مثل دیروز به یادم است که در ۷ ثور سال ۱۳۵۷ در وطن ما افغانستان انقلاب و یا کودتای نظامی صورت گرفت و حکومت سردار محمد داود خان را سقوط داد. وقتیکه بعد از چند روز سر در گمی این تغیر ناگهانی دولت از بین رفت، جشن و خوشی برای این تغیر ناگهانی آغاز یافت. مردم واقعاً از نظام فرسودهٔ سلطنتی ۴۰ سالهٔ ظاهر شاه و به تعقیب آن قدرت گرفتن سردار داود خان پسر کاکایش خسته شده بودند و آرزو داشتند که تغیرات سریع رونما گردد و عقب ماندگیهای چندین ساله در چند ماه و سال از بین بروند. بعضی مردم ادعا کرده میگفتند:«ما آیندهٔ درخشان برای کشور و مردم خود را مثل روز روشن به چشم خود میبینیم.» بعضیها آنقدر در مورد این نظر جدی بودند که میگفتند که این موضوع صد در صد امکان پذیر است. شاید بوجود آمدن سیستم نو حکومتداری به اساس فلسفه و ساختار جدید بعد از سقوط دادن رژیم کهنه، آرزوی هزاران انسان ستمدیده، رنچ کشیده و گرسنه بود. تغیر آنی که صورت گرفته بود، مثل این بود آیندهٔ دوری را که مردم آرزو و گمان آن را در دل خود خیال پلو میزدند در یک شب به زمان حاضر رسیده بود. طرفداران دو آتشهٔ این تغیر و یا این انقلاب ادعا کرده میگفتند: «چون ما میدانیم که این سیستم جدید صد در صد کار کرده به پیش میرود، در حقیقت ما راه صد ساله را در یک روز طی کرده به آیندهٔ که آرزوی ما بود رسیده ایم.»
اما متاسفانه در طول چند ماه و سال شکست و ریخت آغاز یافته نا امیدی و نا کار آمدی سیستم پیش از وقت تولد شده را نشان داد. با وجودیکه سیستم و این نظام نو با به زندان انداختن و فشار بر مخالفینش تلاش کرد که به زندگی خود ادامه دهد، اما در اثر عوامل مختلف داخلی و خارجی تاب مقاومت را از دست داده به شکست روبرو شد. متاسفانه شکست و ریخت که در نظام و سیستم بوجود آمد تا امروز بر جامعهٔ ما مسلط است و ما نتوانستیم که به ثبات و آرامشی که در آرزویش بودیم برسیم.
وقتیکه مقدمهٔ رسالهٔ اول یوحنای رسول را میخوانیم تقریباً گپهای مشابه را در مورد ظهور آینده در زمان حال را از زبان او میشنویم. یوحنا نظر اجمالی در مورد دنیایی آینده را به شکل فشرده پیش از پیش به ما بیان میکند. او صحنههای از دنیایی جدیدی را به ما نشان میدهد که در حال تولد یافتن است. اما با تاسف که اکثراً در درک کردن موضوعاتی که یوحنای رسول در رسالهٔ کوتاه اما درخشان خود که به آن پرداخته است اشتباه صورت میگیرد. یهودیان قدیم به این باور بودند که تاریخ دنیا به دو دوره و یا دو عصر جدا شده است. یکی «عصر حاضر» که پُر از درد و رنج، سردرگُمی، بی عدالتی و ستم است، دیگری «عصر جدید» که در آینده میآید. در «عصر جدید» خدا همهٔ خرابیها را دور کرده و همه چیز نا درست را درست خواهد کرد. بصورت خاص او مردم خود را از ظلم و ستم شریر نجات میدهد.
