29 minutes
23 September 2011
Transcribed by AI
PYM JBZ سلام شنانده های عزیز برنامه با شما خدا را شکر میکنم که باز هموقت نشر برنامه شما فرا رسیده و ما از طریق برنامه در خدمت شما قرار داریم خب دوست های گرامی اگر شما برنامه با شما را در یه دو عفته بگیری کرده باشین ما صرف دو برنامه قبلی در مورد فصل پانزه هام انجل لقا صحبت کردیم کلبته به سر تخوازای یکی از شنانده های ما ما این کار را انجام دادیم و برنامه این حوبت هم با فصل پانزه هام انجل لقا تخصیص دادیم بران در سیدیو باز هم همراه ما فریبا جان و جاو جان تشریف دارن دوست های عزیز هر دوی شما برنامه خوش آمدین تشکر شاید جان خب جاو جان در برنامه این حوبت از کدام آیت فصل پانزه هام انجل لقا شروع میکنیم شاید جان در این برنامه ما از آیه یازده الا آیه بیست و چارمه میخانیم و در باریش گپ میزنیم که در باری پسر گمشده اینجا صحبت میشه اما تا رو که شما پیشتر شارع کردین ما در باری گسفند گمشده در برنامه قبلی گپ زدیم که چطور ایسای مسیح اونجا صحبت میکنه و میگه که اما تا رو که یک چوبان یک گسفندش مثلا اصد گسفندش یک گسفندش یک جایی میمونه نودنو گسفنده خود اعلام میکنه و به دنبال گسفند گمشده خود میره اما تا رو نشان میته و اونجا میگه که خداوند هم میایه به دنبال گمشده خود به دنبال کسایی که از خدا دورستن و بعد از آیه آشت تا آیه ده که خوندیم اونجا در باری سکه گمشده ایسای مسیح گب زد و گفت اگر یک زن ده سکه داشته باشه و یک سکهش گمشه و او تمام خانه را خونه تکانی میکنه تا که سکه خود را پیدا کنه و وقت که سکه را پیدا کد بسیار حشان میشه و دوستای خود را جم میکنه و حشی میکنه و ده اینجا هم عدف ایسای مسیح هم او بود که وقت یک گمشده یک گناکاری که از خدا دورست وقت که واقعا توبه میکنه به حضور خدا میایه و به خدا رجوع میکنه در ملکوت خدا فرشته ها و خداوند حشی میکنند که یک گمشده باز پیدا میشه و امروز از آیه 11 تا 24 که میخانیم در باری پسر گمشده هست که این فصله که میخانیم واقعا چیزهایی که در باری پسر گمشده میخانیم بسیار آیه های مهم و کلیدی از انجیل مقدس هست که فیض خدا را برما نشان میته ما از فریبا جان میخواییم که اگر لطف کنن برما از انجیل لقا فصل 15 از آیه 11 تا 24 را برما لطف کنن اگر بخونن چرا نه پسر گمشده باز فرمود مردی بود که دو پسر داشت پسر کوچکتر به پدر گافت پدر حصه مرا از دارائی خود بمن بده پسر پدر دارائی خود را بین آن دو تقسیم کرد چند روز بعد پسر کوچک تمام حصه خود را به پول نقط تبدیل کرد و ره سپاره سرزمین دور دست شد و در آنجا دارائی خود را در حیاشی به بعد داد وقت تمام آن را خرچ کرد قهطی سخت در آن سرزمین رخ داد و او سخت دوچار تنگ دستی شد پس رفت و نوکر یکی از ملاکین آن محل شد آن شخص او را به مذرعه خود فرست داد تا خوکهایش را بچراند او آرزو داشت شکم خود را با خوراک که خوکها می خوردن پر کند ولی ایچ کس به او چیز نمی داد آخر به خود آمد و گافت بسیاری از مزدوران پدر من نان کافی و حتی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک از از گرستنگی تلف شدم من برمی خیزم و پیش پدر خود می رویم و به او می گویم پدر من نزبت به خدا و نزبت به تو گناه کردم دیگر لایقان نیستم که پسر تو خانده شویم با من هم مثل یکی