موضوع فیض عیسی مسیح یکی از مهمترین اصولی است که می توان آنرا از مسیحیت استخراج کرد ودرزندگی روزمره بکاربرد. راه حل اساسی آن نه به اکتشافات ما ونه به طرق علمی ، بلکه به رابطه صمیمی با مسأله ایمان به عیسی مسیح وابسته است. یعنی کسی نمی تواند این غرور وافتخار را در خود داشته باشد که این فیض را از راه اعمال ولیاقتهای خودش بدست آورده است. فیض عیسی مسیح محصول داد و ستد، یا محصول مبادله خدمات به عیسی در قبال فیض نیست. بلکه فقط وفقط فیض مجانی عیسی مسیح به ایمانداران حقیقی خود است. حال سوالی پیش روی شریعت گراها قرارمی گیرد که آنها را لغزش میدهد آنهم این است که برای رسیدن به نجات ویا عادل شمرده شدن در حضور خدا چه باید کارکرد؟ آنها به انجام اعمال در شریعت عادت کرده اند! ما در تاریخ افرادی را داریم که به درستی به شریعت عمل کرده اند،مثل شمعون پیرکه به عیسی تبریک گفت وعیسی را نجات خود دانست وخیلی افراد دیگر. وکسانی هم بوده اند که شریعت را به نفع خود تفسیر کرده اند، مثل قیافا وکسانی که اصرار بر به صلیب کشیدن عیسی را داشتند.
حال قرارگرفنتن در موقعیتی مشابه قیافا ما را به نفی شخصیت عیسی می رساند.وقرارگرفتن درموقعیت مشابه افرادی مثل شمعون پیر یا حواریون عیسی ما رابه فیض و نجات عیسی می رساند.
خداجهان را آنقدرمحبت نمود که پسر یگانه خود را داد . و وقتی می گوید که پسر یگانه خود را داد تا هرکه بدو ایمان آورد هلاک نگردد، این همان پیام صلیب برای نجات است ونتیجه ایمان به عمل کفاره مسیح را می رساند که با ایمان به فیض مسیح مژده آزادی از اسارت مرگ ورسیدن به حیات جاودانی را دارد که بوسیله آن ما نزد خداعادل شمرده می شویم. و وقتی می گوید هرکه بدو ایمان آورد هلاک نگردد ، نشان می دهد که عیسی پسر خدا با عملش راه فیض را گشوده ونپذیرفتن آن هلاکتی را بدنبال دارد که سیر طبیعی برای بشراست. او نه شریعت ونه چیز دیگری را معرفی نمی کند وبیان می کند که فقط وفقط پسر خدا می تواند کفاره گناه باشد پس در دوره ای که فیض مسیح عمل می کند همه وابستگی ها باید به بزر گترین هدیه خدا به جهان یعنی پسر خدا باشد باشد چرا که اصولا ً پسر است که وارث یا ولی عهد است وتا زمانی که پسر ارشد باشد خادمین نوکران ودیگر اقوام وارث نمی شوند پس ما چطور می توانیم وقتی که پسر خدا را داریم دوباره باز گردیم وشریعت گرا شویم در زمانی که مسیح تعین کرده که دوره فیض اوست و عدالتی را که ما نمی توانیم بدست بیاور یم او به ما داده. عیسی ما را دوستان خود می خواند: » شما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم کنم بجا آورید دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا بنده آنچه آقایش می کند نمی داند لیکن شما را دوست خواندم زیرا آنچه از پدر شنیده ام به شما بیان کردم« (یوحنا ١٤:١٥-١٥ )
این دوستی تا آنجا ادامه پیدا می کند که آینده ما را هم در بر می گیرد چرا که آنقدر صمیمی شده که دوست ما عیسی مسیح چون دید که ما از بیماری مهلک گناه رنج می بریم و می میریم او از روی عشقی که به ما داشت جانش را فدای زندگی ما کرد. آیا باید فیض این دوست را نادیده گرفت آیا کسی می تواند اینقدر بی رحم باشد که چنین سخاوتی را نادیده بگیرد. زمانی یک دوست برای ما یک کارت تبریک میفرستد چقدر برای ما با ارزش است. دوستی که آنقدر به ما نزدیک است که پدرش را بابای خود می دانیم آیا لایق که به او بی تفاوت باشیم. در رومیان ٨: ١٥میخوانیم »ا ز آنرو که روح بندگی را نیافته اید بلکه روح پسر خواندگی را که به آن ابا ای پدر ندا می کنید. « عیسی مسیح آنقدر به ما علاقه داشت که جسمش را برای ما داد وروحش را به ما داد او باتمام روح وجسم ما رادوست دارد.
با آ رزوی دریافت زندگی جاوید وفیض عیسی. ( نوشتۀ سپهرنافذی)