۳۰ دقیقه
۱ اوت ۲۰۱۳
رونویسی توسط هوش مصنوعی
درستان های دنبال دار از راژیو صدای زندگی شناندهای نهایت مهربان و گرامی داستان های دنبال دار آرزو می کنیم که سلام های آگنده از محبت ما را بپذیرین مسروریم ازی که با داستان دگی از چشم حیات که به اساس انجیل مقدس تیه شده در خدمت شما حق جویان قرار داریم نهایت آرزو می کنیم که با راهتی تمام و قلب های مملو از محبت و صفا آمودی شنیدن داستان این عوبت ما باشین دوست های گرامی تورک از برنامه گذشته ما باید دارین راهیل و یوسف زن و شوهر هستند که گویا در دوران که ایسای مسی بروی زمین خدمت خود را بپیش می برد زندگی می کدند یوسف که مرد خدا جوست با وجود کارهای روزمریخش کوشش می کد از ماویزهای که ایسای مسی بر مردم محل می گفت بی بهره نماند همیشه یا خود صحبت های ایسای مسی را می شونید و یا اگه موافق نمی شد از دوست های نزدیک خود ماویزهای ایسا را می شونید و زمان که به خانم یامد آنچه را از ایسا شنیده بود با خوشی تمام بر امسر خود راهیل قصه می کد خب آله بیاین بشنویم که ای زن و شوهر با هم در مورد چی صحبت می کنند توجه کنین موسیقی کجا می ری یوسف؟ خانه یایروس می روم چی عجله هست؟ ما می روم باش سرخو راه دور هست ماندم می شی؟ نه من باید برام خیش قومت هست سبا رو زرزمگ لخوت کردن مخصوصم زن یایروس خود گفته هم اگه دیدنم آمد مگر امراهیل زن یوسف بچه خالم نامده نه؟ شما زنان پشت چی گفت باید که نمی گردین خب اگر رفته نیستی زود شو نوقت نمی شه انوز سر صبح هست باش کارای ما کده می روم باست نه خیلی تو باش کارت کن باش کن وقت دیگه تنها برو تو را چی شده؟ سبر کن تو خود دائم بار خط هستی حوصله یک دقه ماتر کده نداره من خود تو را می شناسم یک دقه می گی مگرم تا شامم خلاس نمی شی میایی بیا اگه نیه من رفتم سبر کن آمده هم چه که ورخهت هستی ار وقت در پار جلا سبر کن چرا می دهی؟ نفس من سختانده ای بابا برو که بریم بشو آه رایی؟ کاش که یک چیزی می گریفتی دراغ گشنه خواهد شده ایم تو خود که می مانی دائم عجله داری نانه در کجا ماندی؟ من پس می روم بر اردوی من زره نان بگیرم دهن پس بیا بیا من گرفتیم خیلی بتونی؟ اونه اونه از اوکوتل که پیش شدیم در زیر درختای انجیر لب چشمه شیشته و نان خود باز می خوریم یوسف تو خود اونجا بودی میگن یای روز پای پیاده در اون طرف تپه پیشی ایسا آمده بود آه من امون جلب دریا بودم که ایسا که شاگرداش از کشتی پاهن شدن خب مردم وقتی فامیدن که ایسا این طرف دریا آمدن یکدفعی سرشو جمع آردن صحیح کنم اینطور یک بیروبار شد که یک پرسان نکن خب خب تو خود می فامی هرکی از او یک درخواست دارد خیلی تو تمام ماجره ها را در چشم خود دیدی آه آه گفتم برد که من اونجا بودم خب در اول کسی متوجه نشده بود که او آدم خاکالود و عرق قدکه در پشت جمعیت ساده شده یایوس هست آه او هرچی کشت می که که خود پیشی ایسا برسده کسی برش راه نمی داد خوبی صحیح کنیم آه در پشت جمعیت شده که ای آدم سرپای کنده امو یایوس مسئول عبادتگاه منطقه ماست خوب خوب آه بعد از اون مردم با ایتران از بینشان کوچه آواز کردن تا او خود را پشه ایسا برسند حتما وضعش بسیار خراب بوده آه اگر نی او را چطور نمی شناختن او خود دائم عبا و قبای خود را می پوشه اوروز او عبا و قبای خود را نپوشیده بود خوب خوب آرام آرام راهم می رفت می دوید گریان و نالان از بین مردم تیر شده خوده پشه ایسا رسان و دیدم که پشت پای ایسا زونو زده و گفت ایستاد سر من راهم کن دخترم در خانه در حال مرگ است استخواهش می کنم که تبا بیا