از نوکران خود رفتار کن پس برخواست و راسپار خانه پدر شد هنوز تا خانه فاصله زیاده داشت که پدرش او را دید و دلش به حال او سخت و به طرف او دوید دست به گردنش انداخت و به گرمی او را بوسید پسر گافت پدر من نزبت به خدا و نزبت به تو گناه کردم دیگر لایقان نیستم که پسر تو خانده شویم اما پدر و نوکران خود گافت زود بروید بهترین چپن را بیاورید و به او بپوشانید انگشتاری به انگشتش و بود به پاهایش کنید گوصاله چاق را بیاورید و خلال کنید تا مزلس جشن برپا کنیم چون این پسر من مرده بود زنده شده و گم شده بود پیدا شده است پس به این ترتیب جشن و سرور شروع شد و وقتی که من شنیدم که می آیا وقتی که تیلفون کرد گفت پدر جان اینه من پس می رسم من چقدر دلم می تپید که هل بچه می آیا هل بچه می آیا چی وقت می آیا که بخیر زود برم بگیرمش و وقتی که دیدمش من نمی تانستم که عشقای من بسیار کنترول کنم من بچه من در بغل گرفتم و گریان می کدم من بسیار خوشحال شدم که پس بچه من پشما آمد با این که خدا را شکار شاهد جان و بچه ما رفته بود که درس بخونه مگر اینجا قلب پدر را می بینیم و اینجا هم دیگه قصه که عیسای مسیح می گفت امتحان که ما شما قبلا دیگه بارا گفتیم عیسای مسیح تمام چیزای را که می گفت تمام داستانای را که قصه می کد بسیار ساده و پرمفهوم بودن و اینجا هم در باری از این گفت می زند که خداوند گناکارا را دوست داره و اون می خواهد که گناکارا نجات پیدا کنند اگر ما شما دوست داریم اما تا را که شروع فصل اول خوندیم ببینیم اونجا عیسای مسیح امرای جزگیرا و خطاکارا به گفته رهبارای مذهبی ششته بود و رهبارای مذهبی اینطور فکر می کنند و می گفتند که این مرد یعنی عیسای مسیح اشخاص بسرابارا به خوش رویه می پذیره و همراه از آنها نان می خوره این سوال بود که مردم می پرسیدن مگر اینجا عیسای مسیح وقتی این قصر را می کنه علت این گفت برشان واضح می سازه می گه که یعنی ما اینا را دوست دارم یا کساییست که ما عصتشان کردیم و اینجا در باره پسر گمشده می گه و قصر از این است که ما می بینیم که یک نفر بود و این نفر دو بچه داشت بچه خردش به پدر خود می گه به پدر از دارایی خود به من بده یعنی از ارسه که به من می رسه به من بده در اینجا جاو جان می خواستم یک چیز بگویم که وقتی عمومان ارس وقتی به یک بچه می رسه وقتی که پدرش پوت می کنه و در اینجا پسر خردش نه تنها ارس خود خواست ولی ایتا نشان داد که پدر تو به من مردی که من اون ارس ما می خوایم و اون بهترامی خود را به پدر خود نشان داد با ای که به احترامی کد با ای که به حساب گناه کد در مقابل پدر خود ولی پدرش دوستش داشت و امو خواسته را که اون می خواست انجام داد ولی دایه 13 میگه چند روز بعد بعد از اون میگه پس پدر دارایی خود را بین اندو تقسیم کرد امو ترک شما میگن و وقتی که تقسیم می کنه بچه خردش چی می کنه پیسه را می گیره و میره بسیار دور بسیار دور از پدر از فامیل از منزمین خود بسیار یک جای دور میره و اون تمام پول را در آیاشی مصرف می کنه بله و اینجا وقتی که را میخونیم دوستهای زیز میبینیم که واقعا پدر چقدر پدر مهربان است و بچهش چقدر به احترامی می کنه بچه ها پیسه را می گیره و میره و تمام اون پیسه را در آیاشی مصرف می کنه مگر وقتی که پیسهش خرچ می شه تمام چیز خلاص می شه چی