۳۰ دقیقه
۱۷ نُوامبر ۲۰۱۶
رونویسی توسط هوش مصنوعی
PYM JBZ درستانده های بهشبه های خدا باری دیگه و با برنامه دیگه سلام تقدیم می کنیم. امیدواریم احترامات نیک دستندرکارای برنامه از هر گل برگره بپذیرین. آرزو می بریم سلام های باسفای ما که اینکاس از محبت خالصانی ماست گرماهی باشه بر لحظه های شما. امیدواریم لحظات را که با برنامه تار هستین انباشته از خوشی و شادمانی بر شما جویندگان حقیقت باشه. خب آقای شاید بیاین که باز هم روزنی برنامه اینوبت از هر گل برگره بکشاییم. بله چرا نی؟ خب شنوندگ ارجمند و بادیانت برنامه اینوبت از هر گل برگره با این مطالب آزین بخشیده ایم. شعر سخن چند از مهمانه برنامه و موسیقی موسیقی بزرگای قریه وقت از آمدن قازی خبر شدن نزده او آمده و از او استدعا کردن تا مشکل اونا را حل کنه. مرد در قریه شان سالا پیش وفات نموده وقت تزمین از او باقی مانده بود که باید به یگان فرزندش تعلق میگرفت. فرزندش در زمان مرگ پدرش بسیار خرد سال بود لذا زمین به وای واگزار نگردید. کاکاش واده داده بود تا بزرگ شدن برادرزادش از زمین او نگهداری کده و وقت برادرزادش به سن بلوغ برسه زمین دوباره برش واگزار کنه. وقت فرزند بزرگ شد بارها نزده کاکاش مراجعه کده از او خواست تا زمین دوباره برش بته. اما کاکاش چون نمیخواست زمین دوباره به برادرزادش بازگردانه مسئله را از یک روز به روز دیگه و از یک سال به سال دیگه به تویق منداخت. بلاخره پسر درک کده او هرگز قادر به گرفتن زمینش نخواد شد و دقیقه کاکای پسر بخاطر مزایمت های بیشتر برادرزادش او را به اتحام دروغین بزندان انداخت. قاضی واده داد تا کار کنه و هموشه با یکی از افراد خود حکم کد تا عصب سفید او را در زمین کاکای پسر برده و اونجا رحا کنن. فردا صبح عصب قاضی گم شده بود. افراد قاضی و دنبال عصب اینجا و اونجا را گشتن تا بلاخره عصب دقیق زمین کاکای پسر یافتن. قاضی اکم کد تا مالک زمین فورا به ماکمه آزر کنن. کاکای پسر بزودی به دادگاه آورده شد. قاضی کاکا را به دوزدی عصب خود محکوم کد و ازو تقاضا کد تا در مقابل این عمل یا پول جریمه به پردازه و یا به زندان برده. کاکا در مقابل اتحام مسکور جواب داد که او دباره عصب گم شده ایچ چیز نمیدانه. او ادامه داده با گیریه و التماس گفت که کاملا بگناست اما عرفاش ایچ سوده نداشت. قاضی گفت ما عصب از زمین تو پیدا کدیم. قاضی کاکا را تعدید کد و گفت که او را زندانی خواد کد. بنان کاکا باید راه بیرون رفت از این مشکله جستو جو کنه. او روی به قاضی کده و گفت. قاضی سایب دقیقت ای زمین مال من نیست. ای زمین مربوط به بیادرزادم میشه. قاضی گفت بیادرزاده تو کجاست اینجا بیارش. کاکا گفت بیادرزادم در زندان است آمده نمیتانه. قاضی رو به محافظین خود کرده و گفت. بیادرزاده او را فورا پیدا کده و اینجا آزر کنین. بیادرزادهش بزودی به ماکمه آزر شده و تصدیق نمود که زمین مال او میباشه. قاضی رو به کاکای پسر نموده گفت. ممکن نیست که اصبه مرا ای مرد جوان دزدی کده باشه. زیرا او تمام وقت در زندان به سر برده بود. بنان قاضی پیشنهاد کده او ماهل است تا اتحام دزدی را از کاکای پسر دور کنه. به شرط که کاکای پسر نیست از اتحاماتش علای برادرزادهش بگذره. داخل از مسئله دزدی سرف نظر شد. برادرزاده از زندان آزاد شد و زمینش به او بازگردانده شد. افراد قاضی و مردم های قریه از ای عدالت و دانش قاضی خوش شده و ای عمل او را تقدیر نمودن. داستان بسیار جالب بود. بله واقعا داستان بسیار خوب بود و ما شما بسیار درس بزرگ از ای یاد میگیریم که چطور ما میتونیم که عادلانه قضاوت کنیم و چطور قاضی