لوقا برای همه

فصل دوم

لوقا ٢: ١ - ٢٠ - تولد عیسی

در آن روز‌ها به منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای روم فرمانی از طرف امپراطور اوغُسطُس صادر شد. وقتی دور اول این سرشماری انجام گرفت، کرینیوس فرماندار کل سوریه بود. پس برای انجام سرشماری هرکس به شهر خود می رفت و یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داود، که بیت لِحِم نام داشت نامنویسی کند، زیرا او از خاندان داود بود. او مریم را که در این موقع در عقد او و حامله بود همراه خود برد. هنگامی که در آنجا اقامت داشتند وقت تولد طفل فرا رسید و مریم اولین فرزند خود را که پسر بود بدنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جائی برای آنها نبود. در همان اطراف در میان مزارع، چوپانانی بودند که در وقت شب از گلۀ خود نگهبانی می کردند. فرشتۀ خداوند در برابر ایشان ایستاد و شکوه و جلال خداوند در اطراف شان درخشید و ایشان بسیار ترسیدند. اما فرشته گفت: «نترسید، من برای شما مژده ای دارم: خوشی بزرگی شامل حال تمامی این قوم خواهد شد. امروز در شهر داود نجات دهنده ای برای شما به دنیا آمده است که مسیح و خداوند است. نشانی آن برای شما این است که نوزاد را در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.» ناگهان با آن فرشته فوج بزرگی از سپاه آسمانی ظاهر شد که خدا را ستایش کرده، می گفتند: «خدا را در برترین آسمان ها جلال و بر زمین در بین مردمی که مورد پسند او می باشند صلح و سلامتی باد.» بعد از آنکه فرشتگان آنها را ترک کردند و به آسمان رفتند، چوپانان به یکدیگر گفتند: «بیائید، به بیت لِحِم برویم و واقعه ای را که خداوند ما را از آن آگاه ساخته است ببینیم.» پس با تیزی و شتاب رفتند و مریم و یوسف و آن کودک را که در آخور خوابیده بود پیدا کردند. وقتی کودک را دیدند آنچه را که دربارۀ او به آنها گفته شده بود نقل کردند. همۀ شنوندگان از آنچه چوپانان می گفتند تعجب می کردند. اما مریم تمام این چیزها را بخاطر می سپرد و دربارۀ آن ها عمیقاً فکر می کرد. چوپانان برگشتند و بخاطر آنچه شنیده و دیده بودند خدا را حمد و سپاس می گفتند، زیرا آنچه به ایشان گفته شده بود واقع شده بود. لوقا 2: 1-20

تفسیر:

 اگر شما بخواهید با اشارۀ دست تان یک هدف را به سگ تان نشان بدهید، سگ به عوض دیدن به طرف هدف به طرف دست تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند. اگرچه این موضوع عجیب به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، اما یک اشتباه طبیعی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که ما همه وقتاً فوقتاً آن را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم.

بسیار مردم وقتیکه داستان تولد شدن عیسی را در انجیل لوقا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند آنها نیز این اشتباه را مرتکب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. آیا مردم در مورد داستان تولد شدن عیسی در مورد چه چیز معلومات دارند؟ آخور؟ آخوری پر از کاه؟ آخور که در طول تاریخ، حیوانات در آن غذا خورد اند؟ شما هم شاید تصویر آخور را در کارت‌های که به مناسبت کرسمس و یا جشن تولد عیسی چاپ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند دیده باشید. حتی کلیسا‌ها هم بری مراسم جشن تولد عیسی با سمبول آخور تزٸین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و حتی مردم را تشویق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که پیش روی آن آخور دعا کنند. ما این را هم شنیده ایم که مردم در جشن تولد عیسی در مورد حیوانات مثل گاو، خر و یا گوسفند گپ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند. اما وقتیکه داستان تولد شدن عیسی را در انجیل لوقا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم از حیوانات در آن هیچ ذکر نشده است. این هم دقیق معلوم نیست که چوپان‌ها وقتیکه به دیدن عیسی آمدند آیا آنها گوسفندان خود را با خود آورده بودند و یا نه. این هم معلوم نیست در جایکه مریم و یوسف شب را سپری کردند حیوانات هم در آن جا بودند یا نه. اما با وجود این هم ما در کارت‌های تبریکی جشن تولد عیسی، تصویر حیوانات را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم.