می شه عمومان جوا جان می بینیم که در این زندگی هم همه تر است تا وقتی که پیسه داری بیترین دوستها داری بله و در گرد پیشت هم فامیلا هم هر چیز داری و فکر می کنی پول تمام چیز است بله ولی همه تو که ما شما افغانا مثلا می گیم که پول چرک دنیا است همه تو که به دست می آیا از دست می ره پول از این بچه خلاص می شه و تمامش خرچ می کنه و در این آل وقتی که پیسیش خلاص می شه قطی اونجا می آیا بله و او مجبور می شه که برا شروع کنه کار تا وقتی که پیسه در دستش هست او قدر او پیسه و دارایی رو نمی فامه بله و او رو در کارای خراب خرچ می کنه بله و وقتی که پیسه از دستش می ره او مجبور می شه که نوکری کنه برا یک جای کار کنه نه تنهایی که پیسه اینجا وقتی که پیسه می داشته باشه یک چیز دیگه که من متوجه شدم شاهد جان این بچه ها وقتی که پیسه می داشته باشه اصلا به فکر پدر خود نیست بله تمامش به فکر خود هست که چطور عیاشی کنه چطور پیسه رو مصرف کنه گفتی خوشگزرانی کنه که دوستای بد و دوستای رنگ و رنگ در گردش باشه و خوشگزرانی کنه مگر وقتی که پیسهش خلاص می شه چی می شه مجبور می شه که کار کنه و وقتی که کار می کنه پیش بیساب اینجا میکنه بخاطر ازی که در سرزمین بیگانه بود کار خوب پیدا کنه نمی تانست بله یکانه کاری که برش پیدا شد امی بود که بره خوکای یک نفر رو بچرانه بله و نان رو برشان نمی دادن اونوقت کار میکد که از خوراک خوکا بخوره بله بله اینجا در اون وقت هست و اینجا میگه که وقته که به خود میاید و چی میگه میگه بسیاری از مزدورای پدرمه نان کافی و اتا اضافی داشتند و من در اینجا نزدیک است که از گرسنگی تلف شوم و وقته که کاملا اینجا میبینم مجبوریت خود احساس میکنه به خود میاید اینجا چی میکنه اعتراف میکنه و پیش خود میگه میگه من میرم من برمیخیزم پیش پدر خود میرم و میگه که من به پدرم میگم که پدر من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کدیم بله یعنی اون عمال را که من کدیم بزبان میارم و از اون این اعتراف به حساب میخواهی بخشش بخواهی بله میخواهی نشان بده که از کاری که کده چقدر پیش ایمان است بله و امتون که گفتید اینجا میگه من نسبت به خدا اول نسبت به خدا و دوم نسبت به پدر بخاطره که به خدا به احترامی کد و اگه کلام بخانیم در شروع در عده عتیق وقتی که خداوان در فرمان میده در اونجا میگه پدر و مادر تانه احترام کنین بله و اوی را میفهمه که او احکام خدا را شکستانده بله پس وقتی احکام خدا را شکستانده نسبت به خود خدا گناه کرده بله و وقتی که به خدا گناه کرده با کی به پدر خدا هم گناه کرده بله و دیگه اینجا میگه که دیگه لایق از این نیستم که به سر تو خاندشام خدای قدر ناچیز فکر میکنه و میفهمه اما تا رو که پیشتر گفت که به خود آمده آلی میگه که من ایچ چیزی نیستم و میگه من میرم پشه پدرم و بر پدرم میگم که من نسبت به تو گناه کردیم و میگه با من هم مثل یکی از نوکرهای خود رفتار کو این بچه دیگه دیگه فکر هست که پدرم اگر مثل یک نوکرم رو بگیره و مثل نوکرهای خود رو هم را افتار کنه باز هم باز هم آه نسبت به دگه جایی که من هستم خوبتر هست چرا موزورای پدرم اتا برکت دارن نان کافی دارن اتا نان اضافی دارن نان اضافی دارن در خانواده خود هستم خود هستم آه و بعد از او به دعایی بیز دستر ازیز ما شما