یکی از اشتباهاتی که در وقت مطالعهٔ رسالهٔ یوحنا صورت میگیرد در مورد کلمهٔ «عصر» و یا دوران است. اکثراً کلمهٔ «عصر» به شکل «ابدی» و یا «ماندگار» و «ابدیت» ترجمه شده از آن کار گرفته میشود. موضوع «ابدی» بودن و یا «ابدیت» ، «عصر» به خوانندگان دوران حاضر مفکورهٔ را میدهد که گویا نویسندگان اولی مسیحی وقتیکه از «عصر جدید» خدا سخن میزنند، منظور شان چیزی «کاملاً روحانی» است و به دنیایی مادی شامل زمان و مکان هیچ ارتباط ندارد. به این دلیل وقتیکه مردم در آیت ۲ «زندگی ابدی» را میخوانند از آن برداشت کاملاً روحانی را میکنند. در حقیقت این اشتباهی است که با طرز فکر یوحنای رسول، پولس رسول و حتا عیسی مسیح در مورد عصری که خدا وعده کرده بود که میآمد، هیچ سر نمی خورد. عصر جدیدی که خدا وعده کرده بود که در آینده میآمد، واقعاً زمانی بود که میآمد و مردم در آن زندگی میکردند و نتیجه نیز میداد.
خدای قادر مطلق بعضی صحنههای آن را بصورت پیشکی آماده ساخته برای ما نشان داده است. خدا عصری را که قرار است در آینده بیاید در لایههای پیچانیده و منتظر ظهور در زمان مناسب آن است. اما رازی که در قلب جنبش ایمانداران اولی وجود داشت این بود که آن عصر عملاً در بین آنها به ظهور رسیده بود. در حقیقت آینده در زمان حاضر به ظهور رسیده بود، با وجودیکه زمان حاضر برای قبول کردن و هضم کردن آن آماده نبود. کلمهٔ مناسبی که برای آن آینده که در زمان حاضر به ظهور رسیده بود بکار میرفت، «زندگی» بود. زندگی به معنای بودن و آن هم با تمام پُری آن. یعنی زندگی با تمام طپش و تلاش آن. زندگی که مرگ میخواست آن را فاسد بسازد، آن را خنثی کرده و بکشد اما ناکام ماند و زندگی بر خود مرگ غلبه حاصل کرد. هر کسی که در آرزوی بدست آوردن این زندگی پیروز مند بود، میتوانست آن را بدست آورد. در اصل زندگی خودش زنده شد و جسم انسانی به خود پوشید و از آیندهٔ خدا به حال حاضر قدم گذاشت، تا عصر کاملاً معمور در حال آمدن خدا را به نمایش بگذارد. نام این زندگی را اگر در یک کلمه و یک شخصیت بیان کنیم، عیسی مسیح است. این زندگی قلب موضوعی است که یوحنای رسول میخواهد توسط رسالهٔ خود به ما بیان کند.
البتهٔ که مفکورهٔ زندگی جدید خدا شخصت انسانی به خود گرفت و از آیندهٔ خدا به زمان حاضر در میان ما قدم گذاشت چون یک موضوع بسیار عجیب است برای ما دلهره آور و نفس گیر نیز است. اگر ما آن را راز مخفی پُر هیبت خدا بنامیم، میتواند مناسب باشد. این موضوع را ما میتوانیم از آیات آغازین رسالهٔ اول یوحنا برداشت کنیم. وقتیکه ما میخوانیم، «کلامی که از ازل بود» ضرورت میافتد که ما توقف کرده یک لحظه به دقت در مورد آن فکر کنیم. بعد از آن ما میخوانیم «ما آن را شنیده و با چشمان خود دیده ایم، بلی، ما آن را دیده ایم و دستهای ما آن را لمس کرده است.» باز هم لازم است که بار دیگر مکث کرده توقف کنیم. یوحنا میگوید، ما آن را با چشمان خود دیده ایم. نه تنها که او را دیده ایم، بلکه با دستان خود او را نیز لمس کرده ایم. شما هم او را دیده اید و با دستان تان لمس کرده اید. یعنی شما به او دست زده اید، یعنی زندگی را لمس کرده اید؟ آیا شما واقعاً او را لمس کرده اید؟ آیا به او دست زده اید؟ بار دیگر یوحنا میگوید، بلی، ما در مورد این زندگی از ابتدا شنیده ایم، دیده ایم و لمس کرده ایم. ما او را میشناسیم، ما رفیقان و دوستان او بودیم.