دست خود سر زبان تا زنده شو بلند شو بلند شو یا ایروز خانه تا همه گی بلند استن بیا که بریم ایسا و یا ایروز از پشت جمعیت مردم از پشتشان روان شده همه گی کنکه ها شده بودن می خواستن بفامن چی خواد شده از این خاطر همه گی از پشتشان روان بودن وقتی ایسا از کوچه ها تیر می شد بیروبار مردم زیاد شده رفت مردم آبادی هم از خانه خود بیرون بر آمدن زنا و اشتکاه در پشتهای بام مردم در کوچه یکی دیگر تیره میکدن هرکی می خواست ایسا را از نزدیک ببینن راست می گی من می فهمم بسیاری خوش دارن خود نزدیک ایسا رسانده از او سوال کنن یا از او بخواین که دردشان را درمان کنن بسیاری هم که در باری موجیزای و چیزای شنیدن خوش دارن خودشان در چشما خود موجیزه ای را از او ببینن یوسف آهان از این خاطر از که دائم شاگرداش دورش را می گیرن نمی مانن که کسی با او نزدیک شوه مگرم من شمیده ایم که در بین یکی از امو کوچه بود که او زن آهان خوش گفتیم تو زن را می شناسی؟ آهان می شناسم یک وقت دنیده ما کتر خانواده زندگی میکد بیچارم سالهای سال بیمار بود دوازده سال است و نیستشا به این و آن داده بود به ای امی که خوب شود مگرم کسی علاج او را کده نتانست از بیماریش می شرمید بیچارم به کسی هم گفته نمی تانست بیماری خود را از مردم پت میکد نمیخواست ملاها او را نجست گفته زده زده از ده بیرون پرتند آهان تا وقت که همسایی ها از رازش خبر نشده بودند چیز گفت نبود مگرم وقت خبر شدند بی که گفت کلان کنند او را گفتند از اینجا برای سیکو چیز ظلمه ظلم هست مگرم خوب شود ملاها را خبر نکدند اگه نه نجست گفتند از شارع را می کشیدند خوب آل تو اصل گفت بگو چی شد؟ چطور زن مردنی دانسته بود خدا پیش یسا برسانه؟ ما هم در اول نفهمیدم همطور در بین گوچه ها و پس گوچه ها از پشت استاد به بیروبار مردم رهان بودم که یک دفعه جمعیت استاد شد صدای استاد از بین مردم بلند شد که از شاگدهای خود پرسان میکد کی به من دست زد؟ منظورتان چیست استاد؟ بیروبار هست ادهه بیروبار بسیاری ها می خواهند که به چپن شما دست بزنند ما تا عده توان کوشش میکنیم که ما نیشان شویم ولی کسی به من دست زد که تو ندیدی برایی که نیروی از مصادر شد استاد شما میخواهید کسی که به شما ده زده پیش بیاید؟ یوسف استاد چی باید؟ استاد جا به سوال شاگدشا نداد و میفهمید کسی که این کار رکده بلاخره از القیه مردم جدا شده پیش میاید خانم کاش کراهیل تو اونجا میبودی سنی عجیبی بود ایسا در بین مردم استاد شده بود شاگرده و مردم دور آدم رشد گرفته بودند کوچه پار از مردم بود ایطور بیروبار بود که جای سوزن انداختن نبود حتی سر بامای خانه از زنها و اشتکاه پار شده بود همه گی معتل بودن بیبینن چی که حد میشن تا بلاخره او زن که از دست مریضی ضعیف شده بود گریان کده از بین مردم بیرون آمد خوب حالت عجیب داشت هم خوشحال معلوم میشد و هم ترسیده بود دست پایش مثل برک میلرزید بیچارست بیایی که چیز بگوید پیش آمد خود پیش پایی ایسان داخت اول چند لحظه بسیار گریان کرد ما از او قصه خود را شروع کده و گفت موسیقی استاد مرا ببخشین مرا ببخشین این من بودم که به شما نزدیک شدم من دست به دامن شما زدم استاد روزا بود که در فکر از این بودم که اگر یک روز همه قدستم به دامن شما بخورم خوب میشم من باور داشتم من باور داشتم که تنها شما میتونین من را از شریحی من را از نجات بتین تایی که امروز امروز دیدم که شما از کوچه ما تیر میشدین ترسیدم که این ماقعی را از دست بتم از بیروبار مردم نترسیدم از بیماری خودم نشر میدم سر و پای کنده در