میبینیم که چی میکنه پس برخواست اینجا این بچه عمل می کنه پس برخواست و رعص باره حانه پدر شد بله سه چیز جالب هست اول به خود می آیه بله وقت که به خود می آیه اعتراف می کنه بله اینجا وقته که اعتراف وقته پیش خودم میگه این اعترافش به خدا هست بله اتراف میکنه و وقته که اتراف میکنه میخیزه میخیزه که عمل کنه چی عمل میکنه از جایی که آمده میخوای پس برخواست بله میخوای برگشت به طرف پدر خود کنه و وقته که این رو میخونیم دوسته ازیز ما فکر میکنم که ما متوجه از این میشیم عیسای مسی بسیار واضح اینجا میگه که ما هم یک وقت با خدا بودیم آدم و هوا را خدا هست که که امراه خدا ارتباط شخصی داشته باشند اونا در باقی آدم با خدا یک جایی بودند مگر چی کدند؟ به گره شیطان کدند نایطاعتی کدند نایطاعتی کدند از کلام خدا و رفتند و وقته که چیز را که خدا برشان امر کده بود دوره نکدند چی شدند؟ از خدا دور شدند از خدا دور شدند و ما تمام دوست های ازیز با گناه های خود با یک طریقه نه با یک طریقه دل خدا را رنجاندیم و از خدا دور شدیم امیه که امروز ما شما میگیم انجیل مقدس دوست های ازیز بخانند و بسیاری مردم های هستند که فکر می کنند که نه باید انجیل بخانند امیه خودش دوری از خداست نایطاعتی از خداست و اگر انجا ما شما باید به خود بیاییم که هر کدام ما شما گناه کردیم بر سده خدا و ما چی کنیم؟ وقته که ما گناه میکنیم و وقته که از خدا دور میشیم آیا تا ابد امتر بیشیم و نامید باشیم؟ نه در اینجا یسای مسیح چیزه که میگه میگه شما کسایی که بر سده خدا گناه کردین شما دوباره چی میتانید کنید؟ شما میتانید که به خود بیایید و یسای مسیح میگه ما آمدیم شما را نجات بتم شما به خود بیایید و شما اطراف کنید مثل کمی بچکت شما توبه کنید به خداوند ها ما گناه کردیم به زد تو گناه کردیم از کلام تو به ایتاعتی کردیم دوست های زیز اگر امروز ما شما جنگ و تبایی را در وطن ما میبینیم تمامش نایتاعتی از کلام خود هست بله این برادرکوشی هایی که در افغانستان ما شما میبینیم و دیدیم در طول سال هاست که میبینیم علت اصلیش نایتاعتی از کلام خود هست یسای مسیح میگه خودت محبت کن برادرت دوست داشته باش اگر ما شما متاسفانه این کار را نکدیم جاو جان یک قصه یادم آمد وقتی که من به ایسای مسیح ایمان آوردم پدرکلانم بسیار قار بود که چرا من را میگفت یعنی بیرا شدی در حال که روز بروز میدید که خداوند زندگی من را تبدیل میکنه و روز بروز احترام و محبت من نسبت به فامیل مدرکلانم بیشتر میشه یک روز همه تو شیشته بودم کتاب میخاندم که پدرکلانم آمد گفت من سی بجه شاهو میخیزم دعا میکنم از سی بجه شاهو میخیزم تا صبح دعا میکنم ولی ایچوقت خدا دعای من را جواب نداده من از کتاب اشعیه میخاندم اشعیه نبی بسیار جالب میگه میگه وقتی که شما دستایتان را طرف من بالا میکنین من دعایتان را جواب نمیتم بخاطر که من خون را در اون میبینم شما برای کشتن آماده هستین شما با عرفایتان مردم را میکشین و پایاتان برای کارای خراب میگه شتابان هست اشعیه نبی میگه اشعیه نبی از خود نمیگه از جانب خدا میگه و به اون خاطر خدا من میگه من دعایتان را جواب نمیتم کاش مردم همان بفهمه با خود میاید اعترافت میکنه و از گناهای خود برگشت میکنه از امو سرزمین از امو آیاشی از امو کارای بدک کده از امو