بیایید به این موضوع دقت کنیم که مریم و یوسف در چه قسم جای در اورشلیم اقامت کردند. لوقا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید چون در داخل جای نبود به آنها در طویله جای دادند. وقتیکه به رسم و رواج آن زمان دقت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، معمولاً خانه‌ها در دو طبقه ساخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. طبقۀ بالا برای بود و باش انسان‌ها و طبقۀ پایین برای نگهداری حیوانات. عینا مثل بسیار مناطق سرد سیر در وطن ما افغانستان.

چون در طبقۀ بالا جای خالی نبود به مریم و یوسف در منزل پایین که معمولاً برای نگهداری حیوانات بود جای دادند. بصورت معمول در آن آخور نیز برای حیوانات وجود داشت که مریم نوزاد خود را در آن خواباند. اما، ما نمی توانیم بصورت دقیق بگویم که در وقت بودوباش یوسف و مریم حیوانات نیز در آن طویله وجود داشتند یا نه.

توجه کردن و اهمیت دادن به آخور و فراموش کردن طفلیکه در آخور قرار داشت، عیناً مثل اشتباه سگ است که به عوض دیدن به طرف هدفی که به او نشان داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، به طرف دست انسان است.

اما باز هم سوال پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که لوقا چرا در داستان خود سه بار از آخور ذکر کرده است؟

یکی از جواب‌های می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند این باشد، آخور جایست که در آن غذای کافی برای سیر شدن یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و چوپانان نیز با آن کاملاً آشنایی داشتند. همچنان آخور یک نشانه از طرف فرشته به چوپانان داده شده بود. یعنی طفلیکه آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند برای یافتنش بروند، او را در آخور خواهند یافت. برعلاوه آخور نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد که فرشته از جایی دقیق طفل نو تولد شده خوب خبر دارد. همچنان آخور یک وسیله برای رابطۀ انسانی نیز است که به حیث وسیله از آن استفاده شده است نه هدف. یعنی خدا برای مادر جوان این طفل عجیب، آخور را به حیث جایی خواب طفلانه آماده کرده است. به ارتباط این قسمت داستان، ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم چیز‌های زیاد بیاموزیم که خدا چرا از تخت آسمانی خود به زمین آمد، جایکه زندگی در آن پر از جنجال و مشکلات است. بالاخره اگر بصورت فشرده جواب بدهیم که لوقا خودش چرا آخور را ذکر کرده این است، آخور یک نشانی و رهنمایی اساسی برای چوپان‌ها بود که بتوانند بصورت دقیق نوزادی را که فرشته‌ها از آمدنش به آنها خبر داده بود پیدا کنند و مژدۀ آمدن او را به مردم برسانند.

دادن نشانی دقیق به چوپان‌ها به خاطری مهم بود، که این نوزاد یک نوزاد معمولی نبود. او نجات دهنده و مسیح خداوند بود. در حقیقت آخور به ذات خود مهم نبود. آخور یک نشانی مهم، یک اشاره مهم به طرف هویت و هدف طفلی بود که در آخور خوابیده بود.

چوپانان دعوت شدند تا این خبر را هرچه زود تر به مردم برسانند. (داوود نبی نیز به حیث چوپان جوان دعوت شد تا به حیث پادشاه مسح شود.) این خبر به راز‌های قبلی در مورد آمدن مسیحا شکل خاص بخشید. مریم و یوسف این خبر را از یک منبع غیر قابل پیش بینی یعنی چوپان‌ها به دقت شنیدند، و بر راز‌های که خود شان قبلاً در این طفل دیده بودند و تا آن وقت در نزد خود به حیث یک راز نگه داشته بودند، مهر تایید گذاشت.

