18 March 2013
فخر در مسیح:
پولس می داند که انجیل، زنده گی، عقیده و حتی فرهنگ یک شخص را به طور کلی تغییر می دهد. همچنین انجیل فخر نمودن مانند بی ایمانان را ممنوع قرار می دهد، اما مسیحیان نیز میتوانند فخر کنند! پیروان عیسی مسیح به مسیح فخر می کنند ؛چون او زنده گی ایشان را تغییر داده است. این مسیح که گناهان، ضعف ها، خالیگاه ها و شرم هایشان را به دوش گرفت و ایشان را به اشخاص کاملاً جدیدی مبدل ساخت . این جایگاه یا میدان، میدان فیض است، نه کاروانی در اجتماع . ما در این عرصه به عوض فخر با ضعفهای خود داخل می شویم، تا هیچ کسی در برابر خداوند فخر نکند. دراینجاست که ما به انسان های جدیدی مبدل شده ایم و مانند فاتحان پر عزت و وقار زندگی می کنیم.« از طرف خداست که شما با مسیح پیوسته گی دارید و او مسیح را برای ما حکمت، عدالت، قدوسیت و خونبهای آزادی گردانیده است. بنابراین چنان که نوشته شده است: «هرکه بخواهد فخر کند، به خداوند فخر نماید.» (اول قرنتیان١: ٣٠-٣١) در سخنان دیگری پولس رسول در مورد فخر مذهبی بحث می نماید. مردمان مذهبی که شریعت را رعایت می کردند، خوش داشتند با خود نما یی اعمال خود را به دیگران نشان دهند.
بنابراین با پوشیدن لباس های مذهبی نشان یا داغ در پیشانی، روزه داشتن و دعاکردن در اجتماع، اعمال خود را به رخ مردم می کشیدند. با دیدن این چنین اشخاص، بعضی ها شاید بگویند که این شخص چقدر پارسا و پرهیزکار است! اما حقیقت امر اینجاست که ایشان اجر خود را در همین دنیا یافته اند و بس. احتمال دارد پیروان عیسی نیز در این دام بیفتند. ما مایل به این باشیم که روحانیت خود را به دیگران نشان داده از دستآورد های خود صحبت نماییم تا دیگران ما رابه دیدۀ قدربیبنند و از ما تعریف نمایند. پولس می توانست در این زمینه فخر نماید چون او واقعاً پرهیز کار بودو زندگی خود را وقف در راه مسیح کرده بود. لیکن او می گوید: « زیرا ما … به مسیح افتخار می کنیم و به امتیازات ظاهری اعتماد نداریم. اگرچه من حق دارم … که به این برتری ها تکیه کنم. اگر دیگران گمان می کنند که حق دارند به امتیازات ظاهری تکیه کنند، من حق بیشتری دارم. اما هرآن چه به نفع من بود، آن را به خاطر مسیح ،ضرر شمردم.» ( فلیپیان٢: ٣،٤،٧)
پولس به این مسئله پی برده بود؛ که اگر کسی به امتیازات ظاهری خود فخر می کند. بدون آن که خود را کاملاً تسلیم فیض خداوند کرده باشد، هنوز هم به اعمال و کار های خود اتکاء دارد. بلاخره ما می بینیم که پولس در مورد ناتوانی و ضعف خودش فخر می نماید. در کلیسای اولیه بعضی از رهبران نسبت به پولس حسادت ورزیده او را مورد انتقاد قرار می دادند. پولس مجبور بود در مقابل اشخاصی که از او بدگو یی می کردند از خود دفاع نماید. اما در عین حال متوجه بود که تلاش برای دفاع از خود ،چی کار احمقانه یی است. او می گوید:« مثل یک آدم احمق از خود تعریف می کنم!» در حقیقت، پولس به این نتیجه رسید است که هیچ دلیلی برای فخر کردن وجود ندارد. بدون شک یگانه چیزی که پولس می تواند بدان فخر نماید، همانا ضعف خودش است و اینکه فیض خداوند برایش کافی می باشد. چون او می گوید که« اگر مجبورم فخر کنم به آن چیز های خواهیم بالید ؛که ضعف مرا نشان می دهند.» (دوم قرنتیان١١:٣٠) فخر کردن در مورد ضعف و کمزوری خود، برابراست با، در آوردن نقاب برتری و شهرت از چهرۀ آن شخص. این در حقیقت بیرون کشیدن شخص ار پردۀ نام ونشان و کارروا ییهای شخص موصوف می باشد. با گفتن اینکه «من ضعیفم»، «من مقصرم» و یا هم « من رنجیده ام» ، در حقیقت ما به شکست و مرگ خود اقرار می میکنیم، پولس رسول هم ، به این اعتراف می کند ؛چون می داند زمانی که او شکست خورده است ،فیض خداوند قادر است به عوض محکومیت ،او را قبول نماید. خداوند گفت:« فیض من برای تو کافیست، زیرا قدرت من در ضعف تو کامل میگردد. پس چقدر بیشتر با مسرت به ضعف و ناتوانی خود فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح مرا فرا گیرد. بنابراین، من به خاطر مسیح، ضعف ها، بی حرمتی ها، سختی ها، آزار ها و دشواری ها را با آغوش باز می پذیرم؛ زیرا در هنگام ضعف، قوی هستم.»(دوم فرنتیان ١٠:٩ – ١٢) وقتی یک مسیحی به قصور و اشتباه خود اعتراف نموده و توبه می کند، خداوند او را عزت بخشیده پر از فیض خود ساخته و قوی می سازد. فخر کردن در مورد ضعف و درماندگی فرد به معنی اعتراف کردن به این امر است که یگانه راه برای قبولیت و هویت همانا فیض خداوند می باشد وبس. برانداختن نقاب نمایش و کارائی از چهره و در عوض انداختن خود در میدان فیض خداوند آزادیئ لذتبخشی است که انسان می تواند آن را با گفتن «دیگر مجبور به نمایش نیستم! من در زندگی شگست خورده ام. ترسی ندارم از اینکه به شگست خود اعتراف نماییم و مهمتر از همه اینکه خداوند مرا با وجود تمام شگست هایم دوست دارد.» تجربه نماید.
فقط بوسیلۀ چنین نوع اجازه دادن به شگست و اعتراف به آنست که شخص می تواند به جلو رفته عزت و هویت واقعی را از جانب خداوند دریافت نماید. مسیحیت یعنی پایان فخر انسانی. بنابر این هر که بخواهد فخر کند باید به خداوند فخر نماید.
(نوشته آ. ل)