۳۰ دقیقه
۷ آوریل ۲۰۱۱
رونویسی توسط هوش مصنوعی
موسیقی خانه و خانواده موسیقی شنونده های گرامی و خانواده های ارجمند سلام آرزو داریم که همه شما عزیزان از گزند روزگار در امان بوده و ایام سعادت باری را در پیش داشته باشید. خوشحالیم که اینک با برنامه دیگری از سریال پودر شیطان در خدمت شما عزیزان قرار داریم. آرزوی ماست که با خاطر آرام تا پایان برنامه با ما باشید. دوستان عزیز توره که در برنامه های گذشته برای تان خاطر نشان کردیم. هیروین انسان را فاسد و از خود بگانه می سازد و جسم و روح انسان را می کشد. هیروین انسان را به یک موجود به خاصیت تبدیل می کند. انسان که در برابر فامیل و پرزندان خود مسئولیت دارد تا ضروریاتشان را براوردن اموده و اطفال خود را در راه نیک تربیه سالم نماید. ولی برعکس خودش اسیر افثون شیطانی هیروین شده و به موجود به بند و بار مبدل می شود. پودر شیطانی همه مذایعه انسانی را از شخص معتاد می رواید و آن را به یک هیوان که سر از پانه می شناسد مبدل می سازد. شاید در ذهن بعض از دوستان شنونده ما این سآل خطور کند که چرا بخصوص جوانان و نانواران خانه اکثرا در معرض خطر سردوچار شدن و هیروین قرار می گیرند؟ مهمترین آمل در گرایش افراد به مصرف و استعمال مواد مخدر، مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعه، جوانان و نوجوانان را برای فرار از دامان مشکلات و بحرانهای اجتماعی به طرف ایکیاد رهنمون می شود. و البته زندگی فلاکتبار خانواده، سطح پاین زندگی، نداشتن پلان برای زندگی حال و آینده، بیکاری، نبودن تفریگاها و پارکها، جهت مصروف نگه داشتن جوانان در شعرها و اطراف می باشد. البته دوستان ناهل در تشویق فرد به مواد مخدر نیست بر جستگیه خود را دارد و فامیل های محترم متوجه این عمر باشند که فرزندانشان با چی نوع اشخاص دید و بازدید دارند. خب دوستان مهربان، در برنامه گذشته ما تا و اینجا شنیده بودیم که داود همراه یونس به طرف کوهای دردست روان هستند که پدر و میرخان در آنجا زندگی می کرد. آن دو از شدت پیاد رفتن زیاد خسته شده بودند و داود یارای راه رفتن را نداشت. داود از یونس می خواهد که برای چند لحظه سبر کند تا او رفت خستگی کند و هیروین طرف ضرورت خود را دود کند. بعد از آن داود از یونس می خواهد که برای رفت خستگی شان باید استراحت کند. بعد از استراحت به سفر خود ادامه می دهند که با اشخاص مسلح روبرامی شوند. خوب دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. خب، دوستان عزیز، برنامه این نوبت خش را در همین جا به پایان می بریم. تا برنامه آینده خداوندیارو یاورتان باد. شلوندگانه مهربان، در این بخش از نشرات خش، شما عزیزان را فرا می خانیم به شنیدن پارچ شعر زیر نام تو خدایی. دوستان مهربان، آن شما را دعوت می کنیم به دنباله این داستان. شک نیست خدایا که جهان را تو خدایی، پیدا است که پیدا و نهان را تو خدایی. گویم به گل روی تو در فصل بهاران، تنها نبهاران که خزان را تو خدایی. در باقه تنم بلبل دل خود چه سراید، تنگر چه نداند دل و جان را تو خدایی. صد تیر جفا آید اگر بر دل مسکین، صد شکر که آن تیر و کمان را تو خدایی. در دشت محبت که همه خیمه امن است، هر گل بگوید که شوان را تو خدایی. در میکده پیر مقان گفت چنیکو، هم میکده هم پیر مقان را تو خدایی. چشم من اگر چشمه از آب روان گشت، این چشمه و این آب روان را تو خدایی. در چیست مرا سود و زیان هیچ ندانم؟ دانم که همه سود و زیان را تو خدایی. گر شیر زیان در پی آهوست شب و روز، آی وای که آن شیر زیان را تو خدایی. رسم است که شیرین نشود قسمت فرهاد، گر رسم چونین است چونان را تو خدایی. با کوزه و با لقمه نان خوش از آنم، آن کوزه و آن لقمه نان را تو خدایی. با دست و زبان معجزه ها کرد مسیحا، آن معجزه و دست و زبان را تو خدایی. آن را که دلیلش همه انکار تو آمد، شک نیست خدایا که همان را تو خدایی. ای آسمان و ای زمین همده خدا وند را بخان، پرد و محبت به هدو داد بر سلیم خدراز جان. ای آسمان و ای زمین همده خدراز جان. قلب چسم من داشتم ویرانه دیوانه کرد و رها خانه خود تابت کند این گل ستان. ای آسمان و ای زمین همده خدا وند را بخان. عشق مصیب ها را نگرد کشید تاج خار را و نشد سر و هم زبا. ای آسمان و ای زمین همده خدا وند را بخان. ای آسمان و ای زمین همده خدا و نشد سر و هم زبا. بخشید تو را بخشید همه ی مومنان. ای آسمان و ای زمین همده خدا وند را بخان. پرده های کلان روز شد چاک زبا ناتا زمین. ای آسمان و ای زمین همده خدا وند را بخان. پرده های کلان روز شد چاک زبا ناتا زمین. پرده های کلان روز شد چاک زبا ناتا زمین. پرده های کلان روز شد چاک زبا ناتا زمین. پرده های کلان روز شد چاک زبا ناتا زمین. نشانی ما در قبرست.