بین مردم خوده انداختم به ای امید که دستم به دامن شما برسه وقتی به نزدیک شما رسیدم وزن بسیار خراب شد از یک صبح باور داشتم که تنها شما میتونین مرا شفا بتین از سوی دگه یک ترس عجیب دستو پای من میلرزند چند دفعه تلاش کدم خوده به شما نزدیک کنم اما شاگرد های شما من را نماندن برا بارو خرکت خود گفتم اگر میال دستم به دامن شما برسه پاک میشم و شخا پیدا میکنم بلاخره اما وقتی که دستم به دامن شما خورد یک تکان شدید خوردم اما لحظه فهمیدم که خمرزیم قطع شده ای استاد آله نمیفهمم چه رقبه شما سپاسگزاری کنم نمیفهمم کده کدام کلمه از شما دخترم دخترم ایمار تو را شفا داده به سلامت برو من نمیفهمم چه رقبه شما سپاسگزاری کنم فقط ایمان دارم که قدرت و صلایت شما بالاتر از هر انسان است خدای شکر خدای شکر میفهمی بعد از او چی شد؟ نهی بگو دمو وقته که او زن شکر کرده از بین مردم تور میشد خانم یک آدم نفس سخته خاک آلود خوده از بین مردم تیلا و تنبه کرده پشی یایروز رساد او کی بود؟ چی میگافت؟ بگو مانم یکی از نکره یایروز بود که بر یایروز میگافت ارباب ارباب ارباب من را ببخش چی گفت شدن؟ تو ایجا چی میکنی؟ ارباب من را ببخش که خبر بد براتون آوردین دخترتان دیگه دیگه دنیا نیست تو چی میکنی؟ باورم نمیشه باورم نمیشه ما امیال خانه میرسیم استاد که زمانست او دست خود را سر دخترم خواد ما او زنده خواد ما ارباب ارباب بیتر از استادت زیادتر از این زامنت ندین دخترتان دیگه زنده نیست به چارا یای روز او نمیخواست این خبر را باور کنه اما راستی؟ دخترهای خود امتر میخ شده بود شون خورده نمیتانست اما تو گریه کدم میرفت ایسا سنش سر میکد معلوم میشد که ایسا طاقت دیدن گریه یک مرد پیره نداره به چارا یای روز یک دفعه متوجه شدیم که پایای یای روز ساز شد نزدیک بود که بفته از این زیر قولش گرفت دمی وقت ایسا برش گفت نترس یای روز نترس فقط ایمان داشته باش دخترت خوب خواد شد بیا که خانید بریم باید یای روز چی گفت؟ هیچ هیچ چیز نگفت معلوم بود که انوز امید داشت که استاد بتانه کاره بکنه راکم مانده بود بسیاری از مردم تحجب کده بودند که چرا انوز ایسا به خانه یای روز میره؟ کتم دیگه میگفتند او دختر خب مرده هست میفهمی؟ وقت به نزدیکی خانه یای روز میره میفهمی؟ وقت به نزدیکی خانه رسیدیم صدای گریه از دور شونده میشود دولی خب واولا بود گریه نکنین او نمرده خواه کده ای چی میگن؟ گریه نکنین تقریبا درمورت گریه نك Sri و توی گ interview گریه نیست سهاده من نمی شرستم من مسترد همون پ donít مثل اون پر ما باید این اصل گران گران توی خوب خب خب سرک رو چکه خوب خدای شکر شکر خداوند شکر آده گره بازیست ده برکی باشه اینمی کارمیکنه باور که میشه که یک دختر مورده بعد از چند ساعت باز زنده شود آره آره استی استاد کدام چیز دیگه بر اونا نگفت؟ او آدم قصه میکرد که استاد وقتی میدید غم و درد در چیره یایروس و زنش به خوشی تبدیل شده بسیار خوش بود آره میگه به میربانی بسیار به دختر اشاره کده خنده کده بر اونا گفت آل دخترکه نان بتیم خدای شکر یوسف تو متوجه شدی که که کهی موجزه ایسا قدرت خوده سر مرگ بر ما نشان داد آهان او ای قدرت داره آهان بر آدمایی مثل ماوتو که به او ایمان داریم مرگ مثل یک خواهست راست میگی یوسف از ای کسیه که تو کدی ای طور معلوم میشه که استاد نمیخواسته ای موجزه در برابر چشمای همگی صورت بگیره تو فکر میکنی دلیلش چی خواهد بود من فکر میکنم چند دلیل میتونه داشته باشه خب دلیل اولش خب امی نوگره هست ما شما مردم چی رسم را هجایی که