دل پدر خود را که شکستانده برگشت میکنه و میاید پس طرف طرف پدر خود و اینجا جالب است وقتی که این بچه را از سپاره خانه پدر خود میشه چی میشه انوز تا خانه فاصله زیاده داشت که پدرش او را دید و دلش به آل او سخت و به طرف او دوید 30 سال تیر شده انوز هم این پدر و مادر چشمبرهای بچه خود است و گمشدن درد داره که من شنیدم که میگفت اگر بچه میمورد خوشحالتر از این میبودم که گم شده بخاطر اگر میمورد دلم جنب بود که مورده ولی این که از پیشم گم شده تا که زنده استم این درد داره و هر روز هر چیزی که میشنوا هر جایی که میگنش همونجا میره با امید از این که بچه خود رو پیدا کنند و اینجا میبینیم که خداوند چی خدای مهربان است و او امتوکه دیدیم این سی قصه که پشت در پشت در انجل لقا آمده ای برای این آمده که عیسای مسیح آمد که مارا نجات بده او دنبال گمشدهای خود است او مثل این پدر مهربان است که وقتی میبینه دلش میسود و میده بله چیه قصه واقعا امتوکه حادت گفتیم در کوچه ما این چیز یک فامیله من یادم است که بچهشان برامد درمون وقتای سالای پینجا وفت بود که بچهشان برامد و گم شد و از سالها سالها پدر و مادرش منتظرش ماندن ما مادرش در طول چند سال پیر شد و از شکر امتوکه ما پدر ها و ما مادر ها احساس داریم خداوند هم این احساس داره و وقتی که ما به طرف خداوند روی درمیدیم اینجا کلام خدا ایسای مصید چی میگه در این قصه ها میگه که وقتی که پدرش او رو دید دلش بااله او سخت و به طرف او دوید اگر ما شما از گناه توبه میکنیم و به طرف خدا روی میریم خداوند حشال میشه خداوند میخوای ما گمشده هایی را که سالها گم بودیم او ما را پس پیدا کنه و امتوکه ما شما در قصه پیشتر خاندیم دعای ده میگه بفهمین که به امان طریق بدانید که برای یک گناهکاری که توبه میکند در میان فرشتگان فرشتگان خدا حوشی و سرور خواهد بود و اینجا میبینیم که خداوند خودش میگه حشال میشه امتوکه این پدر حشال شد جاو جان این پسر گم شده ها وقتی که میبینیم ما شما بسیار قصه ها داریم در طول جنگ ها در طول بدبختی هایی که در افغانستان شده بسیاری پدر ها پسرهای خود را از دست دادن گم شدن رفتن و دیگه هیچوقت بر نگشتن و خود کتاب مقدس اتا داستان های بسیار جالب داره یعنی یقوب و یوسف که برادرهای خودش میگیرن او را در چام اندازن و پسان میکشن مفروشنش به خانه میاین به پدر خود دروخ میگن میگن که یوسف گرگاه خورده و میبینیم که چقدر درداور است و یقوب اتا کور میشه از گیریه و جگرخونی بچه خود و اینجا بعد ازو میبینیم که پسر باز اینجا اعتراف میکنه میگه که او گناه کده من لایق تو نیستم مگر پدرش بر ازو میگه که زود بیارین انگشتر در انگشتش کنین بوت در پایش کنین پسر من مرده بود زنده شد گم شده بود پیدا شد دوست های عزیز امروز هم ایسای مسیح دنبال شما است ایسای مسیح آمد که ما و شما را نجات بده اومه های که ما و شما زندگی ابدی را داشته باشیم در آسمان حوشی بپا میشه دوست های عزیز در آسمان حوشی بپا میشه دوست های عزیز در آسمان حوشی بپا میشه دوست های عزیز در آسمان حوشی بپا میشه دوست های عزیز ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
30 September 2011
16 September 2011
9 September 2011
13 April 2012
27 April 2012
12 August 2011
4 July 2014
5 August 2011