وسوسه شدن عبدالعلی

  ۲۳ دقیقه

  ۱۷ فِورِیه ۲۰۱۱

دانلود

متن برنامه / متن سرود

 رونویسی توسط هوش مصنوعی

موسیقی خانه و خانواده موسیقی شنونده های عزیز و خانواده های گرامی سلام امیدوارم که همه شما دوستان خوش و سرحال بوده و زندگی سعادت باره را در پیش داشته باشید. مسرورم که اینک با برنامه دیگری از سلسله برنامه های خانه و خانواده از بخش سیهی آن در خدمت شما قرار داریم. شنونده مهربان پودر شیطان یعنی هیروین پودر است که جسم و ذهن انسان را مورد حمله قرار می دهد. پودر که خوشی و سعادت را از فضای پرمهر خانواده ها می زداید و زندگی خانواده ها را از بنیاد می پاشند و به مخاطره می اندازد. بله، هیروین این هیولاه شیطانی که بر فراز راه میهن ما قد برفراشده و سایه فلاکتبار خود را بر خانواده های ما و شما هموار نموده تا برادر من، شوهر تو و پدر کودکان من را بزنجیر های منحوس خش به زولانه بکشد. این پودر نمی گذارد تا لبخند بر لبان معصومانه کودک من بهش گفت. زیرا پدر که او را باید بنوازش می گرفت در انبارهای از کسافات مثل خزنده بی دست و پا می خزد. مادر که باید به پسر جوانش بخاطر ایمار و آبادانی مایهن می نازید، سرفگنده شده و شیارهای پیری زودرست در چهرش خودنمایی می نماید و خانم که باید منتظر آمدن شوهرش در خانمی بود تا با پیال چای از او بدرقه می نمود اما دست به گدائی برده تا لقمنانه برای شکم گرسنه کودکان بی نوایش محیان ماید. و آخر کلام این که این پودر نتنها بدبختی را به مردم ما ارمغان آورده بلکه مایه شرمساری ما در جهان گردیده است. بیاید، همان طور که برای برپایی صلح و زدودن جنگ کمرهمت بستاییم برای نابودی خاشخاش و تریاک نیست متحدانه به صدا داراییم. بر همه ماست تا ریشکن نمودن و نابودی آخرین بوته تریاک از حرکت نیستیم و این لکه نگین را از دامان مصفای افغانزمین خیش بزدائیم. پس برای این که از این همه مسایب و پرابلم ها رحایی آسل نماییم بیاید با هم به این برنامه ها گوش بدهیم. هدف ما از نشر و پخش برنامه پودر شیطان این است تا توانست باشیم شم از معلومات و اطلاعات لازم را در مورد مبارزه با هیروین و عواقب بده که از اثر استعمال آن پدید می آید در خدمت شما و خانواده گرامی تان قرار بدهیم. خوب دوستان مهربان، حال بیایید باز به سراغ عبدل برویم. در برنامه گذشته تا اینجا شنیدیم که عبدل با کمک خانوادهش توانست هیروین را ترک کند. بعد سهتیابی عبدل برادرش محبوب می خواهد دوباره به دانشگاه برگردد. عبدل از برادرش محبوب خواهش می کند تا وی را در خریدن لباس نو کمک نماید. محبوب با برادرش عبدل قرار می گذارد که فردا وقتی که به دانشگاه می روید عبدل را همراهی خود به بازار ببرد. هنگامه که محبوب لباسهای طرف ضرورت عبدل را برایش خریداری نمود، محبوب روانه دانشگاه می شود و از عبدل خواهش می کند که به خانه برگردد. زمانی که عبدل به صحبه خانه در حرکت می باشد، با افزل رو برام می شود. افزل می خواهد بسته از هیروین را برای عبدل تعارف نماید. حال بیاید با هم به ادامه صحبت های افزل و عبدل گوش بدهیم. افزل جان، من روزای بسیار بده را تیر کدم. تا که از تاثیر هیروین خلا شدم، به او را علا کدم. چرا ناخل قشنگی می دونی؟ علای ما بده. باز من به مپدر و مادر و بیدرم چی بگویم؟ من قول دادم که دیگه صنی هیروین سیلم نمی کنم. بابا شان، من خود رفیقش هستم، از تاثیر رفاقت بزنم افزل می شم، نه؟ بابا شان، من خود رفیقش هستم، از تاثیر رفاقت بزنم افزل می شم، نه؟ ببین افزل جان، نه که باز بابا و بیدرهای من اگر خبر شدم؟ خبر؟ خبر دیگه چی معنی داره؟ خب که یک جلیفی می آید، زرد رنج زرکتون می کشید، با می کشید خود نمی کشید؟ نه. بگی؟ بگی خرازت یه بیت باند، در کارت می آید؟ بابا و بیدرهای من از اون زیاد توقع دارند. ایرون کشیدن هاییچ کدام خوبی نداره افزل جان. بگی؟ جوانشی؟ کاکگی جوانشی؟ کمکلالا؟ افزل جان، خیلی خیلی که شلم می شی، همین یک بسهش از پشت می گیرم. بگی؟ رنج زرکتون بیشی؟ باش، زوده کردم، من در جبم بانم، کسی نبینه. سرسار هستی آقا، سرسار؟ برو برو افزل، اونسا برو که رفیق بابای من آمد. کار داری؟ با شنمار شده کنی؟ سلام کاکا داکتر. والکم چانو کاکاش، چطور است مریضی؟ خوبستم کاکا جان. خب بچه، تو اینجا چی میکنی؟ از ببهت اجازه گرفتی؟ یا سر بخود اینجا آمدی؟ چطور؟ نه، نه، کاکا داکتر، سر بخود نامدیم. کتر بیادرم و بوب جان آمدم. خوب کردی؟ او امیال در موتر سوارشد، سنه فاکولتر رفت. ما همواله خانه میرام. خوب کردی بچه ایم، خوب کردی. بابی تا بچه ایم سلام بگو. به چشم. سبا طرفای دیگر خانه تا میرم. بابی تا بگو که خانه باشه. سیست، سیست کاکا داکتر. برو قرار خانه برو. خیلی من رفتم، بامان خدا. بامان خدا بچه ایم. شنونده گرامی، عبدل با ترس و دلها را که مبادا داکتر محمود او راهین گرفتن هیروین از افزل دیده باشد به سواب خانه حرکت می کند. فردای آن روز داکتر محمود به خانه رشید پدر عبدل می روید. توجه کنید. افزل داکتر سلامواریکوم، اجازه است؟ سلام داکتر سب. بفرماین، چرا نگه خانه خودتان است؟ خوش آمدی؟ اینه، اینجا بشی. اینجا. باست که بارشتا پشت بانم. اینه، اینالت سیشت. اینالت. زنده باشی، رشید جان. زابت ندتی خدا. درست هستم به تو. خیلی خوب شد که آمدی. دیر شده بود که ندیده بودم من. ما هم از اون خاطر آمدیم که اولتان رو بگیرم. آه، راستی دین روز عبدل را در بازار دیدم. برش گفتم که بابیتا بگو سبا خانه باشد که خانه ایتان می آیم. خوب، خیلی عبدل دایباره برمه چیزی نگفت که خودتا در بازار دیده؟ لالا رشید، راستش پرسان کنی از دیدن عبدل در بازار بسیار تحجیب کردم. خصوصا وقت او را کته دوست سابقش دیدم. دکتر صبح، حقیقتا بگویم باز من از خاطر عبدل سودایی شده ایم. چرا؟ باز چی گفت؟ دین رو سوبه که ای کته معبوب بازار رفته بود. نوختای چهارست خانه آمد. امروزم بدونی که این من را چیزی بگویم مادر خود را گفته که دل خوردیم یک چکر بازار میرم. اما من حتی میزنم که باز این بچه را پیش دوستهای خود رفته. لال رشید، من هم این فکر می کنم. دین روز وقت عبدل در بازار دیدم که کته دوستهای سابقش استاده است تحجیب کردم. این تماس گرفتن عبدل کته دوستهایش مانهای دیگری داره. یعنی باز امو آشه سو امو کاسه. نه دکتر جان، این گفت نزن. هایی ممکن است که باز به ایرون روی آورده باشه؟ او هنوز که ای در دو فشور های الاکدن ایرون رو ازیاد برده. روزهایی که ما گفت بیجه بود، عبدل بسیار خوب شده بود. هر دوشان در زمین ها مصروف و کار بودن. شاید دوستهایش او را وسوسه کده باشن. امو از سبیلا باز و بچه را از راه کشیدن. رشید خان، نباید که ما قدرت که این ماده شیطانی که سر مردم داره دستکم بگیریم. حالا باید به قدرت ایرون پی برده باشه که انسان هیچ ایلال دادنی نیست. این چطور خواهد شد؟ لالا رشید، تا چرزدنی بخش که عبدل را پیدا کنم بخش که بریم. داکتر سیب، همیشه در روز بد بدرتم خوردی. بازار بریم دمو جایی که دینا روز او را دیدیم که ترفیقایش همون جا بریم. بریم داکتر جان. موسیقی لالا رشید دینا روز در پیش اونا دینا روز دیده میشه. بریم اون طرف. موسیقی دوستان مهربان، داکتر و رشید هر دو تلاش نمودن که عبدل را پیدا کنند. اما موفق نمیشوند. بلاخره هر دو داخل کافی میشوند و از صاحب کافی در مورد عبدل پرسان میکنند. صاحب کافی میگوید که عبدل در اتاق پشت سر است. اما وضعش چندان خوب نیست. صاحب کافی خاطر نشان میکند که عبدل با یکی از دوستانش بنامه افزل با هم چای خوردند و بعد ازان که دوستش رفت عبدل برای زمین افتاد. بعد رشید و داکتر به اتاقی که عبدل در آن بود رفتند. و عبدل را در حال نیمه بیهوشی آفتند. توجه کنید. اوه! بیشتره بیهوشی آفتیده. ایروین ببین که سر کالایش ریخته. دکتر سیب، او به خیلی بیه حال است. برای چیز نشده باشه. رشید خان، برخطا نشود. بچه تو زنده است. میفنی، وقت کسی بادستر که ایروین باز ایروین بکشه، دوچار امی حالت میشه. او باید برخطا نشود. رشید خان، برخطا نشود. بچه تو زنده است. میفنی، وقت کسی بادستر که ایروین باز ایروین بکشه، دوچار امی حالت میشه. که سیلاه طبیعی او به نام اشتباه بد یاد میشه. فهمیدی؟ وضع عبدل خوب حال شده. اما او را باید خانه ببریم و از جایی که او اسواسه میشه، دور کنیمشه. راست میگی دکتر سب. اما چون وقتی مصیبت خلاص حال شد. برخطا نشود. شنونده گرامی، آیا عبدل قادر خواهد بود از دومین وسوسه ایروین نجات حاصل نماید؟ اگر شما شنونده عزیز از کسی وارسی و موازبت میکنید که هیروین را ترک نموده و فکر میکند که از تحصیل هیروین آزاد شده، نباید که او را تنها رها کنید. او را در هر حالت تحت مراقبت داشته باشید که مبادا دوباره به هیروین روی بیاورد. محبوب فکر میکند که برادرش عبدل معالجه شده است و دیگر با موازبت نیاز ندارد. بنان او را تنها رها نمود. گرچه عبدل جسمان خوب شده بود اما فکر و ذهن و هنوز از چنگ مواد آزاد نشده بود. خوب دوستان گران قدر بیایید در این بخش برنامه به سخنان شخص گوش بدهیم که مدت زیاده است که با موتادین با مواد مخدر کار میکند. موسیقی در شروع میخواییم از شما سوال کنم که آیا کدام هیروینی را میشناسین و با او سر و کار داشتین؟ اگر جوابتان مصبت باشد در او سر درد رنج را که ناشی از مواد مخدر است درک میکنین و میفامین. منظورم تنها درد رنج خود موتادین نیست بلکه درد رنج کسانی است که این شخص موتاد دوست دارن و خدمت میکنند. شخصی که با مواد مخدر موتاد میشه حتما از خود پدر، مادر، خوهر، بیادر، زن و فرزن داره و او حتی کسایی را داره که او را دوست دارند. مثلا ما والدین پریشان و غمگین زیاد دیدیم که نمیفامن مشکل در چی است. ما خودم بخاطر کسانی که امرویشان کار میکنم کوشش و تلاش دارم که اونا را کمک کنم. از این سبب رنج میکشم. هیچ وقت کمک کدن به یک شخص موتاد که حاضر از هیروین را ترک کنه کار آسان و ساده نیست. امی لحظه شخص به نام شکور به یادم آمد. زمان که او را دیدم بسیار لاغر و ضعیف بود. چشماش چقر رفته بود و دورای چشماش هم هلقه زده بود. اول فکر میکردی که شاید او را کسی لطکوب کده باشد. وقت میخواستم کتش گرب بزنم به مشکل استاده شد و بعد از او به دیوال تکیه کرد. او ایقدر خسته و زار بود که فکر میکردی در حال خواه است. امرای خود کمه غذا داشتم که برش دادم تا بخوره. در حسنایه که نان میخود از او پسان کردم که چرا ایتر زار و ضعیف استی؟ او در پاسخ برم گفت گمش که بیادر دعا که هیچ کسی به هیروین مبتلا نشوه. من برش گفتم که اگر تو خودت از خدا بخوای او ترا کمک میکنه تا از شر ای پودر شیطانی خلاس شوی. بخاطره که او ترا دوست داره. با وجود که فکر و ذهنش کاملا غرق هیروین بود اما از خود تماهل نشان داد. هر باری که او را میدیدم در باری محبت خدا امروش گفت میزدم. چندین دفعه به او گفتم تایی که یک روز شکور خودش از خدا خواست که زندگیش را یواز کنه. او اطراف کرد که به کمک نیاز داره. بعد از او شکور را به خانه خود بردم. خانواده شکور کوشش کرده بودن که او را کمک کنند اما او محفظ نشده بود که از سایه شوم هیروین خود آزاد بسازد. شکور والدین خود را ترک کرده بود و نمیفمید که فامیلش کجا هستند. کسی دگام نبود که او را کمک کند. میفمیدم که ممکن است خودم هم امرای او رنج بکشم. شکور به کسی ضرورت داشت که همیشه در کنار او باشد. من میفمیدم که آیا او در وقت نشه هیروین که دردش شروع میشه دست به حملات زشت میزنه یا نه. شاید او چیز را دوزی بکنه و از پیسش هیروین بخره. من به او کالای پاک دادم و زمان که دردش شروع شد در پالوش شیشتم. شکور زود بهقرار شد و در داخل اتاق شروع به قدم زدن کرد. میفمیدم که او به هیروین ضرورت دارد. دیدم که دفتن در روی زمین افتید. از شدت درد تاوپیچ میخورد. سر روی شرق پر شده بود و از درد در روی خانه لطک میزد. سه روز به امی شکل شکور درد کشید. تا ای که فمیدم که بطرین حالت بهقراریش تیر شده. باید بگویم که ای سه روز برای ما کار آسان نبود. وقتی دیدم حالش کمی بیتر شد و اتوان امود میشد که به زندگی علاقه مند شده. برای قدم زدن او را بیرون بردم. اما به زودی فهمیدم که یک قسم ضعیف نتوان است. از امی خاطر او را دوباره به خانه بردم. گرچه که من همیشه متوجهش بودم اما بازم از پیشم فرار کرد. میفهمیدم که این کار را به خاطر ایروین کرد. بسیار جگرخون شدم و نمیفهمیدم که چی کنم. ولی امین قدر میفهمیدم که برای او انوز امید وجود دارد. به خاطر ای که او از خدا خواسته بود تا به او کمک کند. و ایمان داشتم که خدا مراقبه است. چند سال بعد وقتی که یک کلینیک برای معتادین باز کرده بودم شکور را دیدم. شکور یکی از معتادین که در کلینیک ما تداوی شده بود دیده بود. با وجود که یک بار در ترک ایروین شکست خورده بود. او در کلینیک ما آمد و تداوی شد. و در این دفعه شکور محفظ شد که ایروین برای همیشه ترک کنه. او زندگی جدید شروع کرد. زندگی که خدا پسندانه بود. از اون بعد او زندگی خدا کاملا وقف ایسای مسیه کرد. چرا که از ایسای مسیه برکت یافته بود. او دیگر جوان ها را کمک میکرد تا با ایروین و اثارات او به جنگل. شنیدن سرگزشت معتادین که در ترک ایروین یک بار شکست خورده هند و بار دیگر محفظ شده هند برای ما آموزنده هست. هیچگاه ما نباید که ناومید شویم و در ترک اعمال شیطانی خود را شکست خورده احساس کنیم. اگر ما از سمیم قلب از خدا یاری به جوییم با یقین که ما را از اعمال بعد بدور نگه می دارد. در عهد عتیق کتاب مقدس می خوانیم که ای کسانه که ترس خداوند را در دل دارید و مدتی و خدمتگذار وحستید به خداوند ایتماد کنید. هرچند راه شما تاریک باشد و هیچ نور با آن نتابد اما شما به خدای خود ایتمینان داشته باشید. بله شکور به خدا ایتماد کرد آخرالعمر موفق شد که از هیروین رهائی یا بد. خب دستان مهربان این بود برنامه این نوبت ما که تقدیم شما شد. تا برنامه آینده شاد و کامگار باشید. برای این که بتوانید درباره برنامه های رادیو صدای زندگی معلومات زیادتر پیدا کنید لطفاً به ویب سایت ما در انترنت مراجعه کنید. ویب سایت ما در انترنت www.afghanradio.org می باشد. ویب سایت ما در انترنت www.afghanradio.org می باشد. ویب سایت ما در انترنت www.afghanradio.org می باشد.