چند سال پیش، زمانی که از یک انجو در افغانستان دیدن کردم، برای کارمندان آن مقداری شرینی تحفه بردم. البته که آنها از تحفه من تشکری کردند و من در پاسخ گفتم، «چندان چیزی نيست». واقعاً آن یک تحفۀ کوچک بود. یک مرد سالخورده بسوی من اشاره کرده گفت: «اما شما در فکر ما بودین.»
وقتی کسی در بارۂ ما فکر میکند، ما احساس دلگرمی میکنیم، تشویق می شویم و به خود می بالیم و خواهیم گفت؛ «او در قصۂ من بود.» در حقیقت هرگاه شخص دیگری به ما توجه میکند و یا (در قصِۀ ما میشود)، ما احساس خوشی میکنیم، زیرا او ما را احترام کرده است. البته چنین موارد، انعکاس دهندهء سرشت انسانی است. اگر هیچ کسی به ما توجه نکند و یا در فکر ما نباشد، ما خواهیم مُرد. متأسفانه که بسیاری مردم در باطن خود می میرند، بخاطری که آنها می پندارند که هیچکس در باره ايشان فکر نمی کند، يا به اصطلاح «هیچ کسی در قصۀ آنها نیست.»
واژۂ «قصه» اصطلاح جالبی است و آن به این معنی است که چگونه کسی به شخص دیگری توجه مبذول میدارد. بر عكس اگر کسی در قصۀ شخص دیگر نمی باشد، در واقعیت پروای او را ندارد و در برابر همنوع خود احساس همدردی و همنوایی نمیکند.
قصۂ من یا روایت من، يعنى زنده گى من است که به تجربه هایم، اندوه ها، موفقیت ها، فراز و نشیب های زندگی ام بر میگردد. اكثر مردم در باره خود و مسایل خانوادگی شان می اندیشند، يعنى در قصۂ خود شان هستند. آنها میخواهند که قصه و يا روایت خود شانرا جالب و با مزه جلوه دهند. معمولاً مردم در قصۂ ديگران نيستند، و در برابر حکایت های دیگران اعتنا نمی کنند، بجز اینکه حکایت های خود شان را بیشتر تقویت ببخشند و خود را در میان دیگران تبارز دهند.
معمولاً ما در قصه دیگران میباشیم بخاطر اینکه توقع داریم شخص دیگری هم در قصه ما خواهد بود. به عبارهء دیگر، ما به دیگران اعتنا و یا آنها را احترام میکنیم، و یا اقلاً، به دیگران می فهمانیم که به آنها اعتنا و احترام داریم، بخاطری که میخواهیم دیگران را متعهد به اعتنا و ادای احترام به خود ما بسازیم. هر گاه کسی به ما توجه نکند، ما از جانب آن شخص نسبت به خود احساس بی احترامی میکنیم. گویا اینکه، آن شخص با بی اعتنایی اش، به ما بی حرمتی کرده است.
وقتی که ما به کتاب مقدس، نظر می اندازیم، می بینیم که خداوند دقیقاً برعکس آن عمل کرده است. »
1. خدا در قصۂ ما
در تمامی کتاب مقدس، ما ارتباط دوستانه و تنگاتنگ خدا با انسان را مشاهده میکنیم. زمانيكه آدم و هوا گناه کردند، خداوند داخل باغ شد تا با آنها صحبت کند.
خداوند شامل زندگی حضرت ابراهيم گردید و به او بخاطر خلقتِ یک نسل نو یاری رسانید که بوسيلۂ آن بالاخره باعثِ برکت و نجات تمامی جهان گردد. خداوند در فکر موسی شد، تا ملت اسرائیل را از بندگی و اسارت مصری ها نجات بخشد. خداوند شامل دنياى اسرائیلی ها شد و به آنها دستور داد تا خیمه عبادت را بسازند، جایی که خداوند در میان آنها حضور می یافت. طوریکه خداوند فرموده است: » آنجا ذکر نام من خواهد بود»
سر انجام، خداوند در وجود عیسی مسیح در جهان ما آمد، «کلمه، جسم یافت و در میان ما ساکن شد.» خداوند در وجود عیسی مسیح نشان داد که واقعاً ما را حرمت و عزت می بخشد. روایت خداوند واقعاً روایتی از عیسی مسیح است که چگونه به فکر ما شد (درقصۂ ما شد) و ما را عزت بخشید و قدر کرد.
چون خداوند به مردمان جهان اینطور حرمت )محبت( میکند و به آنها وقار و شرافت می بخشد، او تمامی چیزها (یعنی هستی) خود را سخاوتمندانه و قهرمانانه به ما اعطا کرده است. بنابر آن، هر شخصی که عیسی مسیح را کاملاً احترام و تعالیم او را رعایت میکند، و او را گرامی میدارد و بمثابۀ نجاتبخش و خداوندگار خود پیروی میکند، چنین شخصی هرگز شرمنده و بی عزت نخواهد گردید. بلکه، او در حقیقتِ امر عزت و وقار خالصانه و واقعی را برای باقی حیات و تا ابدالاباد از آن خود خواهد داشت.