ما حدث زده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم که چوپانان مثل مردم عام یهودی، به شمول زکریا که لوقا در فصل اول انجیل خود از او ذکر کرده است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند که نجات دهنده، مسیحیا و خداوند چه کار‌های را انجام خواهد داد. لوقا برای مشخص و دقیق ساختن تاریخ وقوع داستانی را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بیان کند از ذکر نام‌ها و واقعات تاریخی استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. بطور مثال او از اوغسطس قیصر روم نام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. تاریخ نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که قیصر اوغسطس، پسر خواندۀ ژولیوس سزار کبیر قیصر روم بود. اوغسطس بعد از جنگ‌های طولانی داخلی با شکست دادن همۀ مخالفانش یک تاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دان شد و قدرت فوق العاده را بدست آورد. او آخرین رقیب خود را بنام مارک انتونی شکست سخت داد. مارک انتونی بعد از این شکست قبل از این که اوغسطس او را دستگیر کند در سال ٣١ پیش از میلاد با خنجر خود، خود را کشت. بعد از آن اوغسطس جمهوری روم را به امپراطوری بزرگ تبدیل کرد و خودش به حیث فرمانروای مطلق در راس آن قرار گرفت. اوغسطس ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که صلح و عدالت را در تمام دنیا برقرار کرده است. او پدر خواندۀ خود ژولیوس سزار کبیر را که او را به فرزندی گرفته بود خدا اعلان کرد و به این تریب خود را فرزند خدا نامید. بعد از این اعلان، شاعران به سرودن سرود‌ها در وصف او به حیث فرزند خدا بودن و مقام الاهی او کردند. تاریخ نویس‌ها و نویسندگان از شاعران عقب نماندند و در وصف عظمت و قدرت روم و تاریخ طولانی آن داستان‌ها و اشعار نوشتند. مردم، اوغسطس را نجات دهندۀ جهان خطاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. اوغسطس به نظر خودش و مردم آن زمان، پادشاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد که «خدا» بود. در مناطق شرقی امپراطوری روم، مردم شروع به پرستش کردن او به حیث خدا کردند.

در این وقت که امپراطور خود را پسر خدا و الاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست، در یک گوشه ای امپراطوری بزرگ روم، و در یک جایی دور افتاده در سرحدات شرقی که امپراطور و پادشاه را به حیث خدا پرستش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، طفلی عجیب و به شکلی عجیب به دنیا آمد. نسب این طفل عجیب به پادشاه بزرگ، داود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید و از لحاظ نوشته‌های الهامی «فرزند خدا» نیز بود. پیروانش او را هم «نجات دهنده» و هم «خداوند» خطاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، و آمدن او را به دنیا، باعث آوردن صلح و عدالت حقیقی در دنیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند. این نوزاد عجیب عیسی بود. عیسی در طول زندگی زمینی خود هیچوقت پیش روی امپراطور روم برای محاکمه قرار نگرفت، اما در مقابل نمایندگان او مثل والی و یا نمایندۀ او در فلسطین بنام پنطیوس پیلاطوس ایستاده شد.

لوقا وقتیکه داستان تولد شدن عیسی را بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، تمام موضوعات تاریخی، شرایط سیاسی و اجتماعی آن وقت که پیشتر بیان گردید در ذهن خود داشت. لوقا در مورد سرشماری نیز صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که امپراطور در تمام قلمرو وسیع خود به راه انداخت. این سر شماری باعث شد تا عیسی در بیت الحم یهودیه جایکه با نام داود نبی و پادشاه گره خورده است، بدنیا بیاید.

برای تاریخ نویس‌ها، سرشماری که لوقا از آن یاد کرده است یک معما است. زیرا یک سرشماری بعد از تولد شدن عیسی به راه انداخته شد. این سرشماری با مخالفت یهودیان روبرو گردید، چون رومی‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند که به اساس سرشماری از آنها مالیه بگیریند. اما یک سرشماری پیش از تولد شدن عیسی نیز صورت گرفته است. طوری به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که امکان دارد چند سرشماری صورت گرفته باشد که لوقا از یکی از آنها نام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد که این سرشماری باعث رفتن مریم و یوسف از ناصره به بیت الحم شده است که عیسی در آنجا به دنیا آمد.

  اما لوقا با بیان همه ای این واقعات تاریخی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد یک نقطۀ بسیار مهم را به ما نشان بدهد. واقعۀ مهم این است که تولد شدن این پسر نوزاد آغاز مقابلۀ روبرو بین پادشاهی خدا با تمام مظاهرش از یک طرف و پادشاهی دنیا با تمام اشکالش به طرف دیگه بود. اوغسطس امپراطور در مورد عیسی ناصری چیزی نشنیده بود. اما در مدت یک قرن یا کمتر و یا زیاد تر از آن، جانشینان او نه تنها در مورد عیسی ناصری چیز‌های زیاد را شنیدند، بلکه قدم برای نابودی شاگردان او برداشتند. تا اینکه سه قرن بعد از تولد شدن این طفل عجیب، خود امپراطور وقت روم نیز مسیحی شد.