عادل باشیم در مقابل دیگران. خصوصا چیزی را که بما امانت سپرده میشه باید او را با امانت تمام باید دوباره پس بدیم. بله. با او خیانت نکنیم. مثل که کاکای بچگک زمینش را گرفته بود و دوباره پس برش نمیداد. بله و خداوند از ما میخواهی که همیشه عادل باشیم و عدالت ما در نظر داشته باشیم. بله چون خداوند خودش قاضی عادل است و دوست نداره که ما دقلبازی و کارهای نادرست انجام بدیم. بله. خدا را شکر میکنیم به خداوند ما که او قاضی عادل است و همه چیزا میتونه ببینه و هیچ چیز از نظرش پوشیده نیست و از ما و شما هم میخواهی که مثل از او همیشه با عدالت و صداقت زندگی کنیم. بله و از ای داستان ما یاد میگیریم که به خاطر از ای که همیشه عادل باشیم و عدالت با جاورده باشیم باید همیشه چشم ما به خداوند باشه و امرای خداوند قدم بزنیم. بله آمین. دردان از گناهان نست سابیا ترک کن این دنیا غم از پشت سابیا دردان از گناهان نست سابیا ماوجی که آس خونه پاکاش ریزا جسا لیبیو پاکاش ریزا جسا لیبیو دردان از گناهان نست سابیا بوید به نزدن بیا ای ساده هدین ندا تو بکن تو از هر گناه ایسا شد بهرت فدا دردان از گناهان نست سابیا ترک کن این دنیا غم از پشت سابیا سرود بسیار خوبی بود امیدوارستم که دوست های شنونده ای ما هم از شنودن ای سرود لذت برده باشن و برکت گرفته باشن بله واقعا که من هم از شنودن ای سرود بسیار برکت گرفتم دوست های گرامی در برنامه ای نوبت ما باز هم فریبا جان امرای خود در استادیو داریم خب فریبا جان یک بار دیگه به برنامه از هر گل برگ خوش آمدین تشکر زنده باشین تور که شنونده ای گرامی ما بیا دارن از چند برنامه به ای سو فریبا جان میمونه برنامه ماستن و در مورد کتاب که عنوانش هست و زن نامی ده شود گفت میزند و بر ما معلومات میدن بله خب فریبا جان در ای برنامه شما در مورد کدام شخصیتی کتاب بر ما گفت میزند اول تر از همه من سلامه خود را خدمت تمام شنونده ازیز ما تقدیم میکنم بسیار خوب اگر شنونده ازیز ما برنامه ما را تقریب کرده باشن در برنامه گذشته ما در مورد زن سامیری صحبت کردیم بله و در ای برنامه میخواییم که در مورد راحاب صحبت کنیم بسیار خوب داستان راحاب در کتاب مقدس در کتاب یوشه باب دو از آیه اول تا بسیار نشته شده بسیار خوب شاید جان باید خاطر نشان کنم که یوشه یکی از شاگرده موسا بود بسیار خوب و وقت که موسا فوت میکنه خداوند یوشه را انتخاب میکنه که قوم اسرائیل رهبری کنه بسیار خوب بله و اینجا یوشه قوم اسرائیل را به طرف عریه ها میره و دو نفر از جوست ها را روان میکنه که برن و اشاره ببینن که چطور یک شهر است و وقت که این دو نفر به شهر عریه ها میاین اونا در سابق خب اوتل و اوتلداری نبود ولی خانی که مثل اوتل استفاده میشد خانی راحاب بود و راحاب زن بدکاره بود و در این وقت این زن های بدکاره خانهای خود را مثل اوتل اجاره میدن و در اختیار مردم مگذاشتند و این دو نفر اسرائیلی میاید در خانی راحاب و در این وقت است که برای پاچه های از شهر نفر پیام میرسانند و میگن که از طرف اسرائیل دو نفر آمده که شهر ما را جوستی کند و پاچه ها نفرهای خود روان میکند تا این دو نفر را دیزگیر کند ولی اینجا ایمان راحاب را میبنیم راحاب در مورد خدای اسرائیل شنیده بود و اینجا راحاب برای این دو نفر میگه که ما شنیدیم که خداوند با چی قدرت و با چی موجزه قوم اسرائیل از دریای صرخ عبورداد و از مصر از مستیا نجاتشان داد او قدرت خدای اسرائیل میبینه و میفهمه و در اینجا است که راحاب از این دو نفر که بسیار مردای شریف بودند از این دو نفر کمک میخواید و برشان میگه که شما برین