نداریم وقتی کدومتان میمرن خانواده پیسدار مثل یایروز نوگره را پیسه میتن که بیاین دماتمشان گریان کنند من خب یک کار ظاهرسازی سکر میکنم یوسف ظاهرسازی هم هست خوب هست آدم بگوید فلیبکاری هست این چی درنگی هست که اگه در بنام نوگر بیاین و در بدل پیسه بر مرده آواز پرت و گریان کنه تو چی گفت میزنی اینا خب در ظاهر گریان میکنند ولی در باطن خنده خودم میکنند خب بمشکو هر زی گفتیه شویم بان که اصل گفت برد بگویم خب بگو اصلا نمیخواست کسی از ماجرای زنده شدن او دخترک 12 ساله چیزه بفهمه خب یک دلیل شام امی بود که او نمیخواست نوگرهایی که در بیرون اولی ماتل بودن از این گب خبر شود خب خب اونا عصبانی بودن که در احمد امروز خود از دست داده بودن آهان راست اونا اگه از این موجزه خبر میشودن میرفتن آوازم انداختن که او دخترک از اما اول نمورده بود آله ده چون که من این میگرده که یک دلیل هم میتونه ای باشه که اصطاد خوش نداره مردم تنها او را به عنوان یک موجزهگر بشناسن اصطاد میخواه مردم به گپایش در باره ملکوت خدا گوش کنن خدای شکرت میخواه میراهیل عجیب هست آهان ایسا همه گره یک رقم دوست داره او بین ما فرق قائل نیست قائل نیست راست میگی او مثل ملاهای ما نیست او در یک وقت دختر یک ملا را زنده میکنه در اون وقت هم یک زن ناپاک پاک میسازه چقدر فرق هست تو ببین تو ملاهای ما امثال او زن و نجست گفته از شار میکشند آهان مگر میسا اونا را شفا میته کتشان سر یک دسترخان میشه نان میخوره او برمون اون ارزش را خواهیل هست که بره مردم راست میگی خب یه لیزیری سوی درخت اکساز بشینیم پیشی چشمه تو منده شدی؟ نه منده نشدیم از خاطر تو میگم نه بابا بریم را کم منده یه نمیرسیم خوش دارم همیه قصه را یک دفع دیگه از دان زن یا ارز بشنوام شنانده میربان امیدواریم که از شنیدن داستان این اوبد خوشتان آمده باشه خب از شنیدن این داستانها و از خانش کلام خدا ما متوجه میشیم که ایسای مسیح موجزات عظیمه را نه تنها در وضور شاگرده خود بلکه در پیشی چشمه مردم هم انجام داده موجزات و کارهای خارقلاده که ایسا انجام داد نفقت به منظور کمک به بینوایان و دردمندان صورت میگرفت بلکه هدف مهم دگیش اثبات هویت و مقام واقیعی ایسا ناصری بود اینا همه گواه بود بر ای که اینا همه گواه بود بر ای که او همه مسیح موعود است که پیغمبر ها در مورد سدها سال پیش پیشگویی و نبوت کده بودند ایسای مسیح در زمان که بروی زمین بود موجزات زیاده را انجام داد او کرا را بینا ساخت لنگا را خرامان مرده ها را زندن امود و آخرین موجزه ایسا قیام زفرمندانی خودش از مرق بود پس می بینیم موجزات را که ایسا انجام داده از قدرت انسان کاملن و دور است هیچ انسان نتانسته و نمیتانه ای موجزات را که ایسای مسیح انجام داده انجام بده پس به ای پی می بریم که ایسا نه یک انسان عادی بلکه وجود است الهی شرنده گرامی شما ایسای مسیح را منحیث کی می شناسین؟ بیاین که دهی زمین را فکر کنیم خب دوست های می روان به امی امیدواری برنامه ای نوبته به پایان می بریم خدا نگهدار همه شما موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی شفات کرد پیش خدا شفات کرد پیش خدا ایسا خود را پیدا کرد منی بسالیف جان بداد برای تو برای من قبول کرد درد سخت را برای تو برای من موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی دوستان مهربان اگر شما ميل دارید که از طریق تیلفون سوالات و پیشنادهایتان را امرای ما مترک کنید لطفا به شماره تیلفون 001-541-550-7131 زنگ بزنید ما به سوالات شما پاسخواهیم گفت