در مورد عیسی مسیح می خوانیم که: در ازل کلام بود. کلام با خدا بود و کلام خود خدا بود، از ازل کلام با خدا بود. همه چیز به وسیلۀ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. زندگی از او بوجود آمد و آن زندگی نور آدمیان بود. نور در تاریکی می درخشد و تاریکی هرگز بر آن پیروز نشده است“ ( یوحنا 1: 1-5)
خالق عالم می گوید که ما برای زنده بودن به کلام او نیازمندیم و کلام زنده او عیسی مسیح است. او نه تنها کلمه خداست بلکه دست و ساعد خداوند است که اشعیای نبی از آن در فصل 53 کتابش صحبت می کند. او بر طبق اعتراف خودش در انجیل یوحنا، نان و آب حیات، قیامت، در، شبان نیکو، نور عالم، راه و راستی و حیات، و تاک حقیقی است.
آیا چیزی هست که ما در این دنیا و در آخرت به آن محتاج باشیم و در این هفت ”من هستم“. نانی که سیر می کند، آبی که تشنگی را برطرف می سازد، دری که به جای امن باز میشود، شبان نیکویی که جانش را برای نجات متعلقانش می دهد، نوری که جان را گرمی و راه را روشنایی می بخشد و تاریکیها را آشکار می کند، راهی که حقیقت و راستی است و به حیات ابدی می پیوندد، و بالاخره تاکی که دایماً شاخه هایش پاک و بارور می شوند. بلی، همۀ نیازهای ما در کلمۀ خدا نهفته است. یعنی تامین نیازها، حفاظت، هدایت در راستی، زندگی پر بار و حیات ابدی، همه در عیسی مسیح یافت می شود.
عیسی مسیح برای معجزاتی که می کرد و شفاهایی که میداد روشهای گوناگون و خلاقی داشت که همه با نیاز افراد منطبق بودند. مثلاً اگر نابینایی شخصی، بعلت وجود روح بد در او بود، آن روح را بیرون می کرد. و اگر کور بود او را بینا می نمود.
عیسی مسیح در جاهای مختلف صحبت کرد. در هیکل، در سر کوه، در کنار دریا، در کشتی، در باغ زیتون، و در جاهای دیگر. اولین معجزه او در یک عروسی بود و هرگاه عیسی مسیح وارد مراسم سوگواری می شد سخنرانی نمی کرد، بلکه مرده را زنده کرده و سوگواری را به عروس تبدیل می کرد. وقتی از عیسی مسیح پرسیدند که: ” ملکوت خدا کی می آید“، او با اشاره بخودگفت: ” اینک ملکوت خدا در میان شما است.“ پس بی سبب نیست که به ما گفته شده است اولین نیازما طلبیدن ملکوت خدا و عدالت اوست و بعد همه نیاز های دنیوی ما بوسیلۀ حکمت و دانایی خداوند بر آورده می شوند. همگی فرزندان خدا به این گفته عیسی مسیح شهادت می دهند و عیسی مسیح هم فرمود: ” درستی حکمت خدا بوسیلۀ نتایج آن به ثبوت میرسد.“ و یا وقتیکه فرمود او شبان نیکوست و گوسفندانش صدای او را می شناسند و بدنبال صدای آشنای او می روند.
کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست
که ترکنی سرانگشت و صفحه بشماری