در پشت بام پت شوید که پاچه ها میاید و خانه ها را میبیند و وقتی که نفرهای پاچه ها پیش راحاب میاید راحاب میگه بله دو نفر آمده بود ولی پس رفتند من نمیخوامم کی بود و کجا رفتند خب در اینجا راحاب ای دو تا نفر های اسرائیلی را در خانه خود در پشت بام پت کده بود بام راحاب بلندترین جای بود بخاطر که در سر دیوار اریها خانهش بود و وقتی که این نفرهای پاچه ها از اینجا پست میرند راحاب برشان میگه که برین تقیب کنین شاید پیدایشان کنین وقتی نفرهای پاچه ها میره راحاب پیش از این دو نفر اسرائیلی میاید و برشان میگه که شما به نام خدا قسم بخورین که وقتی که شما شارو ما را گرفتید اریها را گرفتید و تصرف کدید ما را نجات بتید این دو نفر هم بر راحاب میگه بخاطر از اینکه تو از ما پذیرایی کدید مهمانوازی کدید و برشان میگه که وقتی که ما آمدیم خیلی تو یک تناب سرخ یا یک رسمان سرخ در ارسی در کلکینت بند کن که وقتی ما از دور میاییم بفهمیم که در این خانه تو هستیم و امتحان راحاب نه تنها بر خود بلکه بر پدر خود مادر خود و خیش قوم خود شفاعت میکنه و این دو نفر هم میگه میگه ما قسم میخوریم که تو و خاندانتا از بین نبریم با شرط این که هر کسی که داخل خاند باشه و محفوظ میباشه و امتحان وقتی که این دو نفر پس میرند و به یوشی خبر میتند یوشی امرای افراد خود امرای سپای خود به طرف اریاد عرقت میکنند و می آیند و دروازا و قلائی که اریاد داشت دیوارای بسیار بلند بود و دروازی بسیار محکم بود ولی نفر های یوشی 7 روز مطابق نقش خداوند که خداوند برشان گفته بود که 7 روز شما باید در گرد شارع اریاد بگردین هر روز یک بار و در روز 7 نقش خود برشان گفته بود که چطور خداوند شارع اریاد را برشان تسلیم میکنند و از اون ساعت که این دو نفر جاسوس از خانه رهاب میرد رهاب عمل میکنند یعنی به ایمان که داشت اینجا عمل میکنند و میرد و رسمان سرخ یا تناب سرخ که میگیند در کلکین خود بند میکنند و به پدر مادر خود برشان میگه که باید در خانه ما بییند که شارع اریاد از بین میرد و همه تا تمام کسایی که در خانه رهاب می آیند و دروزه را بسته می کنند روز 7 وقتی که قوم اسرائیل گرد شارع اریاد می گردند وقتی چیخ می زنند تمام دیوارای مستکمه که دور شارع اریاد بود کلش فروه می ریزند و اینجا قدرت خدا را می بینیم پیش خدا ایچ دیوار نمی تاند که بیستند و اگه ما اجازه بدیم خدا اتا دیوارای نفرت و کینر از دلائی ما بر می داره و به جایش تخمه آشتی و سلح و محبت می کاره و همه تا می بینیم که فقط یکانه خانه که از بین نمیره امو خانه رهاب می باشند و رهاب امرای پدر و مادر خود برای کسایی که شفاعت کده بود از اینجا نجات پیدا می کنند در اینجا در این شهر می بینیم که در وقت که در ایچ خانه آرامی نبود و کلکی منتظر یک رویداد بود که روخ می افتاد فقط در یکانه خانه که امید و اتمینان بود خانه رهاب بود و ایام بخاطر بود که رهاب به قدرت خدا ایمان داشت و به خدایی که خدایی که زمین و آسمان پیدا کده ایمان داشت و به امی خاطر ایچ نوه ترس به خود را نمی داد و ای زن باید که زن بدکاره بود قوت خدا ایمان آوردنش به خدا زندگی از او را تبدیل می کند و امتوکه در ایبرانیان می بینیم رهاب در پالو سارا یکی از زنان با ایمان یعنی قهرمانان ایمان محصوب می شود و در بین مردا و زنان قهرمان نامش برده می شود رهاب نه تنها امتوکه کلام خدا می گه ایمان بیعمل ایمان مرده است اگر کسی ایمان به خدا داره ولی عمل نمی کنه پس ایمانش مرده است فائده نداره از او ایمان و در اینجا می بینیم که رهاب نه تنها ایمان داشت به خدا بلکه عمل می کند و در عمل