تا هنوز هم ما دوستان او هستیم. وقتیکه آیندهٔ خدا در زمان حال حاضر به ظهور رسید، زمان حال برای همیشه متحول شده تغیر کرد. زندگی در جسم انسانی به نمایش گذاشته شد تا همه بتوانند او را ببینند. با وجودیکه هنوز هم یک تعداد دیدن او را نادیده میگیرند. اما ما همه کسانیکه او را دیدیم، او را درک کردیم و او را شناختیم. کسانیکه او را درک کردند و شناختند اکنون به حیث شاهدان در محکمهٔ دنیا ایستاده هستند و شهادت میدهند که شهادت آنها همه را به حیرت انداخته است. ما میتوانیم در مورد عیسی به دیگران گپ بزنیم که او چه کارهای انجام داد و چه چیزهای فرمود. مثلیکه یوحنا در اخیر انجیل خود گفت: «البته عیسی کارهای بسیار دیگری هم انجام داد که اگر جزئیات آنها به تفصیل نوشته شود گمان میکنم تمام دنیا هم گنجایش کتابهائی را که نوشته میشد نمی داشت.» (یوحنا ۲۱: ۲۵) اگر شما بخواهید که مفهوم این گفتهٔ یوحنای رسول را انعکاس دهید، باید بگویید:«ما آینده را دیدیم، که پُر از نور، زندگی، خوشی و امید است.
بقیه آیات این رساله، این موضوعات را وسعت داده انکشاف میدهند. در این قسمت یوحنای رسول مقصد خود را از نوشتن این رساله به ما بیان کرد. کسانیکه این زندگی را دیده اند، آنها مجذوب زیبایی و وعدههای گرانبهای آنها شده اند. آنها احساس کرده اند که به خانوادهٔ جدیدی تعلق گرفته اند، که بعضی اوقات ما آن را بنام «مشارکت» یاد میکنیم. کلمهٔ که یوحنا برای آن بکار برده است بعضی اوقات به شراکت در تجارت نیز به کار میرود که به معنای شریک ساختن اشیای مخصوص و یا فایده در بین چند نفر است. اما مقصد و برداشت یوحنا، مفهوم وسیع تر از آن است. به نظر میرسد که مقصد یوحنا از مشارکت یک زندگی با کیفیت است، که در حقیقت نمونهٔ از زندگی خود خدا در تثلیث است. زندگی که با عیسی مسیح به زمین آمد و کسانیکه آن را شنیده قبول کردند به این زندگی و یا «مشارکت» پیوستند.
وقتیکه یوحنا در مورد این زندگی مینوشت در حقیقت چشمش به زندگی خود خدا که در مشارکت به پیش برده میشد دوخته شده بود. یعنی مشارکت به تمام معنا بین پدر و پسر. عیسی به حیث مسح شدهٔ خدا نام پسر خدا به او داده شده بود. عیسی از هر دو جهت، هم از لحاظ مستحق بودن عنوان شاهانه به حیث پادشاه اسرائیل، هم از لحاظ مفهوم عمیق تر و غنی تر که قبلاً در مورد آن گمان نشده بود. اما اکنون شاگردانش آن را تجلیل میکردند و یگانه راه برای توضیح چیزهای بود که در عیسی دیده، شنیده و آن را لمس کرده بودند. زندگی، مرگ و قیام عیسی به اثبات میرساند که او بصورت زندگی است که در شخصیت انسان در عصر جدید خدا به ظهور رسید. او در حقیقت، زندگی جدید خود خدا بود، هر دو زندگی هم زندگی خود خدا و هم زندگی که خدا به دنیا تحفه داده بود. ایمان داران اولی به سرعت مفهوم کلمات «پدر» و «پسر» را کشف کردند که میتوانستند شکل سادهٔ توضیح این کلمات غیر قابل گفتن در این مورد باشند. یعنی زندگی در مشارکت عمیق حقایق درونی، بین خدا و عیسی که شنیدن آن برای هر انسان نفس گیر است. اما هر چه بود و هر چه است این چیز حقیقت خدا است که ما لازم است آن را بپذیریم.