 پس شما وقتیکه در کلیسا و یا کدام پست کارد، آخوری را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که نوزاد در آن خوابیده است و یا در انجیل لوقا داستان تولد شدن عیسی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانید به آخور به حیث چیزی مقدس دقت نکنید، بلکه به طفل مقدسی که در آخور قرار دارد دقت کنید. لازم است در این وقت از خود سوال کنید که آیا آخور به چه چیز اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟ آخور به غذای کافی اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند هر گرسنه را سیر کند. آخور به نجات دهنده، به خداوند و به فرزند حقیقی خدا اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. خلاصه آخور به حقیقتی اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که طفلی در آن خوابیده است که پادشاه حقیقی دنیاست. لوقا در بقیهٔ نوشتهٔ خود چه در انجیل لوقا و چه ادامۀ آن در کتاب اعمال رسولان در مورد این گپ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که این طفل نوزاد عجیب چرا به دنیا آمد.

        

Book Table of Contents

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 فصل ۱

 لوقا ۱ : ۱-۴ - پیشگفتار

 لوقا ۱ : ۵-۲۵ - خبر تولد یحیی

 لوقا ۱ : ۲۶-۳۸ - خبر تولد عیسی

 لوقا ۱ : ۳۹-۵۶ - ملاقات مریم با اِلیزابِت و سرود مریم

 لوقا ۱ : ۵۷-۸۰ - تولد یحیی و پیشگویی زکریا

 فصل دوم

 لوقا ٢: ١ - ٢٠ - تولد عیسی

 لوقا ٢ :۲۱-۴۰ - تقدیم عیسی در عبادتگاه

 لوقا ۲: ۴۱-۵۲ - عیسی جوان در عبادتگاه

 فصل ۳

 لوقا ۳: ۱-۹ یحیی تعمید دهنده

 لوقا ۳: ۱۰-۲۰ - پیام یحیی

 لوقا ۳: ۲۱-۳۸- تعمید و شجرهٔ عیسی

 فصل ۴

 لوقا ٤: ١-١٣ - وسوسه شدن عیسی

 فصل ۵

 لوقا ٥: ١ ـ ١١ باز هم معجزه

 لوقا ٥: ١٢ ـ ١٦ شفای جزامی

 لوقا ٥: ١٧ ـ ٢٦ شفای شل که از راه چت پاٸین کرده شد

 لوقا ٥: ٢٧ ـ ٣٩ دعوت از مامور مالیه

 لوقا ٦

 لوقا ٦: ١ ـ ١١ روز سبت

 لوقا ٦: ١٢ ـ ٢٦ انتخاب شاگردان

 لوقا ٦: ٢٧ ـ ٣٨ مهربانی با دشمنان

 لوقا ٦: ٣٩ ـ ٤٩ کور عصا کش کور؟

 فصل ۷

 لوقا ٧: ١ ـ ۱۰ شفا یافتن از راه دور

 لوقا ٧: ١١ ـ ١٧ زنده کردن پسر یگانه ای بیوه زن

 لوقا ٧: ۱۸ ـ ۳۵ شخص موعود

 لوقا ٧: ٣٦ ـ ٥٠ بخشیدن قرض زیاد و کم

 فصل ۸

 لوقا ٨: ١ ـ ١٥ پاشیدن تخم.