نشان می داد که به خدا ایمان داره به این ایمان و اتمنان رهاب بود که باعث نجات خودش و نجات قومش شد دگه که می بینیم که وقت رهاب به خداوان ایمان می آره و قوم اسرائیل رهاب می پذیره باید که غیر یهودی بود باید که زن خوب نبود ولی او را می پذیره و خداوان زندگی رهاب بلکل تغییر می ده و از او زن خوب و زن شجاع و با ایمان می سازه رهاب و امیتو که در داستانهای بعد می بینیم رهاب نه تنها ای که خودش عمل می کند بلکه وقتی با یکی از اسرائیلیا به نام سلمون ازدواج می کند و سایب دو بچه می شند و در داستانهای بعدی می بینیم که بواز مرد با ایمان است که با دختر به نام رود آروسی می کند و محبت و کردار از او را و تربیه که رهاب او رکده واقعا در زندگی از او بسیار به خوبی دیده می شند و افتخار عظیم به رهاب داده می شند که رهاب یکی از پنج زن است که نامش در نسبنامی ایسای مسیح آمده و یکی از اجداد داوت نبی می باشد و ای داستان باعث تشویق ار کدام ما می شند ار کدام ما گناهکار بودیم و با تمام گناه هایی که داشتیم خداوند ما را بخشید و به خون ایسای مسیح ما بخشیده شدیم و هر کس اگر زندگی خدا اگر زندگی های خدا به خداوند بسپاریم خداوند می تانه از زندگی های ما استفاده کنه و می تانه که بر جلال نام خواد از ما استفاده کنه ولی شرط به این است که ما باید زندگی خدا در دستای خداوند بتیم و به او ایمان بیاریم امتحان که ما شما در زندگی نام راحاب دیدیم دیدیم که او زن خوب نبود ولی وقت که به خداوند ایمان میاره و خداوند اجازه می ده که در زندگی از او کار بکنه خداوند زندگی از او را عوض می کنه و بلاخره می بینیم که نام از او در کتاب مقدس و چی برکاته که نصیب راحاب نمیشه خوب تشکر فریبا جان که به برنامه ما آمدین و در مورد راحاب برما مالماد دادین خواهش میکنم شاید جان امیدوارسم که باز هم بین و در مورد یکی از شخصت های دیگه ای کتاب برما و شنانده های گرامی ما مالماد بتین حتما چرا نی شاید جان من در خدمت شما هستم خوب شنانده های برنامه از هر گل برگه بین با پارچه شیر گوشت بتیم که عنوانش است راز خوشبختی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی واقعا که شعر جالب بود خدا را شکر میکنم که ریشی ما در ایسای مسیح است چون او ناجی و نجادهنده ماست بنان راز خوشبختی ما در ایسای مسیح است موسیقی خوب شنانده های عزیز شما آواز ما را از رادیو صدای زندگی میشنوین اگر شما متلب جالب شیر فقاحی ویا موضوع جالب دارین و میخواین که از طریق ای برنامه نشر شوه لطفا متلب تانه با آدرس زیل برما روان کنین رادیو صدای زندگی صندوق پوستی 702 جی پی او لاهور پاکستان بله و اگر با ایمیل دسترسی دارین متلب تانه میتانین از طریق ایمیل برما بفرستین توجه کنین با ایمیل آدرس ما روشن ات افگان ریدیو دات او آر جی بله همچنان شما میتانین که از طریق تیلیفون همرای ما بتماث شوین او متلب و یا شادت و شیر تانه از طریق تیلیفون برما بگوین و ما او را در برنامه برتان میگونجانیم توجه کنین با نمبر تیلیفون ما سفر سفر یک پنج سدو چهلو یک پنج سدو پنجا هفتادو یک سوی یک بله وقت برما زنگ میزنین بگوین که متلب دارم برنامه از هر گل برگه بله بنان شما میتانین که از سی طریق همرای ما بتماث شوین هم از طریق پوست و نامه هم از طریق ایمیل و هم از طریق تیلیفون بله خب دوست های عزیز ای بود برنامه ای نوبت که تقدیم تان شد تا برنامه آینده همی شما عزیزارا به خداوند ما ایسای مسیم سپاریم
۲۴ نُوامبر ۲۰۱۶
۱۰ نُوامبر ۲۰۱۶
۳ نُوامبر ۲۰۱۶
۲۷ اُکتُبر ۲۰۱۶
۲۰ اُکتُبر ۲۰۱۶
۱۳ اُکتُبر ۲۰۱۶
۶ اُکتُبر ۲۰۱۶
۲۹ سِپتامبر ۲۰۱۶