2. ما در قصۂ ديگران
سپس وقتی که ما از چنين عزت خداى برخوردار ميشويم، آنگاه ما مردم دیگر را نمی توانیم از یاد ببریم. این امکان ندارد که خداوند را دوست داشته باشیم و حرمت کنیم، ولی به دیگران اعتنا نکنیم و(در قصۀ) دیگران نباشیم. هر کسی که رستگاری و عزتی را که خداوند به او اعطا فرموده، در زندگی اش تجربه کرده باشد، و در فکر نجات و رستگاری خود از جانب خداوند باشد، باید بصورت طبیعی در فکر (قصهء) مردم ماحول خود نیز باشد.
ما باید به انجام آنچه که خداوند به ما کرده است، به دیگران نیز ادامه دهیم. وقتی که خداوند ما را عزت بخشیده است ما هم باید به دیگران احترام و عزت ببخشیم. هرگاه یک ایماندار به دیگران حرمت قایل نشود، او به خداوند بی حرمتی میکند و باعث ننگ خداوند غیور میشود.
ما به دیگران عزت و احترام قايل هستيم، چون اول خدا به فکر (قصۀ) ما بود. اگر کسی بگوید : «من به خدا احترام دارم.» در حالیکه به برادر خود هيچ توجه ندارد، دروغگو است و خداوند را توهين ميكند؛ زیرا اگر او به برادری که دیده است عزت قايل نباشد، محال است خدا را که ندیده است، دوست بدارد و به او احترام قايل باشد. حکمی که او به ما داده است چنین است : «هرکه خدا را احترام قايل است، باید غم برادر خود را بخورد و در فکر(قصهء) او باشد.» (به اول يوحنا ٤: ۲۰- ٢١ مراجعه گردد )
مسيح به ما عزت و وقار بخشید، او وقتيكه در جهان آمد، خود را برای ما و حتی دشمنانش در قالب یک انسان وقف کرد. وقتی که ما از چنین عزت و وقار برخوردار می شویم، نمی توانیم احکام او را نادیده بگیریم. بلکه ما یک حكم نو داریم كه خود را وقف دیگران كنيم. این است حكم مسیح و خصوصيت كليساى مسيح.
یک پیرو واقعی عیسی مسیح کسی است که به منافع دیگران علاقمند باشد. پولس رسول یک شخصی را در تیم خود داشت که نام او تیموتاوس بود. پولس در نامۂ خود به گروه فلیپیان ایماندار مسیحی در باره تیموتاوس نوشته است:
تيموتاوس تنها کسی است که … واقعاً در فکر(قصۀ) شماست. دیگران همه به فکر خود هستند، نه در فکر پیشرفت کار عیسی مسیح! ( فلیپیان ٢: ٢٠ -٢١)
توجه کنید که تیموتاوس زمانى به فکر عیسی مسیح است كه او خالصانه در فکر بهبودی دیگران است. او با توجه به دیگران، حكم عیسی مسیح را تحقق بخشید.
زمانی که شخصی از شما می پرسد، «چطور هستید؟» و شما آنرا بیشتر از یک تعارف و لفاظی تلقی میکنید، شما احساس میکنيد که شخص مذکور واقعاً میخواهد از شما هم بشنود و از وضعیت شما آگاه گردد. شخص مذکور واقعاً در فکر (قصۀ) شما است و میخواهد بداند که در چه حالتی قرار دارید و روزگار شما چگونه پیش میرود. وقتی او بشما گوش میدهد و توجه مبذول میدارد در حقیقت به شما ابراز علاقه و همدردی نشان میدهد.
بنابرآن، من چگونه میتوانم دیگران را دوست داشته و به آنها احترام قایل باشم؟ چگونه میتوانم به فکر دیگران (در قصۂ ديگران) باشم؟
به موارد زیر توجه کنید:
• به كسى زنگ بزنيد و از صدق دل از او احوالپرسى كنيد.
• فراتر از تعارف و تکلف به كسى سلام بدهيد، از او سوال كنيد و بصورت خالصانه به او گوش بدهيد، بدون هیچگونه مقصد و چشمداشت.
• یک عمل شفقت آمیز را به همسایه و یا یک ایماندار انجام دهید.
• در شادمانی دیگران شریک شوید ، زمانی که شخص دیگری موفقیت بدست می آورد.
• برای کامیابی شخص دیگر در زندگی اش با دستیاری و معاونت کمک نمایید.
• چهار طریقه دیگر را مطرح كنيد که شما بتوانید به فکر بهبودی شخص دیگری باشید.
(ترجمه از نوشته آل)