 لوقا ٨: ١٦ ـ ٢٥ چراغ و طوفان

 لوقا ٨: ٢٦ ـ ٣٩ هوشیار شدن دیوانه

 لوقا ٨: ٤٠ ـ ۵۶ زن شفا یافت و دختر زنده شد

 فصل نهم

 لوقا ۹: ۱ ـ ۱۷ سفیران بدون وسایل سفر

 لوقا ۹: ۱۸ ـ ۲۷ مسیح خدا

 لوقا ۹: ۲۸ ـ ۴۵ شهادت از ابر

 لوقا ۹: ٤۶ ـ ۶۲ سفر

 فصل دهم

 لوقا ۱۰ : ۱ - ۱۶ هفتاد سفیر

 لوقا ۱۰: ۱۷ ـ ۲۴ برگشت از ماموریت

 لوقا ۱۰: ۲۵ ـ ۳۷ سامری نیکو

 لوقا ۱۰: ۳۸ ـ رقابت دو خواهر۴۲

 فصل یازدهم

 لوقا ۱۱: ۱ ـ ۱۳ چه قسم باید دعا کرد؟

 لوقا ۱۱: ۱۴ ـ ۲۸رئیس شیاطین

 لوقا ۱۱: ۲۹ ـ۴۱ تقاضای معجزه

 لوقا ۱۱: ٤۲ ـ۵۴ شریعت پرستان

 فصل دوازدهم

 لوقا ۱۲: ۱ ـ ۱۲ ریا کاری

 لوقا ۱۲: ۱۳ ـ۳۴ توانگر نادان

 لوقا ۱۲: ۳۵ ـ۴۸ خادمان کمر بسته

 لوقا ۱۲: ۴۹ ـ ۵۹علایم آخر زمان

 فصل سیزدهم

 لوقا ۱۳: ۱ ـ ۹ضرب المثل درخت انجیر

 لوقا ۱۳: ۱۰ ـ۲۱ زن بیچاره

 لوقا ۱۳: ۲۲ ـ ۳۰ دروازهٔ تنگ

 لوقا ۱۳: ۳۱ ـ ۳۵ماتم عیسی به خاطر اورشلیم

 فصل چهادرهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۴: ۱ ـ ۱۱ فریسی

 لوقا ۱۴: ۱۲ ـ ۲۴جشن پادشاهی خدا

 لوقا ۱۴: ۲۵ -۳۵ بهای پیروی از مسیح

 فصل پانزدهم

 لوقا ۱۵: ۱ ـ۱۰ گوسفند گم شده و سکهٔ گم شده

 لوقا ۱۵: ۱۱ ۲۴ـ پدر و پسر جوان

 لوقا ۱۵: ۲۵ ـ ۳۲ پدر و پسر کلان

 فصل شانزدهم

 لوقا ۱۶: ۱ ـ ۹ناظر زرنگ

 لوقا ۱۶: ۱۰ ـ ۱۸ غلام دو ارباب

 لوقا ۱۶: ۱۹ ـ ۳۱ ایلعازر گدا و ثروتمند

 فصل هفدهم

 لوقا ۱۷: ۱ ـ ۱۰بخشیدن، ایمان و اطاعت

 لوقا ۱۷: ۱۱ ـ ۱۹ شفای ۱۰ جذامی

 لوقا ۱۷: ۲۰ ـ ۳۷آمدن پادشاهی خدا

 فصل هژدهم

 لوقا ۱۸: ۱ ـ ۱۴ قاضی نا درست و بیوه زن

 لوقا ۱۸: ۱۵ ـ۳۰ عیسی کودکان را برکت می‌دهد

 لوقا ۱۸: ۳۱ ـ۴۳ شفای گدایگر نابینا

 فصل نزدهم

 لوقا ۱۹: ۱ ـ۱۰ زکی جزیه گیر

 لوقا ۱۹: ۱۱ ـ۲۷ پادشاه،غلامان و پول

 لوقا ۱۹: ۲۸ ـ ۴۰داخلهٔ شاهانه

 لوقا ۱۹: ۴۱ ۴۸ـ پاکسازی عبادت گاه

 فصل بیستم

 لوقا ۲۰: ۱ ـ ۸سوال در مورد صلاحیت عیسی

 لوقا ۲۰:۹ -۱۹ مَثَل تاکستان و باغبانان

 لوقا ۲۰: ۲۰ ـ ۲۶مالیه دادن به قیصر

 لوقا ۲۰: ۲۷ ـ ۴۰ ازدواج و رستاخیز

 فصل بیست و یکم

 لوقا ۲۱: ۵ ـ ۱۹ علایم آخر زمان

 لوقا ۲۱: ۲۰ ـ ۳۳پیشگویی ویرانی اورشلیم

 لوقا ۲۱: ۳۴ ـ ۳۸بیداری

 فصل بیست و دوم

 لوقا ۲۲: ۲۴ ـ ۳۸پیشگویی انکار پطرس

 لوقا ۲۲: ۱ ـ۲۳ شام آخر

 لوقا ۲۲: ۳۹ ـ ۵۳توقیف عیسی