اما یوحنا در این جا توقف نمی کند. او به گپهای نفس گیر تر دیگر نیز ادامه میدهد. این شراکت عمیق درونی و یا این مشارکت بین پدر و پسر در این جا توقف نمی کند، بلکه وسعت مییابد و به همه کسان دیگر که عیسی مسیح را که زنده بود، سخن میگفت و حقایق نادیدنی خدا را در محضر عام مردم به نمایش میگذاشت شناختند، به او محبت کرده اعتماد کردند نیز وسعت یافت. اما اکنون این مشارکت بر روی همه که چانس ملاقات کردن عیسی را در دوران خدمت عمومی اش نیافته بودند نیز باز شده بود. آنها میتوانستند در «مشارکت» با کسانی شریک شوند که که آنها شخصاً عیسی را دیده، شنیده و لمس کرده بودند. به این ترتیب آنها به نوبهٔ خود شان در «مشارکت» با پدر و پسر که سنگ تهداب این مشارکت و نمونهٔ آن را تشکیل میدادند، قرار میگرفتند. در حقیقت مشارکت ایمانداران به عیسی مسیح به این مفهوم عمیق است.
وقتیکه به صورت ساده و مختصر به مردم گفته شود که «مشارکت» در حقیقت مشارکتی عیسی مسیح و پدر آسمانی است که وسعت داده شده است، این موضوع برای مردم عجیب به نظر میرسد. اما یوحنا در وقت توضیح دادن این مطلب از احتیاط کار گرفته کلمات خود را بسیار به دقت و سنجیده بیان کرده است. یوحنا تاکید میکند که آغاز گر این مشارکت خود خدا بوده است و آن را خود خدا عملاً انجام است و آیندهٔ آن را نیز به پیش میبرد.
عیسی مسیح نه تنها زندگی در یک شخص بود، بلکه او کلام زندگی نیز بود.(آیت ۱) زندگی کلام شده به سخن تبدیل شد و یا به سخن خود خدا تبدیل شد شد. کلام و یا سخن به وسیلهٔ برای برقرار کردن رابطهٔ خود خدا با مردم خود تبدیل گردید. خدا توسط مردم خود برای برقرار کردن رایطه با دنیای وسیع تر از مردم خود که با آنها با کلام رابطه برقرار کرده بود کار میگیرد.
در انجیل یوحنا، یوحنا عیسی را به صورت ساده به حیث کلام یاد کرده است که این کلام جسم انسانی به خود پوشید و در میان ما ظاهر شد. نکتهٔ اساسی و اصلی هم در انجیل یوحنا تبدیل شدن کلام به جسم انسانی است. خدا توسط عیسی مسیح سخن زد، اما اکنون خدا توسط سخنان و نوشتههای دوستان عیسی مسیح مثل شما به مردم سخن میزند، که آنها بیایند و در این امید و «مشارکت» شریک شوند. هدف و مقصد این رساله نیز این چیز است. وقتیکه ما این رساله را میخوانیم لازم است این دعای ما باشد که خدا با قدرت خود این «مشارکت» را که خودش آغاز کرده است در کشور ما افغانستان و جاهای دیگر به شکل وسیع تر آن وسعت دهد. (آمین)
۱یوحنا ۱: ۱ - ۴ کلام زندگی
۱یوحنا ۱: ۵ – ۲:۲ نور خدا و تاریکی ما