نماید در انجیل مقدس چونین می خوانیم زیرا خدا جهان را آنقدر محبت نبود که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد حلاک نگردد بلکه حیات جاویدانی یابد از روزی خدای من خدای من من را صدا کرد من را صدا کرد از روزی شبان من شبان من من را پیدا کرد من را پیدا کرد شادم شادم شادم رها شدم آزادم از وقتی اشق ایسا مهر ایسا قلبم را پور کرد قلبم را پور کرد سرسه پردم بر راهش بر درداهش تولدینو زندگی را شدم شادم شادم شادم ساعت چهلونومتر بیند برابر با شش ازار و یکصد و بیستو پنگ کلو هرژ و هر شب ساعت اشت و سی با وقت افغانستان روی موج کوتای چهلونومتر بیند برابر با هفت هزار و سیصد و نودو پنگ کلو هرژ میشنوید همچنان شما میتوانید نشارات رادیو صدای زندگی را ساعت هشت شب با وقت افغانستان در شبهای پنگ شنبه الا دو شنبه روی موج متوسط یک ازار و دوسطا پینژاوی یک کلو هرژ بشنوید بنان خواهش مندیم نظریات و پیشنهادهایتان را درباره کیفیت برنامه ها و طول موج صدای زندگی به این نشانی ها برای ما گسیل دارد نشانی ما در پاکستان صدای زندگی صندوق پوستی ۷۰۰ جی پی او لاهر پاکستان نشانی ما در قبرس ساوند آف لایف پوست باکس